پنجره

سهمِ من زِ آسمانِ معرفتش ❁ قدرِ یک پنجره است زین دوار

پنجره

سهمِ من زِ آسمانِ معرفتش ❁ قدرِ یک پنجره است زین دوار

طلبه|دُچار کتاب|سرگرم با ‎قلم

۳۶ مطلب با موضوع «اجتماعی» ثبت شده است

در یادداشت قبلی به «سه انتخاب تاریخی مردم ایران» اشاره کرده بودم - اگر آن یادداشت را نخواندید، قبل از ادامه دادن آن را بخوانید! - در آنجا گفته بودم که مردم ایران سه انتخاب دارند و پای آن ایستاده‌اند و اساسا بدون در نظر گرفتن این سه انتخاب، نمی‌توان این مردم را شناخت و کنش و رفتار این مردم را بدون در نظر گرفتن این سه انتخاب نمی‌توان به درستی تحلیل کرد. و آن سه انتخاب از این قرار بود: اسلام، تشیّع و انقلاب.

در این یادداشت می‌خواهم کمی شاهد بیاورم؛ امیدوارم در راهپیمایی روز قدس امسال شرکت کرده باشید و کمی هم کنج‌کاوانه اطراف و مردم را از نظر گذرانده باشید؛ آنگاه شاید کمی بهتر بتوانید با دغدغه این یادداشت همراه شوید.

کسانی که معترضانه در راهپیمایی ۲۲ بهمن شرکت نکردند و همچنین گلایه‌مندان اوضاع عدم مشارکت در انتخابات و یا رای سفید را انتخاب کردند؛ همه و همه امروز در راهپیمایی «روز قدس» حاضر شده بودند؛ آن هم با زبان روزه.
شما از این چه می‌فهمید؟ آیا این شاهدی بر زنده بودن آرمان‌های انقلابی در دل این ملت نیست؟ آیا این حضور نشان از آن ندارد که این مردم همچنان انقلابی هستند؟ حامی مظلوم و علیه ظالم به‌پا می‌خیزند؛ همانگونه که در بهمن ۵۷ به‌پا خواستند. انقلاب اسلامی را نباید در حد یک کنش و حرکت صرفا سیاسی تفسیر و تحلیل کرد؛ بلکه این انقلاب، «قیام مردم» ایران برای خدا بود و هست؛ این مردم هستند که باید برای خدا به‌پا خیزند و قیام کنند تا این انقلاب پیش‌برود و زنده بماند.

در ادامه توجه‌تان را به بخشی از فرمایشات رهبر انقلاب در دیدار با مسئولین نظام جلب می‌کنم:

"یکی از مسائل جانبی قضیّه این است که عرض کردم که بنده اطمینان دارم که بانوان کشورمان، حتّی کسانی که یک مقداری هم در زمینه‌ی حجاب سهل‌انگاری‌هایی دارند، اینها دلبسته‌ی اسلامند، دلبسته‌ی نظامند؛ بارها هم این را ما گفته‌ایم. به این چشم بایستی به زنهای ما نگاه کرد. امّا خب این قضیّه‌ی حجاب را بایستی رعایت بکنند؛ همه باید رعایت کنند."

چندین نکته در اینجا می‌توان استفاده کرد؛ از جمله اینکه این حرف‌ها در دیدار با مسئولین نظام گفته می‌شود و یا اینکه این مسئله بارها گفته و تکرار شده است و یا این که به تعبیری چشم‌ها را باید شست و با چشمی دیگر بایستی نگاه کرد و ... که فعلا مجال پرداختن به آن نیست.
امّا اصل مطلب این است که همین بانوانی که در زمینه حجاب هم سهل‌انگاری‌ دارند، اینان هم «دلبسته» اسلام و انقلاب و نظام هستند.
  • حامد خواجه

چند وقتی بود که ضبط ماشین خراب شده بود و فرصت نمی‌کردم تعمیر کنم ولی با توجه به مسیر طولانی که برای سفر نوروزی در پیش داریم، دیروز زمانی را برای درست کردن آن خالی کردم. البته داخل پرانتز بگویم که سفر نوروزی نیست، بلکه بیشتر سر زدن به اقوام و پدر و مادر است که از آن‌ها دور افتاده‌ایم و دچار هجرت شده‌ایم.

القصه اینکه اولین مغازه تعمیر ضبط که در خیابان دیدیم را مراجعه کردم؛ معمول این مغازه‌ها سیستم‌های خفن و ضبط و پخش‌های حرفه‌ای می‌فروشند و روی ماشین‌ها نصب می‌کنند و البته در کنار آن به تعمیرات هم می‌پردازند. وارد شدم و درخواست کردم که نگاهی به ضبط ماشین ما هم بیاندازد؛ گفت که نیاز به تعمیر دارد و باید بماند و فردا بیا بگیر و شماره تماس داد که قبل از رفتن زنگ بزنم.

امروز که تماس گرفتم، گفت درست شده و می‌تونم برم ببرم؛ پرسیدم تا کی هستی؟ گفت یه سره تا افطار هستیم و میریم افطار بعد از افطار هم یه دوساعتی هستیم.

به ظاهر و قیافه و به خصوص با تتو‌ها یا خالکوبی‌هایی که روی دستش داشت نمی‌خورد روزه بگیرد؛ ولی روزه بود. و این تذکری بود برای من که باز هم پیش خود این باور را مرور کنم که مردم ایران سه انتخاب تاریخی کردند و به آن پایبند هستند و هر کس به این‌ها توجه نکند، اساسا نمی‌تواند هیچ تحلیل درستی از این مردم داشته باشد؛ و اما آن سه انتخاب که این مردم را ویژه و ممتاز کرده است، انتخاب «اسلام»، انتخاب «تشیّع» و انتخاب «انقلاب» است. در این خصوص سخن و توضیح بسیار است و در این مجال نمی‌گنجد.

به هیچ وجه نمی‌توان هویت حسینی را از این مردم گرفت؛ هیچ کس نمی‌تواند آرمان‌های انقلابی را از این مردم بگیرد. نمی‌گویم که جامعه‌شناسان فقط به شب‌های قدر، اربعین، عاشورا و محرم نگاه کنند که صد البته نباید از آن‌ها غفلت کرد و نباید در تحلیل‌ها آن‌ها را نادیده گرفت بلکه کافی است سر از کتابها -که عمدتا طوطی‌وار حرف‌های غربی‌ را را تکرار کردند- بیرون بیاورند و کمی با این نگاه که چقدر هویت دینی این مردم ریشه‌ای است در کف جامعه بچرخند؛ فقط به این توجه کنند که در هربار خرید - هر خریدی - چند بار «خدابرکت‌بدهد» می‌شنوند.
دوستی به شوخی می‌گفت طرف وقتی مشروبات الکلی هم می‌فروشد، می‌گوید خدابده برکت!

  • حامد خواجه

بازی ایران و قطر را دیدید؟ هنگامی که سرود ملی پخش می‌شد و تماشاگران و بازیکنان باهمدیگر سرود ملی را همخوانی می‌کردند را هم دیدید؟

اگر این قسمت از مهم بازی را از دست داده‌اید، حتما ببینید؛ لازم نیست گوگل‌کنید، برای‌تان آورده‌ام:

 

 

به خصوص به ثانیه ۲۴ دقت کنید؛ تماشاچی‌ها در حال زمزمه چه‌مضمونی هستند؟ دخترانی که «ز ز آ» می‌خواهد آنها را از خود و دشمن این خاک و بوم کند؛ پرچم ایران را پوشیده‌اند و سرود ملی زمزمه می‌کنند؛ آن‌هم چه مضامینی؛ پیامت ای امام استقلال آزادی ...

بله این است معجزه انقلاب اسلامی؛ انقلابی که باید آن را انقلاب اندیشه‌ها خواند؛ انقلاب آگاهی.
در خفقانی که امانیزم در شرق و غرب ایجاد کرده بودند و هیچ کس راهی برای برون رفت از این خفقان نمی‌شناخت و جهان روبه‌سوی ناامیدی داشت؛ نوری معجزه‌گون در ایران ۵۷ درخشید و هژمونی شرق و غرب را درید و راهی نو درانداخت. و مگر با جز آزاداندیشی می‌توان از چنبره هژمونی شرق و غرب نجات پیدا کرد؟ مگر جز آزاداندیشان می‌توانند برای خرق پارادایم غالب به پاخیزند؟ اصلا مگر جز آزاداندیش در چنین اوضاعی که جهان گرفتار آن بود و راهی جز شرق یا غرب نمی‌دید، می‌تواند به قیام فکر کند؟ مگر جز آزاداندیش می‌تواند به پا خیزد؟ حاشا و کلا!

+ فیلمی از همخوانی سرود ملی توسط تماشاگران

۲۲ بهمن سالروز این معجزه را تبریک می‌گویم!
در پاسداشت این نعمت الهی؛
پرشور در راهپیمایی شرکت خواهیم کرد!
و همچنین در انتخابات

  • حامد خواجه
اعتکافی که مردم را از مسجد دور می‌کند!

در طول سه روزی که مراسم معنوی اعتکاف برگزار می‌شد، دغدغه‌ای ذهنم را مشغول کرده بود؛ و این دغدغه از جایی شروع شد که شب ولادت حضرت امیرالمومنین برای نماز به یکی از مساجد مراجعه کردم و در عین ناباوری دیدم که در مسجد بسته است! با خود گفتم شاید جشنی در مسجد برقرار است و احیانا می‌خواهند شام بدهند و برای آنکه غذا کم نیاید، درهای مسجد را بروی مردم بسته‌اند (!!) کمی در اطراف مسجد گشتم، دیدم که چند جوانی که لباس خادمی داشتند، درون حیاط مسجد بودند؛ از آنها پرسیدم، درب ورودی مسجد کدام سمت است؟ که گفتند، مسجد به خاطر اعتکاف تعطیل است؛ و با شنیدن کلمه تعطیل کاملا وا رفتم و از درون احساس فروریختن کردم؛ به سختی تعطیلی مساجد در شب‌ و نصف شب را تاب می‌آوردم؛ و حال با گوش می‌شنیدم و با چشم می‌دیدم که شب ولادت حضرت امیرالمومنین، وقت نماز، در مسجد را بسته‌اند؛ هر چند این رویه را کاملا غلط می‌دانم و به نظرم کاملا خلاف دین است؛ حداقل تا آنجایی که حقیر دین را شناخته است، اینگونه رفتار کردن و برنامه‌ریزی کردن،‌ در هیچ‌کجای دین جای ندارد و اجازه آن داده نشده است، ولی خوب کوتاه آمدم و سرم را پایین انداختم و رفتم محل کار برای خواندن نمازی فُرادا که می‌توانست در مسجد در کنار مومنین به جماعت باشد، در کنار محبین حضرت علی در شب ولادتش و بعد از نماز شاد‌باش این عید مبارک را بهم دیگر هدیه کنیم؛ ولی خوب قسمت نبوده؛ و اینکه شاید و شاید و شاید چون مسجد در محاصره معتکفین خواهر بوده است، نیاز بوده است که برای تمهید و آماده‌سازی، نماز جماعت و جشن و سرور شب ولادت حضرت امیر تعطیل شود. حتما متولیان فرهنگی این گونه برنامه‌ریزی‌ها پاسخی قانع کننده در برابر خداوند متعال خواهند داشت که اینگونه بدون پشتبانه دینی برنامه‌ریزی فرهنگی می‌کنند. القصه خدا را شکر که نمی‌خواستند حتما به حکم اصلی اعتکاف پایبند باشند که باید در «مسجدجامع» شهر معتکف شد؛ و الّا بنا داشتند سه روز به خاطر خلوتی شخصی با خدای‌خودشان، مردمان را از کار و زندگی باز دارند؛ آخر مسجدجامعْ قرار است محل کلیه شئونات دینی بلکه تمامی شئونات یک جامعه باشد؛ حال به کنار که ما اگر سال به سال هم به مسجدجامع شهر یا روستای‌مان نرفیتم، نه چرخ زندگی‌مان متوقف می‌شود و نه دینداری‌مان. بگذریم که شرح ماجرا طولانی نشود و حوصله شما از سر نگذرد.

اما این داستان همچنان ادامه دارد؛ فردای آن روز برای نماز ظهر به مسجد محل خودمان مراجعه کردم، البته نه برای نماز بلکه به خاطر خرید از فروشگاه کنار آن، که روی در آن مسجد کاغذی چسبانده بودند که مسجد تعطیل است! بازهم به بهانه اعتکاف! که عکس آن را در ابتدای همین یادداشت می‌توانید ببنید. اینجا دیگر اعتکاف خواهران نیست که نیاز باشد، مسجد را تعطیل کنند، که همان تعطیلی مسجد به خاطر اعتکاف خواهران هم منطقی قوی ندارد؛ اما اینجا دیگر چرا؟! آیا خلوتی که با خدا می‌خواهید بسازید، اینقدر سست است که اگر کسی دو رکعت نماز در مسجد بخواند، خلوت شما شکسته می‌شود؟ یا چه؟

خطابم کاملا به مسئولین امر و برنامه‌ریزان به اصطلاح فرهنگی است؛ برادر عزیزم، اگر نمی‌دانی، نکن! واقعا بعضی از وقت‌ها با نکردن‌ها درست می‌شود، کمی بنشین و فکر کن و اگر جایی هم به مشکل خوردی بپرس! در این قم آنقدر آیت‌الله پیدا می‌شود که سوالات خود را نزد آن‌ها ببرید و بپرسید که آیا اینگونه اعتکاف گرفتن، اینگونه برنامه‌ریزی فرهنگی، آسیبی هم دارد؟ آیا پشتوانه شرعی هم دارد یا اینکه به خاطر کار بدون فکر و تامل و حتی پر از زحمت و از خود گذشتگی، به خاطر کمی درنگ نکردن و تامل نکردن، به جای نسیم بهشتی، آتش جهنی برای خود می‌خرید؟

شما به چه اجازه در شهرکی (پردیسانِ قم) که به خاطر نفهمی شهرسازی‌مان در فاصله‌های زیاد مسجد احداث شده است، همین چند مسجد را هم به اسم اعتکاف تعطیل می‌کنید؟ مگر نمی‌شود معتکفین در کنار کسانی که فقط برای نماز به مسجد می‌آیند، به اعتکاف خود مشغول باشند؟ مگر حضور غیر معتکف در مسجد، اعتکاف معتکفین را باطل می‌کند؟ آیا از اعتکاف‌های پیامبر در مسجد الحرام نشنیده‌اید؟ آیا هیچ‌گاه شنیده‌اید که پناه بر خدا مسجد الحرام تعطیل شود؟ این چه بدعتی است که پایه‌ریزی می‌کنید؟ چرا به راحتی از دین مردم مایه می‌گذارید؟ اگر قرار بود سرمایه مادی و دنیایی‌تان را هم اینگونه تدبیر و برنامه‌ریزی کنید، به راحتی و بدون تامل و مشورت با اهل آن وادی، دست به کار می‌شدید؟ روشن است که در مورد پول و ثروت خود و درست سرمایه‌گذاری کردن آن در سهام بورس یا هر قمارخانهٔ دیگری،‌ کاملا جانب احتیاط را رعایت می‌کنید ولی نمی‌دانم چرا اینگونه نسبت به دین الهی لاابالی هستید؟!

بعدا افزوده شده:
در کانال آقای یامین‌پور مطلبی مرتبط با این بحث دیدم، در ادامه برای‌تان نقل می‌شود:

بله، محور اعتکاف "خلوت" است. اما اعتکاف فقط در مسجد "جامع" شهر پذیرفته می‌شود‌... و در این شرط،

نکته‌ی ظریفی است.
خلوت، عزلت از جامعه مؤمنین و سلوک در حاشیه تاریخ نیست. حتی درونی‌ترین و فردی‌ترین عبادات در قیام و حضور در متن تاریخ پذیرفته می‌شود.
...وگرنه امام را در کربلا سر می‌بُرند و مومنی مقدس در کنج خانقاهی سر به سجده تسبیح خدا می‌گوید!

  • حامد خواجه

اوایل جنگ غزه، می‌گفتند حجم بمب‌هایی که بر سر این یک وجب خاک ریخته شده، نزدیک به دو بمب اتم است؛ الان بعد گذشت حدود سه‌ماه نمی‌دانم چند بمب اتم شده است. و از این هزاران بمب و موشکی که بر سر مردم غزه ریخته شد، دو ترکش هم نصیب مردم ایران در کرمان شد؛ امّا این دو ترکش بیشتر به چشم آمد تا آن همه بمب و موشکی که بر سر مردم فلسطین ریخته شد. می‌دانید چرا؟ چون اینجا در امن و آرامش بودید و آنجا دائما در التهاب و درگیری؛ در میدان نبرد ترکش شوخی بیش نیست.

این ترکش شاید بتواند ما را از خواب مرگ نسبت به انسانیتی که در غزه ذبح می‌شود بیدار کند، گرد نفرت‌انگیز رخوت را از ما بتکاند.

تصاویر دلخراش بمب‌گزاری کرمان را ببنید تا متوجه خون‌خواری دشمن بشوید؛ دشمنی که به زن و بچه و خیام هم رحمی نمی‌کند. آنقدر ببینید تا فکر «تنش‌زدایی» از ذهن‌تان بیرون رود؛ این سم مهلک باید از جان و روح‌تان خارج شود؛ مگر با گرگ هم می‌شود تنش‌زدایی کرد؟! گمان میکنید که گوشه‌ای بنشینیم و نان‌مان را سق بزنیم و کاری به جنایت‌هایی که بر سر انسانیت می‌آید نداشته باشیم، با ما کاری نخواهند داشت؟! زهی خیال باطل.

الْخَیْرُ کُلُّهُ‏ فِی‏ السَّیْفِ‏ وَ تَحْتَ ظِلِّ السَّیْفِ؛ هر آنچه خیر هست در جهاد و درگیری و مبارزه است. اگر امنیت و آرامش هم می‌خواهید راه آن جهاد است و جهاد است و جهاد است.

  • حامد خواجه

بیش از یک ماه از درگیری غزه می‌گذرد؛ جنایات عظیمی رخ می‌دهد و ما همچنان تماشاچی!
اینکه هیچ کاری نمی‌کنیم، تماشاچی هستیم، حداقل دست به دعا و صدقه نمی‌شویم؛ این به لحاظ تکوینی و نفسی بسیار بد است و آثار سوء زیادی خواهد داشت. جامعه اسلامی اگر دستش برای کمک کردن بسته است؛ می‌تواند دست به دعا شود و دست به صدقه و قربانی شود؛ دعا سلاح مومن است؛ این تماشاچی شدن، نه تنها مسلمانی نیست بلکه از انسانیت هم بیرون است.

و بدتر از آن اینکه طلب‌کار دیگران هستیم و متوقع که دیگرانی - هرکس میخواهد باشد - کاری کند؛ خودمان نشسته‌ایم و از کمترین کاری که از دست‌مان بر می‌آید کوتاهی می‌کنیم،متوقع از دیگران.

باید جایگاه دعا در اندیشه‌های ما جابه‌جا شود؛ در خصوص دعا با اینکه یک جامعه مسمان و مذهبی هستیم، اندیشه‌ها کم و تُنُک است. آنقدر سکولاریسم به صورت ناخودآگاه در اندیشه‌های‌مان رسوخ کرده است، امکان چنگ انداختن به این سلاح، یعنی دعا، برای حتی جامعه مذهبی و مسلمان نیز از اگر نگوییم از بین رفته است، کم رنگ شده است. واقعا دعای مسلمانان می‌تواند یاری دهنده و کمک کننده جبهه مقاومت باشد، و علاوه بر آن این حال نسبت به جبهه مقاومت غزه، برای خودمان -چه شخصی و چه جمعی- موثر خواهد بود و به صورت ملموس در زندگی‌ها تاثیر آن احساس خواهد شد.

و همچنین برعکس آن؛ اگر نسبت به جنایاتی که بر سر مسلمانان و مظلومان عالم می‌آید، بی‌تفاوت باشیم و فقط تماشاچی باشیم و اقدامی در مسیر یاری آنان نکنیم؛ واقعا این بی‌تفاوتی تاثیری سوء خواهد داشت؛ نه تنها در باطن، بلکه در همین زندگی دنیایی، ضربات این کوتاهی در انجام وظیفه را خواهیم چشید و چه‌بسا که منجر به منحرف شدن‌ها و تعویق‌ها و تاخیر‌ها بشود.

  • حامد خواجه

مرز‌های مقاومت مستندی است در شش قسمت ساخته وحید فرجی؛ این مستند تاریخی در موضوع شکل‌گیری رژیم غاصب صهیونیستی در ۱۹۴۸ میلادی می‌باشد؛ البته این موضوع قسمت‌ اول این مستند است و در قسمت‌های بعدی به جنگ و درگیری کشور‌های عرب اطراف فلسطین از جمله مصر، لبنان، سوریه و اردن با این رژیم غاصب است؛ در بررسی هر یک از این وقایع، واقعا روایتی دقیق و فنی ارائه شده است. و هر یک از این جنگ‌ها، وقایع قبل، حین و بعد آن نیز بررسی شده است و به صرف خود درگیری اکتفا نشده است و تا حدودی آثار و تبعات آن را هم روایت کرده است که از این جهت هر چند تحلیل‌هایی نیز به همراه دارد، ولی قابل توجه است.

تماشای این مستند را اولا به کسانی که از فلسطین عزیز،‌فلسطین اسلام اطلاعات کمی دارند و نمی‌دانند که این غصب چگونه رخ داد، توصیه می‌کنم؛ به خصوص کسانی که حوصله مطالعه و کتاب‌خواندن ندارند؛ می‌توانند دراز بکشند و تماشا کنند؛ هر چند که اگر کمی با دقت این مستند را پی‌گیری کنند، بعید می‌دانم در همان حالت درازکش باقی بمانند!

امّا مخاطب دوم مستند، آن عزیزانی هستند که در این شرایط فعلی غزه و طوفان الأقصی که رقم خورده است، از مسئولین و حکومت توقع ورود مستقیم به درگیری را دارند و بعضا ایران را به محافظه‌کاری متهم می‌کنند؛ و یا در خیال خام‌شان علت را در ناتوانی ایران جستجو می‌کنند؛ در حالی که با این ساده‌اندیشی‌ها نسبت به مسئله غزه و طوفان الأقصی، نمی‌توان تحلیل درستی از صحنه داشت! به ایشان توصیه می‌کنم در عین آن که تمامی قسمت‌های مستند را به تماشا بنشینند، مخصوصا قسمت‌هایی که به جنگ و درگیری مصر و جمال عبدالناصر می‌پردازد را با دقت و توجه بیشتر ببینند. نمی‌خواهم بگویم که تجربه را آزمودن خطاست و شرایط مشابهی وجود دارد که البته خیلی هم دور از وادی نیست؛‌ بلکه صرفا می‌خواهم از مسئله تحلیلی ساده و سطحی نشود؛ ابعاد مسئله و عمق ماجرا دیده شود.

در هنگام تماشای این مستند، به خصوص قسمت‌های اول آن، یکی از سوال‌های جدی در ذهنم نقش ایران بود؛ در زمان شکل‌گیری این رژیم ننگین و همچنین در زمان درگیری‌های کشور‌های عرب، ایران کجای پازل بود؛ البته بخشی از مسئله روشن است؛ رژیم پهلوی که سگ‌نگه‌بان بوده لذا مشخص است چه موضعی داشت، اما موضع علما چگونه بوده است؟ ازقضا زمانی که این مستند را تماشا می‌کردم در کنار آن مشغول مطالعه کتاب شرح اسم که به زندگی مقام معظم رهبری می‌پردازد، بودم؛ که در قسمتی از آن نامه‌ای بود و یا گزارش از نامه‌ای که در مقام استفتاء از حضرت امام برآمده بود که «آیا می‌توان خمس را در راه حمایت از فلسطین مصرف کرد؟» که در جواب گفته شده بود، سهم امام آن، نه تنها جایز است، بلکه بهتر و شایسته است که در آن راه صرف شود. البته کنش‌های دیگری نیز در تاریخ بوده و می‌توان یافت؛ و این روشن است که در میان مبارزان انقلابی آن زمان، مسئله فلسطین، کاملا جدی بوده است.

بعدانوشت:
در بازخورد به یادداشت بعضی از عزیزان فرمودند که این پیشنهاد بررسی جنگ «جمال عبدالناصر» با رژیم غاصب و جعلی اسرائیل، حس ناامیدی در مبارزه می‌دهد؛ و حتی بعضا گفته شد که کل این مجموعه مستند این حس را می‌دهد که نمی‌توان با اسرائیل درگیر شد!
باید عرض کنم که اولا تمام قسمت‌ها را ببینید و ببینید که در نبرد لبنان چه اتفاقی افتاده است!
دوما این که از شکست‌ها ناامیدی بفهمیم به خاطر ضعف اندیشه‌ای و عدم توان تحلیل است والّا لقمان حکیم می‌فرمایند از بی‌ادبان ادب آموز.

  • حامد خواجه
چرا ذهن مردم ایران برای اسرائیل مهم است؟

به این فکر کرده‌اید که چرا اسرائیل برای مردم فارسی زبان کار رسانه‌ای می‌کند؟ آن‌هم با خود نام اسرائیل؛ یعنی بماند اینکه بسیاری از رسانه‌ها و خبررسانی‌هایی که بدون نام و نشان در خدمت اسرائیل هستند؛ ولی با این وجود «اسرائیل فارسی» هم مشغول است.

گمان نمی‌کنم این کار برای زبان دیگری هم رقم بخورد یا خورده باشد؛ سرچی زدم، به نظر می‌آمد که چنین چیزی نباشد، اگر می‌شناسید به من هم بگویید؛ ظاهرا حتی «اسرائیل عربی» هم پیدا نشد؛ در حالی که به خاطر درگیری مستقیم با فلسطینی‌ها و به خصوص عرب‌ها، باید این مقوله برای او جدی باشد؛ اما باز هم ذهن ایران و ایرانی برای او دارای اهمیت ویژه است؛ به نظر‌تان چرا؟ جواب این پرسش در یادداشت قبل نیز بوده است؛ منتهی در این یادداشت قصد دارم زاویه نگاه جدیدی را باز کنم.

این مسخره‌ترین جواب است که گفته شود اسرائیل به فکر «آزادی» و حقوق بشری است که در ایران نیست و برای همین اسرائیل به زبان فارسی را راه انداخته است. به خاطره مسخره بودن این پاسخ اصلا دیگر ادامه نمی‌دهم؛ یک رژیم غاصب و کودک کش، که ابایی از کارش هم ندارد، به فکر حقوق بشر باشد!!

امّا بازگردیم به سوال اصلی، چرا ذهن مردم ایران برای اسرائیل اهمیت می‌یابد که اینگونه در کنار پشتیبانی‌های رسانه‌ها و خبر‌گزاری‌های رسمی و غیر رسمی و همچنین پیاده‌نظام شبکه‌های اجتماعی، دست به تأسیس اسرائیل فارسی می‌زند و به دنبال به دست آوردن ذهن مردم ایران است؟

دو روز پیش در ساندویچی منتظر آماده شدن فلافل بودم که گفتگوی فروشنده با یکی از مشتری‌ها توجه من را به خود جلب کرد؛ فروشنده می‌گفت: پس چرا ایران به اسرائیل حمله نکرد؟ می‌گفتن که امروز می‌خواد بزنه؟ آن مشتری هم می‌گفت: مگه به این راحتیه، اگه ایران بزنه که جنگ جهانی می‌شه و اصلا مگه ایران دیونه‌ست که بخواد بزنه! و بعد در ادامه شروع کرد تحلیل‌های اینستایی ارائه کردن که اساسا جنگ جهانی سوم تنها بر سر آب شکل خواهد گرفت نه بر سر یه تیکه زمین و از این قبیل چرندیات؛ القصه اینکه می‌خواستم بگویم به نظر می‌رسد در ذهن مردم ایران، جنگ با اسرائیل هیچ نفعی برای ما نخواهد داشت و تنها از باب ارزشی و یا تکلیف الهی به آن نگاه می‌شود؛ البته اگر بشود. یعنی این نگاهی هم که هست از جانب حزب اللهی‌ها و مذهبی‌ها است. و نهایتا به خاطر انسانیت و جلوگیری از کودک‌کشی و نسل‌کشی اسرائیل؛ چنانچه در گفتگوی درون فلافلی هم به آن اشاره شده بود.

امّا باز هم تکرار همان سوال، چرا ذهن مردم ایران برای اسرائیل مهم می‌شود؟
بگذارید حوصله‌تان را سر نبرم؛ چون خود اسرائیل هم فهمیده است که اگر ایران مستقیما و علنا وارد میدان نبرد شود و به جنگ با اسرائیل برود، کار اسرائیل تمام است؛ و این ورود هم کاملا تابع ذهنیت مردم ایران است؛ تا هنگامی که ذهنیت مردم ایران با این ورود علنی و مستقیم ایران به جنگ با اسرائیل همراه نباشد، نیز این ورود اتفاق نخواهد افتاد؛ این پشتیبانی ملی مردم ایران لازم است وگرنه ایران امکان ورود ندارد؛ و این پشتیبانی نیازمند فهم مردم از فوائد جنگ و مبارزه با اسرائیل است؛ نه فوائدی اخروی و یا دینی و یا حتی انسانی که همه‌گی ارزشمند است؛ بلکه فوائد دودوتا چهارتای دنیایی و اقتصادی؛ و اینجاست که جهاد تبیین معنا پیدا می‌کند؛ به نظرم اگر به جای این همه داوطلب اعزام به فلسطین و غزه،‌ اقدام به کنشگری در عرصه‌ی جهاد تبیین می‌شد، کار راحت‌تر حل می‌شد؛ هر چند آن داوطلبی اعزام هم اقدامی ارزشمند است ولی راهگشا و حل کننده مسئله نیست؛ بلکه تنها یک اقدام فردی است که در نهایت احساس خوشی به خود فرد درست خواهد دارد، امّا تا چه اندازه در مسئله‌ی مبارزه‌ی با اسرائیل موثر بوده است و در مسیر نابودی اسرائیل بوده است؟ اگر نگوییم هیچ،‌ به راحتی می‌توان گفت بسیار اندک.
به خصوص این «جهاد تبیین» برای کسانی چون قشر طلاب و تاثیرگذاران رسانه‌ای و یا هر قشر تاثیر‌گذار دیگر، جدی می‌شود؛ لذا شاید باید به ایشان گفت به جای داوطلب اعزام شدن، عرصه‌ی اصلی و وظیفه‌ی اصلی خود را جدی بگیرید و به جهاد در آن عرصه بپردازید.

  • حامد خواجه

درگیری‌های این‌روز‌ها در فلسطین به خوبی پوشالی بودن قدرت اسرائیل را نشان داد؛ دیدید که فلسطین با دست خالی چه به حال و روز اسرائیل آورد؟ اما این پوشالی بودن قدرت اسرائیل هنوز در باور مردم ما ننشسته است. مردم ایران باید باورد کنند که قدرت اسرائیل پوشالی است و یک «وفاق ملی» علیه اسرائیل صورت گیرد تا پشتیبان ورود «علنی» ایران به جنگ باشد. برای نابودی اسرائیل ایران باید محکم و علنی وارد میدان مبارزه شود و این به پشتیبانی مردم و همراهی افکار عمومی نیاز دارد؛ باید یک وفاق ملّی در ایران برای مبارزه بر علیه اسرائیل شکل بگیرد.

گمان نمی‌کنم کسی پیدا شود که از اسرائیل «نفرت» نداشته باشد؛ حتی طرفداران «زن، زندگی، آزادی» هم از این لکه ننگ متنفر هستند؛ امّا این کافی نیست؛ باید اسرائیل را دشمن خود بدانیم؛ تا هنگامی که اسرائیل به عنوان دشمن و عدو خود در باور‌ما نباشد، نمی‌توان توقع داشت که مردم برای مقابله با آن به پا خیزند. دشمن گرفتن یک تعبیر قرآنی است؛ «إِنَّ الشَّیْطَانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا».

مردم ما باید باور کنند بسیاری از مشکلات ما به خاطر این غده‌ی سرطانی در منطقه است؛ باید آن را از بین برد تا مشکلات‌ حل شوند. راه حل مشکلات، در نابودی اسرائیل است.

مردم ما باید باورکنند که مانع پشرفت ما اسرائل است؛

مردم ما باید باورکنند که اگر مشکل اقتصادی داریم، رفع آن در «گرو» نابودی اسرائیل است؛

باید اسرائیل نابود شود تا مشکلات اقتصادی ما برطرف شود.

  • حامد خواجه

طبق بعضی از اخبار ارتش اسرائیل ستمگر و زورگو و غاصب، اعلام کرده است که بیمارستان «المعمدانی» غزه در امان است و گفته است که می‌خواهد بمب باران کند و به مردم گفته از خانه‌ها خارج شوند به بیمارستان پناه ببرند؛ و پس از جمع شدن مردم و جمعیت خوبی در بیمارستان، دست به بمباران بیمارستان زده است!!

این از اسرائیل هیچ بعید نبود؛ چون همه می‌دانیم که اسرائیل هیچ بویی از انسانیت، شرف نبرده است؛ و این موجود منحوص آنقدر خودخواه هست که دست به هر کاری می‌زند؛ کودک‌کشی این رژیم غاصب دیگر نیازی به دلیل و مدرک ندارد، برای همه واضح و روشن است.

امّا ما به عنوان یک مسلمان هم حتی اگر نخواهیم به قضیه نگاه کنیم و صرفا اگر جنبه‌ی انسانی را بخواهیم ببینیم -از قضا بنده مدعی هستم جنبه‌های انسانی تمام جنبه‌های اسلامی هستند- نباید به سادگی و با بی‌توجهی از کنار حداقل این جنایت‌های اخیر اسرائیل بگذریم؛ اگر خدا را هم قبول نداریم که باید به خاطر بی‌توجهی پاسخگو باشیم، وجدان که داریم؟! نداریم؟ پیش وجدان‌مان چگونه این بی‌توجهی را توجیه می‌کنیم؟

ولی اگر بخواهیم بی‌توجه نباشیم، چه‌کار‌هایی از دست ما آدم‌های معمولی بر می‌آید؟

اولا اینکه به هیچ وجه نباید فریب این سوال فوق را خورد؛ ما آدم‌های معمولی اگر «ما» بشویم؛ یعنی جمع بشویم؛ هیچ چیز و هیچ کس حریف‌مان نیست؛‌ چرا؟ چون خود خدا و قدرت الهی به کمک ما خواهد آمد بلکه اینجا معجزه رقم خواهد خورد؛ این حرف من نیست، در قرآن چنین آمده است که «انّ اللَّه لایغیّر ما بقوم حتّی یغیّروا ما بانفسهم»؛ پس نباید خود را دست کم بگیریم.

دوما مهم‌ترین و موثر‌ترین کار، که هیچ وقت نباید آن را دست کم گرفت و از کنار آن به سادگی گذشت، «دعا» است. دعا سلاح مومن است؛ این نه از آن جهت است که ضعف مومن را نشان دهد و به تعبیر غلطی که معمولا میان مردم رایج است گفته شود که« ما جز به دعا کردن کاری از دست‌مان بر نمی‌آید»؛ چه کاری موثر‌تر از دعا سراغ دارید؟ که اینگونه با ضعف بگویید از ما کاری جز دعا ساخته نیست؟
وقتی دعا به سلاح تشبیه می‌شود؛ این یعنی برّنده و کارساز است؛ یعنی ابزار میدان نبرد است؛ یعنی ... و این اضافه شدن دعا به عنوان سلاح به مومن بسیار بار معنایی دارد؛ مومنی که با عشق به مردم به جهاد می‌رود.
لذا نباید دعا را دست کم گرفت به خصوص برای جریان‌های مقاومت منطقه و خاصتا فلسطین و ویژه‌تر از همه این روز‌های غزه؛ گمان نکنید دعا برای نجات و پیروزی فلسطین و مرگ فرستادن و آرزوی نابودی اسرائیل، چیزی از دعای الهی که متن آن موجود است، کم دارد؛ و یا فکر نکنید که این دعا در مسیر دعای فرج نیست!
            شیخ‌جعفر ناصری از اساتید اخلاق قم فرمودند: برای نجات مردم فلسطین قرائت ختم "اَمَّن یُجیب" موثر است چون این‌ها خیلی مضطر هستند...

سوما اهتمام جدی برای شرکت در تجمعات و راهپیمایی‌های حمایت از مردم غزه داشته باشید؛ گمان نکنید که این‌ها بی‌تاثیر است که واقعا دیگر در این دنیای رسانه‌ای اخبار آن به مردم مقاومت و مردم غزه خواهد رسید و احساس دلگرمی و پشتیبانی خواهند کرد؛ و این واقعا ارزشمند است و علاوه بر آن در هنگام شرکت در این تجمعات کاملا با انگیزه‌های الهی بروید؛ این راهپیمایی‌ها چیزی از عبادات کم ندارد؛ به راحتی می‌توان گفت که هم قدم با ملائک می‌شوید.

چهارما کمک‌های مالی که می‌توان از طریق سایت رهبری و یا اگر راه دیگری می‌شناسید اقدام کنید؛ کمک‌های مالی صرفا برای طرف مقابل نیست؛ برای خود من و شما هم نیاز است؛ نیاز است که من و شما هم کمک مالی کنیم به جبهه مقاومت و مردم غزه؛ حال که نمی‌توانیم جان‌مان را در راه جهاد فدا کنیم؛ باید راهی برای دادن مال پیدا کنیم؛ حال هر کسی به اندازه وسع و توانایی‌اش؛ و شاید هم به اندازه توفیق الهی که دارد!

پنجما معمولا ما مطالعات‌مان در خصوص فلسطین بسیار کم است و اطلاعات خوبی نداریم که چه اتفاقی افتاده است در تاریخ و چرا الان جنگ وجود دارد و چرا سازش نمی‌کنند و یا اینکه چرا این حمله را شروع کردند و ... و هنگامی که خودمان نمی‌دانیم، از طرف دیگر نمی‌توانیم وظیفه‌ی الهی جهاد تبیین در این خصوص را انجام دهید؛ لذا برای اینکه بتوانیم تبیین کنیم و برای اینکه بتوانیم دیگران را به این دست اقدام‌های حمایت مردم فلسطین و غزه دعوت کنیم لازم است مطالعات خود را در این زمینه بالا ببریم؛ و همچنین مستند هم در این زمینه وجود دارد؛‌به عنوان نمونه مستند مرز‌های مقاومت شاید بد نباشد؛ و یا مستند وداع با اسلحه؛ پس جهاد تبیین در این زمینه فراموش نشود!

ششما اینکه از قربانی کردن و نذری دادن برای پیروزی رزمندگان و سلامتی رزمندگان و مردم غزه چشم پوشی نکنید؛ حتی شده است یک مرغ؛ و اگر هم می‌توانید از میان دوستان و همکاران و اقوام پولی جمع کنید و بانی این خیر شوید که چه بهتر.

هفتما یکی دیگر از کار‌هایی که می‌توانید بکنید نشر دادن از همین قبیل اقدام‌ها است؛ به خصوص در این زمانه‌ای که فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی و پیامرسان‌ها آنقدر گسترده وسهل الوصول هستند که اگر در این زمینه کوتاهی کنید، باید پاسخگو باشیم.

موارد دیگری که به نظر شما می‌رسد را بگویید تا به این پست بیافزایم!

  • حامد خواجه


هنوز AFC به صورت رسمی اعلام نکرده است که دلیل لغو بازی سپاهان - الاتحاد چه بوده است؛ گمانه‌زنی‌هایی هم از این هست که دلیل ترک زمین توسط الاتحاد آتش‌بازی هواداران سپاهان باشد ولی اولین چیزی که روی رسانه‌ها رفت و هنوز هم احتمال وجود آن هست، وجود تندیس سردار شهید حاج قاسم سلیمانی است که رحمت الهی بر آن مرد میدان باد. اینکه اصل ماجرا چه بوده به کنار و شاید با گذشت زمان روشن شود و شاید هم نه!

 

 

امّا مهم این است که باید همه بدانند و متوجه بشوند که «حاج قاسم» دیگر جزو هویت ملی ما است؛ حاج‌قاسم دیگر مانند پرچم ایران، مانند سرود ملی و ... برای ما مقدس است؛ جزوی از شخصیت یک ایرانی است؛ همانگونه که رستم شاهنامه، جزوی از هویت ما شده است، حاج‌قاسم هم یک قهرمان ملی و هویت‌ساز برای هر ایرانی است.

بعد از هشت سال تخریب شخصیت ایرانی که در دولت آقای روحانی اتفاق افتاده است؛ بعد از این دولت ذلّت باید روی شخصیت ایران بسیار حساسیّت نشان داد؛ این تخریب عزت ملی که توسط دولت ذلت انجام شده است، سبب شده است که در حال حاضر حساسیت ویژه نسبت به آن نشان داده شود.

اگر این ادا بازی‌هایی که می‌گویند فوتبال سیاسی نیست را کنار بگذاریم و کمی با واقعیات آشنا شویم که اساسا فوتبال از سیاست برخواسته است و کاملا سیاست است که حاکم است، با کنار گذاشتن این کوتاه‌فهمی‌ها، می‌توان توقع داشت که در این جریان لغو شدن بازی، مسئولین مانند وزیر ورزش و حتی وزیر خارجه هم ورود کنند و پی‌گیری‌های لازم را انجام دهند و چقدر خواستنی است که اگر این به خواست و مطالبه‌ی مردم تبدیل شود؛ نه اینکه به خاطر یک بازی و یا به خاطر فوتبال و ... باشد، بلکه به خاطر حاج‌قاسم و نه صرفا به خاطر شخص او، به خاطر ایران، به هر حال «حاج قاسم» دیگر جزوی از هویت ایران است؛ اگر کسی به پرچم ایران بی‌احترامی کند، با او چه می‌کنیم؟

نادیده گرفتن شخصیت و هویت به خصوص شخصیت و هویت یک ملت، بسیار خطرناک است و توجه به آن از وظایف مهمه‌ای است برای هر کسی که برای این خاک قلبش می‌تپد.

  • حامد خواجه

در دوران پساکرونا همانگونه که اینترنت در زندگی‌های روزمره‌ جدی شده است، در سفر‌های اربعینی هم این مقوله جدی شده است. اینکه حتما به نحوی وصل به فضای مجازی باشیم؛ حال یا با سیم‌کارت‌های عراقی و یا با رومینگ‌های سیمکارت‌های داخلی و یا وای‌فای‌های رایگان. بسیار نزدیک است که اینترنت، به یکی از نیاز‌های اولیه و ضروری بشری  تبدیل شود و اگر این تبدیل رخ دهد در مسیر پیاده‌روی همانگونه که نذری طعام و خراکی می‌دهند، احتمال دارد نذری اینترنت هم بدهند؛ کما اینکه بعضا این اتفاق هم اکنون البته نه با اسم نذری، در حال رخ دادن است.

امّا چرا اینقدر وابسته به اینترنت هستیم؟
یک بُعد شبه‌اعتیادی به اینترنت، بلایی بود که کرونا بر سرمان آورد یا حداقل آن را تشدید کرد؛ به تعبیری یکسال زندگی کردن در اینترنت که حتی برای کار‌های روزمره نیز غرق در اینترنت بودیم این وابستگی به اینترنت را به دنبال خود داشت. این بعد پسا کرنایی جهان را هم اگر کنار بگذاریم؛

یک بُعد دیگر هم میل شدید «در تماس بودن» و «خبر دادن» و «خبر گرفتن» است که تا حدودی این هم به اعتیاد نزدیک شده است؛ اینجا هم یک مسئله‌ای است که چگونه پس از آمدن تلفن‌های همراه، این حجم از نگرانی به وجود آمد؟ و اساسا چرا باید این حجم از نگرانی برای بعضی از بی‌خبری‌ها وجود داشته باشد؟ مگر قبلا که اینگونه تلفن همراه رواج نداشته است، اوضاع چگونه بوده است؟ چرا نیاز داریم در روز ۱۰ بار از نزدیکان خبر بگیریم؟ نباید به این راحتی به وسوسه‌های شیطان دامن بزنیم؛ اگر در این چنین مواقعی مقابل وسوسه‌های شیطانی نایستیم و به راحتی به آن تن بدهیم، در بزنگاه‌ها نیز نمی‌توانیم از وسوسه‌ها رهایی یابیم. این بعد هم به کنار.

ولی چرا در این سفر اربعینی هم نمی توانیم از «شبکه‌های اجتماعی» دل بکنیم؟
مانند معتاد‌ها شده‌ایم؛ چرا مانند؟ بهتر بگوییم معتاد شده‌ایم آن هم به متاعی که آنچنان تقبیح نمی‌شود و کوچک و بزرگ هم نمی‌شناسد؛ مذهبی و غیر مذهبی ندارد؛ این هم شاهد و نشانه اعتیاد که در سفر اربعینی که باید از تعلقات دل کند و کمی از دنیا و زندگی دنیایی قبلی خود دور شویم و کمی هم تجربه‌ی جدید داشته باشیم، نیز گرفتار هستیم؛ آن هم چه بدگرفتاری؛ در این زمینه بیشتر تامل کنید؛ چرا اینقدر اینترنت و به خصوص شبکه‌های اجتماعی، ما را درگیر خود می‌کند؟ این همه وابستگی از کجا آمد؟ و اگر هم مایل بودید در این زمینه مطالعه کنید، برای شروع  کتاب «اینترنت با مغز ما چه می‌کند؟» از نیکلاس کار  مفید خواهد بود.

  • حامد خواجه

این روز‌ها فروش اقساطی انواع کالا زیاد به چشم می‌خود؛ از لوازم‌خانگی گرفته تا لباس و تلفن همراه و رایانه و حتی خراکی‌ها و خدمات و مایحتایج روزانه. البته این زیادشدن را  از تبلیغاتی که می‌کنند عرض می‌کنم؛ در تلویزیون، بیلبور‌های خیابانی، فضای مجازی و حتی تبلیغات پیامکی. والّا تا به حال اقدام به این قسم از خرید‌ها نکرده‌ام. و از طرفی هم میلی به آن ندارم و احساس می‌کنم که به هر حال در نهایت، این من هستم که متضرر شده‌ام و کلاهی گشاد بر سرم رفته است.

این حجم زیاد از فروش اقساطی را می‌توان یکبار با این زاویه‌دید نگاه کرد که قدرت خرید جامعه پایین آمده است و لذا سرمایه‌داران عزیز به فکر مردم هستند و فروش قسطی دارند و یا حتی به فکر مردم هم نیستند، بلکه اجناس روی دست‌شان باد کرده و جامعه‌ی باقدرت خرید پایین را که طیف خوبی از معمول جامعه‌ها است را از دست داده و یا می‌دهد، لذا روی به فروش اقساطی آورده است و تلافی دیر به پول رسیدن را هم با درصد سود‌ها و بهره‌کشی‌ها از مردم، در می‌آورد. این یک زاویه نگاه است که باید اولا نهیبی باشد به دولت که حواسش به قدرت خرید جامعه باشد و تذکری هم به خود جامعه که متوجه خرید‌های بی‌وجه باشد که با خرید‌های نفسانی که با هیچ منطق و عقلانیتی پشتیبانی نمی‌شود، خود را برده و اسیر سرمایه‌داری و سرمایه‌داران نکند.

یک زاویهنگاه دیگر که قصد این نوشته جلب توجه به آن است هم می‌تواند وجود داشته باشد. چرا سرمایه‌داری که تنها به فکر جیب خود است، اینگونه حاضر می‌شود به صورت اقساطی کالای خود را بفروشد؟ آن‌هم بعضا با همان قیمت نقدی که در بازار هست! آیا فروش نرفتن کالا با توجه به تورم‌های موجود، به نفع صاحبان کالا نیست؟ کالا را هر چه دیرتر بفروشد، سود بیشتری می‌برد و سرمایه او رشد می‌کند؛ با این حال چرا حاضر می‌شود با نرخ سود پایینی کالای خود را به صورت اقساطی بفروشد؟ از این تعامل سرمایه‌دارن می‌توان چیزی را کشف کرد؛ به خصوص که این تعامل «فروش اقساطی» در مقطع‌های مختلف، نوسان دارد؛ در برهه‌ای اصلا نمی‌توانی فروش اقساطی پیدا کنی و در برهه‌ای در همه‌ی تبلیغات می‌خواهند فروش اقساطی را در چشم تو فرو کنند.

به نظر می‌رسد این رویه سرمایه‌دارن برخواسته از پیش‌بینی‌شان و یا حتی علم‌شان از نرخ رشد تورم می‌باشد. اینکه می‌بینی در ابتدای دولت آقای روحانی فروش اقساطی برخلاف انتهای دولت قبل، زیاد می‌شود و همینطور در میانه‌های دولت اقای روحانی و حتی در دوران پایانی دولت ایشان، فروش اقساطی کم می‌شود اگر هم هست، نرخ سود و بهره آن بالا است، به خاطر همین اوضاع رشد تورم است.

و اینکه می‌بینیم در دولت آقای رئیسی هنوز فروش اقساطی کم نشده است بلکه روبه افزایش است، می‌تواند یک نشانه خوب باشد؛ اینکه رشد تورم، کنترل شده است و یا اینکه احساس سرمایه‌داران و پیشبینی‌شان این است که نرخ رشد تورم، آنقدر زیاد نخواهد بود که از فروش نرفتن کالای خود سود ببرند؛ بلکه برای سود بردن نیازمند فروش هستند حتی شده به صورت اقساطی.

دوستی دارم که از سال ۸۸ در بورس بوده است و یدطولایی در این قضیه دارد و کاملا فهم‌های اقتصادی دارد؛ در مقاطعی که ضرر‌های زیادی متوجه بورسی‌ها شده بود، جان سالم به در برده است؛ او می‌گفت که از این شدت تبلیغات فروش‌های اقساطی، متوجه می‌شوم که کجا و چگونه باید سرمایه‌گذاری کنم.

و در پایان بگویم که در این یادداشت قصد دفاع از دولت انقلابی آقای رئیسی نبوده است و دفاع از عملکرد قابل قبول ایشان -در مجموع با دیدن شرایط و اقتضائات و دست‌آورد‌ها- ورود‌های راحت‌تر و سهل الوصول‌تر می‌توان داشت و به راحتی با کمی تامل این قابل پذیرش است که در مجموع وضعیت اقتصادی به نفع قشر مستضعف در حال بهبود است.
مقصود از این یادداشت توجه دادن به این نکته است که همیشه با تحلیل‌های منفی، وقایع را تحلیل نکنیم، گاهی هم در عین دیدن آن زاویه منفی، کمی هم از زاویه‌های مثبت نگاه کنیم؛ و مهم‌تر اینکه گمان‌ نکنیم که همین یک زاویه نگاه است و تمام!

  • حامد خواجه

وقتی چیزی تبدیل به «ارزش» می شود، این ارزش تبدیل به رفتار و حتی تبدیل به زندگی می‌شود. و اگر خود مستقیما تبدیل به رفتار نشود، قطعا یک رفتار متاثر از این ارزش را شکل می‌دهد و به تبع آن یک زندگی. ارزش و ضد ارزش شدن یک امر، مسئله‌ای بسیار مهم و کلیدی است و باید نسبت به آن حساسیت‌های فوق العاده وجود داشته باشد؛ باید مهم باشد که چه کسی در جامعه در حال ارزش‌سازی است؛ نه تنها باید نهادی برای رسیدگی به اصل مسئله ارزش‌سازی داشت بلکه باید نهادی هم برای رصد این امر در جامعه داشته باشیم؛‌ رسیدگی و رصد مراکزی که در حال ارزش‌سازی هستند و نه حتی مراکز و سازمان‌ها بلکه جریانات اجتماعی هم چه بسا در حال ارزش‌سازی و ضد ارزش کردن بعضی ارزش‌ها باشند؛ به میزانی که زندگی برای‌ما اهمیت دارد، باید ارزش‌سازی‌ها برای‌ما مهم جلوه کند؛ این ارزش‌ها که ریشه در باور و اعتقادات ما دارد، سبک زندگی خاص خودش را رقم می‌زند.

البته مطلوب این است که همه‌ی «مردم» پای کار باشند و این خود مردم باشند که نسبت به ارزش‌سازی‌ها و ضد ارزش شدن‌ «ارزش‌ها» حساس باشند؛ به عنوان نمونه خود مردم به صدا و سیما به خاطر «تبلیغات» یله و رها اعتراض داشته باشند و مطالبه داشته باشند و خود مردم به عنوان نمونه متوجه این تغییر ارزش‌هایی که توسط فقط «تبلیغات» صدا و سیما پدید می‌آید بشوند؛ بماند ارزش‌سازی‌ها و ارزش‌سوزی‌های سریال‌ها و فیلم‌ها و برنامه‌ها! لذا وقتی مردم اینگونه نسبت به این مسئله ملتفت باشند، نیازی نیست که از ساختار‌های سخت حاکمیتی، مثل قانون استفاده کرد و اگر هم ساختاری هست، برای حمایت از مردم و کار مردمی است.

به عنوان نمونه وقتی تبلیغات مواد مضری چون نوشابه در صدا و سیما منع شد، این تبلیغات سراریز شد در رسانه‌های غیر رسمی چون شبکه‌های فیلم و سریال‌های خانگی و همچنین در فضای مجازی؛ ولی اگر همین مخالفت‌ها از جانب مردم می‌بود و مطالبه‌ها از جانب مردم صورت می‌گرفت و به یک «گفتمان» تبدیل می‌شد؛ نه تنها از صدا و سیما حذف می‌شد بلکه توان رفتن در فضا‌های دیگری را هم نداشت؛ البته منکر خوبی این قانون نیستیم و در فضایی که شرایط اینگونه مردمی کردن وجود ندارد، شاید راهکار همین استفاده از ساختار‌ها و قوانین باشد.

پی‌نوشت:
این یادداشت در ۱۸ مهر ۱۴۰۱ نگاشته شده است و بازنشر آن در اینجا از این جهت است که اتفاقی در تلویزیون تبلیغ نوشابه‌های انرژی‌زا را دیدیم!

  • حامد خواجه

آقای محمدحامد الأحمری در کتاب «مسئولیت روشنفکر» در بخشی از کتاب به انواع روشنفکر می‌پردازد و اگر اشتباله نکنم، نوزده نوع از انواع روشنفکر را بر می‌شمارد؛ یک نوع از آن را «روشنفکر طنزپرداز» می‌داند؛

چند جمله‌ای از آن بخش کتاب:

طنز از مظاهر آزادی و سلاح فرهنگی بسیار تاثیرگذاری است که می‌تواند مقدسات و تابوها و الگوها و چهره‌های ملت‌ها را تخریب کند.
...
نظریه‌پردازنِ تغییر و انقلاب‌ها به تاثیر طنز در تخریب وضعیتی و ساختن جایگزینی برای آن اشاره کرده‌اند؛ چون شخص مسخره‌گو به اقتضای کارش آنچه را مسخره کند، تخریب می‌کند.

┄┅••❀••┅┄

طنز «آسان‌فهمی» در مخاطبین پدید می‌آورد؛ حقیقت را قابل فهم و درک می‌کند و تحمل سنگینی آن را برای مخاطب فراهم می‌کند. شاید تمثیلی که حاج‌آقای قرائتی در زمینه طنز دارند خوب باشد؛ اینکه هنگامی که یک گونی را پر می‌کنید، زمانی که کامل پر شد، کمی آن را تکان بدهی، دوباره مقداری جا باز می‌کند؛ طنز کار آن تکان دادن را می‌کند در هنگام فهم و ادراک ما؛ البته این جا این تمثیل برای بیشتر فهمیدن به کار برده شده است ولی می‌توان طنز را برای اصل فهمیدن نیز به کار برد؛ و همچنین طنز و شوخی را می‌توان مقوله‌ای در راستای آزادی بیان دید؛ چه نقد‌ها و حرف‌هایی که پذیرش آن به صورت جدی وجود ندارد و تاب تحمل آن نیست ولی در شیوه‌های طنز به آسودگی بیان می‌شود و مخاطراتی به دنبال خود نمی‌آورد.


امّا طنز شمشیر دوطرفه و خطرناکی است که ممکن است ویرانی به بار بیاورد. لذا در به دست گرفتن این سلاح برنده و تیز و دولبه باید محتاط بود!

  • حامد خواجه

رودکی می‌گوید:

هرکه نامخت ازگذشت روزگار
نیز ناموزد ز هیچ آموزگار

چقدر اهل «تاریخ» هستیم؟ به خصوص تاریخ معاصر خودمان؛ معمولا حوصله داستان و خیال‌بافی‌های دیگران را داریم -البته قصد نفی کلی آن‌ها را ندارم- ولی بسیاری از داستان‌های تاریخ خودمان را حتی نشنیده‌ایم و یا اگر هم هست با تحریف‌های فراوان و بدور از واقعیت؛ حال به فرض که تاریخ هم می‌دانیم ولی تا چه اندازه از آن «عبرت» گرفته‌ایم؟ چقدر اهل درس گرفتن از تاریخ هستیم؟
جمله معروفی هست که می‌گوید: "ملتی که از تاریخ درس نگیرد محکوم به تکرار آن است."

در ادامه برگ حکایتی از تاریخ معاصر خودمان برای‌تان به ارمغان آورده‌ام؛ امیدوارم حوصله‌تان بشود و آن را بخوانید

آیت اللّه سید جیکاک انگلیسی را می‌شناسید؟ 

جیکاک جاسوس انگلیس بود که در جریان کشف نفت در ایران،‌  با پوشش حوزوی و دینی؛ فتوا به نجس بودن آن داد.

ﻣﺴﺘﺮ ﺟﯿﮑﺎﮎ (ﻣﻌﺮﻭﻑ ﺑﻪ آیت الله ﺳﯿﺪ ﺟﯿﮑﺎﮎ) ﺟﺎﺳﻮﺱ انگلیسی ﻣﺄﻣﻮﺭ ﻭیلیام نکس ﺩﺍﺭﺳﯽ، (کاشف نفت مسجدسلیمان و اولین خریدار انحصاری نفت ایران در دوره قاجار با قرارداد 99ساله مهروموم‌ها) ﺩﺭ  مسجدسلیمان ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩ.

ﻭﯼ ﺩﺭ ﺁﻏﺎﺯ به‌عنوان ﭼﻮﭘﺎﻧﯽ ﮐﺮ ﻭ ﻻﻝ ﺑﻪ‌ﻣﺪﺕ ﻫﻔﺖ ﺳﺎﻝ ﺩﺭ ﺍﯾﻞ ﺑﺨﺘﯿﺎﺭﯼ ﺑﻪ ﺁﻣﻮﺧﺘﻦ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻭ ﺯﺑﺎﻥ ﺑﺨﺘﯿﺎﺭﯼ می‌پردازد ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻓﺮﺍﮔﯿﺮﯼ ﺁﻥ، به‌عنوان ﯾﮏ بختیاری در ﻣﻨﻄﻘﻪ نفت‌خیز مسجدسلیمان ﺳﮑﻨﯽ می‌گزیند!

ﺩﺭ ﻃﻮﻝ ﺣﻀﻮﺭ ﺧﻮﺩ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺑﺎ ﻓﻨﻮﻥ شعبده‌بازی ﻭ حربه‌های دیگر، ﺗﻮﺟﻪ ﻣﺮﺩﻡ محلی ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﻣﻌﻄﻮﻑ می‌دارد ﻭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ به‌عنوان یک ﺭﻭﺣﺎﻧﯽ ﺷﯿﻌﻪ، ﺟﺎ ﻣﯽﺯﻧﺪ. برای این هدف به آموختن فقه شیعه می‌پردازد.ﺍﻭ گیوه‌هایش ﺭﺍ ﺑﺎ ﯾﮏ ﺍﺷﺎﺭه ﻋﺼﺎ ﺟﻔﺖ می‌کرد ﻭ ﺷﺎﯾﻊ ﮐﺮﺩه بود که ﺍﯾﻦ ﺍﺯ معجزات ﺍﻭﺳﺖ.
ﺩﺭ ﮐﺘﺎﺏ ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﺶ، ﺗﻮﺿﯿﺢ می‌دهد که "آهنرباهایی ﺩﺭ گیوه‌هایم ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩه ﺑﻮﺩﻡ، ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﺷﺎﺭه ﻋﺼﺎ، گیوه‌ها ﺟﻔﺖ می‌شدند"!

از دیگر حکایات جیکاک عصای معروف است که با آن معجزه می‌کرد و وقتی آن را به جایی می‌زد به آن شوک عجیبی منتقل می‌شد! جیکاک مدعی بود عصای او بهترین وسیله برای تشخیص حلال‌زاده بودن افراد است و با همین شگرد بسیاری از کسانی را که به‌دلایل مختلف می‌خواست از وجهه اجتماعی و قدرت بیندازد، تخریب می‌کرد!
بعدها فاش شد که در عصای معجزه‌آسای مستر جیکاک جز یک پیل خشک الکتریکی و یک مدار ضعیف انتقال برق هیچ‌چیز وجود نداشته و جریان ضعیف برق باعث انتقال شوک الکتریکی به افراد نگون‌بختی می‌شده که مستر جیکاک هنگام تماس عصا با آنها، دکمه وصل جریان را فشار می‌داده!

در مجلسی او حاضران را دروغگو معرفی می‌کرد و هنگامی که قرار بر اثبات شد، کبریتی روشن کرد و گفت: هر کس راست بگوید این کبریت ریشش را نمی‌سوزاند! اول کبریت را به ریش خود گرفت که نسوخت سپس ریش تمام افراد ساده‌لوح حاضر را سوزاند! به آنها قبولاند که دروغ گفته‌اند و البته بعدها مشخص شد که ریش او مصنوعی و نسوز بود.

اقدام بعدی جیکاک پوشیدن لباس روحانیت و عمامه گذاری وی بود!  جیکاک مجلس وعظ و منبر برپا می‌کرد و آخرش هم روضه امام حسین می‌خواند و وسط روضه موقعی که همه داغ می‌شدند ناگهان عمامه خود را به درون آتشی که وسط مجلس بود، می‌انداخت. عمامه نمی‌سوخت! و جیکاک آن را به‌عنوان معجزه خود بیان می‌کرد و ادعای سید بودن می‌کرد! در ضمن او هیچ‌کس را هم به سیدی قبول نداشت چون عمامه آنها در آتش می‌سوخت! از اینجا بود که او به «سید جیکاک» معروف شد!

ﺍﯾﻦ ﺟﺎﺳﻮﺱ انگلیس، ﺭﻭﺯﯼ ﺑﻪ مسجد می‌آید ﻭ می‌گوید: من حضرت علی(علیه السلام) ﺭﺍ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﯾﺪﻡ ﻭ ﺍﻭ ﺩﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺑﺮ شانه‌ام ﻧﻬﺎﺩ ﻭ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻓﺮﻣﻮﺩ: «ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﮕﻮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻣﺎﺩه ﺳﯿﺎه ﻭ نجس (ﻧﻔﺖ) دوری کنند»!

اﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺛﺒﺎﺕ ﺍﺩﻋﺎﯾﺶ ﭘﯿﺮﺍﻫﻦ ﻭ ﻋﺒﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﮐﻨﺎﺭ می‌زند ﻭ اثر سفیدی ﺩﺳﺘﯽ ﺭﻭﯼ شانه‌اش ﺭﺍ ﻧﺸﺎﻥ می‌دهد ﻭ می‌گوید "ﺍﯾﻦ مدﺭﮐﯽ ﺑﺮ ﺣﻘﺎﻧﯿﺖ ﻣن ﺍز اوست".
در کتابش ﺗﺸﺮﯾﺢ می‌کند ﮐﻪ "ﺭﻭﺯﯼ تکه‌ای ﮐﺎﻏﺬ ﺭﺍ به‌شکل دست بریدم ﻭ ﺭﻭﯼ شانه‌ام ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻡ ﻭ آن‌قدر ﺯﯾﺮ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺩﺍﻍ ﺟﻨﻮﺏ ﻣﺎﻧﺪﻡ تا خوب ﺍﻃﺮﺍﻑ آﻥ ﮐﺎﻏﺬ ﺗﯿﺮه ﺷﻮﺩ ﻭ ﺍﺛﺮ ﺩﺳﺖ ﺑﺮ شانه‌ام ﻧﻘﺶ ﺑﺒﻨﺪﺩ"!

به‌هنگام ملی شدن صنعت نفت، جیکاک یا به‌قولی سید جیکاک با گشت‌وگذار میان عشایر بختیاری این شعار را به‌گویش بختیاری برای آنها طرح نمود:

 «تو که مهر علی مِن دلته/ نفت ملی سی چِنته»
 «یعنی تو که مهر علی را در دل داری برای چه به‌دنبال ملی شدن نفت هستی؟».
این شعار جیکاک موجب شد مردم به امامزاده‌ها رفته و طلب عفو کنند.

ﻣﻨﺎﺑﻊ:

 ۱. ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﺍﯾﻞ ﺑﺨﺘﯿﺎﺭﯼ؛ ﺍﺛﺮ ﺭﺍﻑ ﮔﺎﺭﺛﻮﯾﺖ، ﺗﺮﺟﻤﻪ: ﻣﻬﺮﺍﺏ ﺍﻣﯿﺮﯼ. ﺗﻬﺮﺍﻥ: ﺳﻬﻨﺪ، 1373

 ۲. ﺍﺳﻨﺎﺩﯼ ﺍﺯ ﺭﻭﺍﺑﻂ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻭ ﺍنگلیس (1325 ــ 1320 ﻩ.ﺵ.)ﻧﻮﯾﺴﻨﺪه: بهناز زرین‌کلک، ﺗﻬﺮﺍﻥ: ﺳﺎﺯﻣﺎﻥ ﺍﺳﻨﺎﺩ ﻭ ﮐﺘﺎﺑﺨﺎﻧﻪ.

عبرت‌گیری:

آیا استعمارگران دست از سرما برداشتند؟ به خصوص روباه پیر انگلیس مگر شیوه‌های استعماری خود را تغییر داده است؟
امروز پس از انقلاب چند آیت الله جیکاک ورژن امروزی در میان ما و مردم در تکاپوی پیشبرد مقاصد استعمارند؟
همه را می‌شناسیم یا موضع مشکوکی نسبت به ایشان داریم؟ حال بماند آنانی که ندانسته در بازی دشمن هستند ...

شما از این حکایت با توجه به فضای امروزی خودمان، چه عبرتی می‌گیرید؟

  • حامد خواجه

برای رقم زدن تمدنی نوین، نیاز به انسانی است با شخصیت و هویتی نوین. این هویت و شخصیت است که عزم و اراده‌ی ساخت یک تمدن را ایجاد می‌کند. انسانی که شخصیت ندارد و یا اینکه شخصیت دارد ولی احساس شخصیت نمی‌کند، نمی‌تواند کاری انجام دهد.

 این انفعال محضی که در این دوران با آن مواجه هستیم، به خاطر بی‌هویتی است. این نارسایی شخصیت و هویت، باعث می‌شود که ما نسبت به تمام پیرامون‌مان منفعل باشیم. وقتی به خاطر این نارسایی هویتی، سرمایه‌های خود را نمی‌شناسیم و تمام سرمایه‌ها را از دست می‌دهیم؛ تمام آنچه از آن ماست را از چنگ ما بیرون می‌کشند و ما تنها نگاه می‌کنیم؛ هنر را از ما گرفته‌اند و تمام هنر را که داعیه اصلی آن را باید ما داشته باشیم به صورت کامل از ما گرفته‌اند. و ما هم تنها نگاه کردیم و اصلا احساس نکردیم که در باب هنر ما حرف داریم، اصلا این ما هستیم که باید از هنر دم بزنیم.

 بنابراین این‌انفعال شدید، ریشه در انفعال هویتی دارد. و هویت از اندیشه و عقلانیت تغذیه می‌کند. یعنی شخصیت و هویت ما در گرو آن اندیشه و فلسفه حیاتی است که ما داریم. وقتی نارسایی هویتی داریم، یعنی نارسایی در اندیشه و عقلانیت ما وجود دارد که خود را در شخصیت و هویت ما نشان داده است و به تبع آن انفعال را برای ما پدید آورده است.

 امّا راه‌حل چیست؟ برای بیرون آمدن از این انفعال باید چه‌ کرد؟ چگونه می‌توان این انفعال زجرآور را از بین برد؟‌
اگر همین سیر را معکوس کنیم و مشکل را ریشه‌ای نگاه کنیم؛ برای حل مشکل انفعال، باید هویت و شخصیت جامعه را تامین کنیم و شاید هم گوش زد. و هویت از اندیشه تغذیه می‌کند و این اندیشه و عقلانیت است که پشتیبان هویت است؛ لذا برای رفع مشکل، باید روی این عقلانیت تمرکز کرد. پس ویرایش و ترمیم اندیشه راه حلی است که می‌تواند ما را از انفعال رهایی بخشد. باید به نارسایی‌های اندیشه سامان داد تا این اندیشه بتواند از هویت اسلامی – انقلابی ما پشتیبانی کند و ما را از این انفعال خارج کند.
  • حامد خواجه

در تحلیل‌های ما باید «نقش دشمن» پررنگ و کلیدی باشد؛ در این یادداشت قصد دارم منطق پشت این اندیشه را تا حدودی توضیح بدهم.

ایرانِ اسلامی با «مستکبرین» یک چالش بزرگی دارد؛ در واقع با دنیای استکبار؛ به این چالش و درگیری باید نگاه کلان داشت.

مشکل استکبار با جمهوری اسلامی این است که اگر جمهوری اسلامی، «پیشرفت» کند، رونق بگیرد، در دنیا بدرخشد، منطق «لیبرال‌دموکراسی» دنیای غرب باطل خواهد شد.

چرا «لیبرال‌دموکراسی» برای مستکبرین اینقدر اهمیت دارد؟
با منطق لیبرال‌دموکراسی، غربی‌ها توانستند حدود سه قرن همه‌ی دنیا را غارت کنند؛ یک جا گفتند اینجا آزادی نیست، وارد شدند؛ یک جا گفتند دموکراسی نیست، وارد شدند؛ به بهانه‌ی ایجاد دموکراسی و به بهانه‌هایی مانند این، اموال آن کشور را، خزائن آن کشور را، منابع آن کشور را غارت کردند بردند؛ اروپای فقیر ثروتمند شد، به قیمت به گِل نشستن بسیاری از کشورهای ثروتمند مثل هند. اگر کمی از تاریخ هند بخوانید و کمی هم از اوضاع امروز هند مطلع باشید، خواهید فهمید که این بدبختی و بی‌چارگی امروز هند از کجا ناشی می‌شود. اگر علاقه داشتید کتاب سه جلدی «نگاهی به تاریخ جهان» اثر نهرو را بخوانید.

یک نمونه دیگر که با همین منطق توسط مستکبرین نابود شد، همین کشور همسایه؛ افغانستان است. به بهانه‌های واهی ۲۱ سال دزدیدند و بردند و کشتند و نابودکردند و در نهایت هم مفتضحانه مجبور به ترک آنجا شدند.

حال اگر یک حکومتی و یک نظامی در دنیا به وجود بیاید که منطق «لیبرال‌دموکراسی» را رد کند و با یک منطق واقعی به مردم کشورش هویّت بدهد، آنها را زنده کند، آنها را بیدار کند، آنها را قوی کند و در مقابل لیبرال‌دموکراسی بِایستد، واضح است که این خود باعث شکست لبیرال‌دمکراسی است و مایه دلگرمی مستضعفین؛ و نظامی که با «پیشرفت» و موفقیت‌ِخود  آن‌منطق را درهم خواهد شکست، جمهوری اسلامی است.

تفاوت جمهوری اسلامی با لیبرال‌دمکراسی:
لیبرال‌دموکراسی بر پایه‌ی «نفیِ دین» بنا شده بود، و جمهوری اسلامی بر پایه‌ی «دین» بنا شده؛ آنها ادّعای مردمی بودن کردند، و جمهوری اسلامی به معنای واقعی کلمه یک «نظام مردمی» است. یک دلیل و شاهد هم برای مردمی بودن همین است که بعد از رحلت امام تا امروز، دولت‌هایی که در جمهوری اسلامی سر کار آمدند، هیچ دو دولتی از لحاظ فکری شبیه هم نبودند. یک دولت آمده، دولت بعدی با یک تفکّر دیگری سرِ کار آمده است.

مشکل غرب و استکبار با جمهوری اسلامی این است که جمهوری اسلامی در حال «پیشرفت» است، رونق میگیرد، و این پیشرفت را همه‌ی دنیا می‌بینند و به آن اعتراف میکنند و این برای غرب غیر قابل تحمّل است؛ این ریشه اصلی چالش و درگیری است؛ هرچند که در داخل هستند کسانی که تحت تاثیر تبلیغات این پیشرفت را نمی‌بینند و یا منکر آن هستند. این تحریم‌ها و این فشار‌ها هم به خاطر پیشرفت ایران است به خاطر قوی شدن ایران است، به خاطر ترس از ایران قوی و پیشرفته است؛ ایران قوی و پیشرفته که باعث تضعیف منطق و ابزار چپاول استکبار می‌شود. پس  چالش اصلی چالش «پیشرفت و عقبگرد» است. و خط مقدم این دشمنی هم آمریکا است. (بیانات آقا در دیدار مردم اصفهان ۲۸/ ۸ / ۱۴۰۱)

چند نمونه از پیشرفت‌ها:
در همین چند هفته‌ای که اکثرا مشغول به اغتشاشات بودیم، چندین پیشرفت در عرصه‌های مختلف داشته‌ایم که در ادامه اشاره‌ای به بعضی از آن‌ها می‌کنم؛ از شما تقاضا دارم منصفانه به این موارد را در ذهن خود مرور کنید و بگویید کدام یک از این‌ها پیشرفت نیست! (این موارد را حضرت آقا در همان سخنرانی فوق الذکر اشاره فرمودند)

یکی از پیشرفت‌های بزرگی که در همین چند هفته رقم خورده است؛ دستیابی دانشمندان ایرانی به روشی جدید برای درمان سرطان خون می‌باشد، پیشرفت بعدی بومی‌سازی یک دستگاه کلیدی برای چاه‌های نفت و گاز، اقدام مهم بعدی افتتاح خطّ آهن بخش مهمّی از بلوچستان که در واقع خط شمال به جنوب است، خلیج فارس و عمان را به خزر وصل می‌شود، یک پیشرفت که باعث سوزش زیادی برای دشمنان داخلی و خارجی شده است راه‌اندازی پالایشگاه فراسرزمینی است، شش نیروگاه برق در همین چند هفته بهره‌برداری شده است، اگر به یاد داشته باشید همین چند سال اخیر دولت قبل در تابستان مشکل برق داشتیم و گاها در زمستان مشکل گاز. یکی از بزرگ‌ترین تلسکوپ‌های جهان در همین روز‌هایی که ما مشغول به «زن، فحشا، هرزگی» بودیم، رونمایی شد. از موشک ماهواره‌بر رونمایی شد. اگر واقعا به دنبال حقیقت هستید همین موشک هایپرسونیک را سرچ کنید و ببینید این چه فناوری است که به آن دست‌یافته‌ایم و وجدان‌تان را قاضی کنید که این‌ها پیشرفت هست یا نه؟!

منکر مشکلات نیستیم!
و البته که در واقعیت جامعه مشکلات هم هست؛ و عمده هم «مشکلات اقتصادی» هست و مهم‌ترین مشکل ما هم امروز مشکل اقتصادی است؛ چنانچه مشکل اقتصادی اختصاص به ایران ندارد البته شرایط ایران متفاوت است. و البته که دهه‌ی ۹۰ به لحاظ اقتصادی، وضعیت خوبی نداشتیم ولی از طرفی نباید تلاش‌هایی که در حال انجام است برای بهبود وضعیت اقتصادی را منکر شد، این بی‌انصافی است. و برای رفع این مشکل اقتصادی باید تلاش کرد اتفاقا باید همه بیایند پای کار حل این مشکل.

و امّا وظیفه در این مقطع چیست؟
فکر می‌کنم وظیفه در این مقطع کاملا روشن باشد؛ اینکه نقطه‌ی کلیدی «پیشرفت» است، و ایران اسلامی پیشرفته و قوی راه حل تمام چالش‌ها است؛ اینکه صحنه‌ی جهاد و مبارزه امروز، پیشرفت است؛ با مرور دوباره‌ی قلم‌فرسایی‌های بالا به این‌ نتیجه می‌توان رسید.
امروز باید به هر نحوی و در هر زمینه‌ای که امکانش را داریم مشغول پیشرفت و ساختن ایران شویم؛ ساختن ایران قوی و پیشرفته؛
و از طرفی هم باید پمپاژ امید کرد؛ چرا که نه تنها مبارزه خود نیازمند «امید» است بلکه دشمن برای مانع پیشرفت شدن، در حال ایجاد ناامیدی و یاس است؛ پس یکی از صحنه‌های مبارزه می‌شود ایجاد امید و مقابله با ناامیدی‌ها. و این نیاز به روایت دارد.
امید‌هایی که منجر به پیشرفت همه جانبه‌ی ایران اسلامی بشود؛ و جان مایه پیشرفت همه‌جانبه و حقیقی، اراده‌ی ملی و مردم‌سالاری است (بیانیه گام دوم)

  • حامد خواجه

از زمانی که آزاداندیشی توسط حضرت آقا مطرح شده است چند سالی می‌گذرد که اگر از بیرون به این ماجرا نگاه شود توقع می‌رود که حداقل در میان انقلابیون و حزب‌اللهی‌ها مقوله‌ی آزاداندیشی وزن خوبی پیدا کرده باشد، لکن وقتی واقعیت را می‌بینیم نه تنها ارتباطی گرفته نشده است بلکه احساس می‌شود حتی در ذهن و باور جامعه‌‌ی انقلابی هیچ‌ جایگاهی برای آزاداندیشی وجود ندارد. و در مقابل، کسانی که روی خوشی نسبت به انقلاب و انقلابیون ندارند، بیشتر از آزاداندیشی دم می‌زنند و خود را متصف به این صفت می‌دانند.
از جمله عواملی که باعث شده است این صحنه رقم بخورد، برداشت‌های غلطی است که از آزاداندیشی شده است. در مقام معناشناسی و تعریف آزاداندیشی، لازم است معانی و برداشت‌های غلط از آزاداندیشی را نفی کنیم تا تصور درستی از آزاداندیشی در اذهان شکل بگیرد؛ در ادامه به مواردی از این برداشت‌های غلط از آزاداندیشی اشاره‌ می‌شود که در شکل‌گیری تصور صحیحی از آزاداندیشی موثر است.

یک) از جمله برداشت‌های غلط از آزاداندیشی، هرج و مرج و شالوده‌شکنی است. به خصوص این برداشت در فضای دانشی پیش می‌آید، وقتی گفته می‌شود در علوم نباید تقلیدی عمل کرد و باید نوآوری در دانش داشته باشیم، این تصور غلط به وجود می‌آید که منظور «مهمل‌گویی و شالوده‌شکنی» در دانش است؛ در حالی که به هیچ وجه چنین اراده‌ای از «نوآوری و آزداندیشی» در علوم مدنظر نبوده است.

دو) برداشت غلط دیگری که از آزاداندیشی می‌شود، جدال و مراء و هتاکی است. بعضی به غلط گمان می‌کنند لازمه آزاداندیشی، به جدال و مراء و هتاکی گرفتار شدن است.

سه) از جمله برداشت‌های غلط که با آزاداندیشی فاصله‌ی بسیار زیادی دارد، «هرزه‌گویی و ولنگاری» است.

چهار) همچنین آزاداندیشی به معنای بازگذاشتن دست دشمن برای «براندازی خاموش» و ضربه زدن نیست. نباید تصور کرد آزاداندیشی دالانی خواهد شد برای آنکه دشمن ضربه‌ بزند.

پنج) و همچنین نباید آزاداندیشی را با «جنجال فکری و اختلاف و کشمکش» اشتباه گرفت؛ آزاداندیشی واقعی، هیچ‌گاه به اختلاف و کشمکش و جنجال کشیده نمی‌شود.

شش) یکی از موارد دیگر، «آزادی بیان» است، البته این مورد آخر به عنوان برداشت غلط از آزاداندیشی نیست، بلکه در مقام این بحث مفید به نظر می‌رسد که گفته شود آزاداندیشی با آزادی بیان متفاوت است، هر چند باید جداگانه تامل شود که " آیا آزادی بیان با آزاداندیشی تلازم دارد و مثلا اینکه آزادی بیان از عوامل آزاداندیشی است یا نه؟ "
اجمالا می‌توان گفت «آزادی بیان» باید در خدمت «آزاداندیشی» باشد.

لذا با توجه به وجود برداشت‌ها و معانی و تصورات غلط از آزاداندیشی که معمولا همین برداشت‌های غلط از آزاداندیشی در اذهان و باور‌ها رواج دارد، لازم است ظرافت زیادی برای «ذات‌کاوی» و معناشناسی آزاداندیشی به خرج داد تا گرفتار برداشت‌های «غلط» نشویم.

  • حامد خواجه

رهبر انقلاب در دیدار با دانش‌آموزان در تاریخ ۱۱ آبان ۱۴۰۱ در بخش انتهایی بیاناتشان به «اغتشاشات» پرداختند و در همین سخنرانی بود که از «جنگ ترکیبی دشمن» نام بردند. در همان ابتدا نقش روشن «آمریکا» و همچنین به برنامه‌ریزی‌های برای آشوب و اغتشاشات و میدان‌داری عوامل آمریکا اشاره کردند؛ ایشان قلب فتنه و دشمنی‌ها را شناسایی کردند و به آن اشاره می‌کنند و به مبارزه‌ی با دشمن اصلی دعوت می‌کنند.

در زمان حضرت امیرالمومین صلوات الله علیه هنگامی که خوارج دست به غارت اموال و انفس مسلمین زدند، حضرت امیر دشمن اصلی را معاویه میدانستند و به مبارزه و جهاد بر علیه معاویه که قلب فتنه بود دعوت می‌کردند.

و بهترین راه مبارزه با آمریکا در این دوره،‌ پشرفت همه جانبه ایران اسلامی است؛‌ همان چیزی که باعث رعب و وحشت استکبار جهانی شده است و از روی ترس دست به این جنگ ترکیبی با برنامه‌ریزی‌های سنگین زده است. و در انتهای همین بیانات که در صدر یادداشت اشاره شد، به «تغییر نظام جهانی» و «نقش ایران» اشاره کردند که برای جلوگیری از طولانی شدن یادداشت شما را به آن سخنرانی ارجاع می‌دهم و در نهایت مهم‌ترین پیام ما به جبهه دشمن را مطرح کردند که باید «قدرت مقاومت ملت ایران» باشد؛ باید در پس این جنگ ترکیبی این پیام به دشمن مخابره بشود.

  • حامد خواجه

در اذهان ما معمولا امر به معروف و نهی از منکر با منکرات اخلاقی گِره خورده است و با شنیدن این لفظ به یاد اوضاع حجاب می‌افتیم و تاسف می‌خوریم از این که امر به معروف و نهی از منکر نمی‌شود. امر به معروف و نهی از منکر در اذهان ما در همین سطح است. امّا در اسلام امر به معروف، ضامن «اقامه‌ی شریعت» است و با آن اقامه‌ی فرائض می‌شود.

امر به معروف یک «مبارزه‌ی دائمی» با «فساد» است، یک اصلاحگری دائمی و پویا و کنشگر است. نباید از کنار وجوب امر به معروف و نهی از منکر به راحتی گذشت؛ کمتر کسی امر به معروف را در تصور خود به صورت یک «فریضه» تلقی می‌کند، فریضه‌‌ای که باید به آن عمل کند و شرایط عمل به آن را تدارک ببیند و چه‌بسا فرصت و زمان آن بگذرد و یک واجب عمل نشده در پرونده اعمال آدمی ثبت شود. این تلقی از امر به معروف در میان جامعه مذهبی هم کمتر دیده می‌شود. تا چه اندازه به امر به معروف و نهی از منکر مانند «نماز» نگاه می‌کنیم؟ به نماز خود حساسیت نشان می‌دهیم، امّا نسبت به این واجب چقدر حساس هستیم؟

«تصور صحیح» از امر به معروف؛ که همان مبارزه دائمی با فساد و اصلاحگری باشد، وقتی حکم وجوب بر آن شود، آنگاه مشخص می‌شود که «اسلام» برای اداره‌ی جامعه‌ی خود چه ساختار و طرح ویژه‌ای دارد. جامعه‌ای را فرض کنید که تک‌تک افراد آن جامعه به فکر اصلاح جامعه خویش هستند و مدام در فکر مبارزه با فساد هستند؛ یک جامعه به‌پاخواسته و قیام کرده برای اصلاح و مبارزه با فساد؛ در چنین جامعه‌ای بی‌عدالتی، ظلم، جور، فساد، حق‌کشی اگر نگوییم ریشه کن خواهد شد، حداقل نادر می‌شود.

اسلام با اصل «امر به معروف و نهی از منکر» که از واجبات است، تمام مردم را به «صحنه‌ی مبارزه» می‌کشاند؛ یک مبارزه‌ی دائمی که اجازه نمی‌دهد فساد پیدا شود.

  • حامد خواجه

مستکبران طرفدار وهم هستند و با عقل دشمنی دارند. بر خلاف موحد که طرفدار عقل است و به دنبال اقامه کردن عقل است و ضدیت با وهم دارد.

چهره نگاری که از مستکبر در قرآن صورت گرفت به وضوح نشان داده است که مستکبران مسلط به لحاظ سیاست و ثروت بر جامعه، برای استمرار داشتن این تسلط شان و تداوم این بهره کشی، فرهنگ و عقیده حاکم بر ذهن ها را به قبضه ی خود در می آوردند و اساسا بنای دشمنی شان با عقل از همین رو بوده است؛ چرا که هنگامی که «عقل» حاکم بر جامعه باشد، توان این سلطه فکری – فرهنگی را ندارند و لذا است که دوستدار «دشمنانِ عقل» بودند. و بهترین ابزارشان برای این تسلط، «وهم» است. وقتی وهم حاکم بر جامعه باشد به راحتی می توانند موجبات تسلیم مردم در برابر وضع موجود و دلخواهشان را ایجاد کنند.

این روزها هم که استکبار جهانی نظام‌مند شده است و تمدنی بر پایه‌ی این استکبار شکل گرفته است، برای حفظ تسلط خود دست به تسخیر افکار و عقاید می زنند. و از وهم بهره می برند تا سلطه خود را استمرار بدهند. یک تمدن و نظام بر پایه وهم تشکیل شده است. و از ابزار «رسانه‌های نوین» که همه وهم محور هستند بهترین بهره را برای تداوم سلطه برده اند. رسانه هایی که رو به سوی تصاویر و قوه‌ی بصر حرکت کرده اند و اگر هم در جایی «متن» آمد، آنقدر باید کوتاه باشد که مخاطب سریع رد شود و فرصت «تامل» نداشته باشد. طبع و خُلق جامعه را تغییر داده‌اند که اصلا حوصله تامل نداشته باشد. این هم از شیوه‌های «تداوم سلطه استکبار» امروزین است.

  • حامد خواجه
تغییر نسل حکمرانی توسط شبکه‌های اجتماعی

به هر نحوی اگر از شبکه‌های اجتماعی و حتی فضای مجازی استفاده می‌کنید؛ چه مصرف کننده و چه تولید کننده؛ فکر نکنید که در حال تولید و یا استفاده محتوا هستید! شما در حال کمک به یک حکمرانی هستید؛ در حال تکمیل رسالت شبکه‌های اجتماعی هستید؛ رسالت شبکه‌های اجتماعی به «محتوا» پرداختن نیست بلکه رسالت آن حکمرانی در سطح کلان است؛ صاحبان پلتفرم‌ها خود را حکمران می‌دانند!

برای بهتر فهمیدن این مسئله، پیشنهاد می‌کنم مستند «معضل اجتماعی» و یا «The Social Dilemma» را تماشا کنید.

در این دوران که بعضی‌ها می‌گویند از عصر اطلاعات و انفجار اطلاعات گذشته‌ایم و به عصر ضد اطلاعات -اطلاعات دروغ- رسیده‌ایم این قبیل مباحث در غرب زیاد مورد بحث و توجه است. و البته خوب طبیعی است که آن‌ها که زود‌تر به این تکنیک‌ها دست‌یافته‌اند، زود‌تر هم با معایب و مشکلات آن برخورد داشته باشند؛ امّا اینکه ما این مشکلات را همین حالا نمی‌بینیم و گمان می‌کنیم که باید خودمان به مشکل برخورد کنیم تا بعد در مورد آن تصمیم گیری کنیم، جای بسی تعجب است! چرا که از طرف دیگر می‌گوییم که باید تکنولوژی را از غرب بگیریم و در نگاه افراطی‌تر می‌گویند که باید مدرنیته را از غرب بیاوریم. و اصلا متوجه مشکلاتی که مدرنیته پدیدآورده است نیستند.

مستند معضل اجتماعی هم از این قبیل مباحث است. در مورد این مستند باید این را بگویم که ریتم تندی دارد و از آن دسته فیلم‌هایی نیست که بشود با لم دادن جلوی تلویزیون و احیانا تخمه شکستن تماشا کرد؛ بلکه باید به صفحه نمایش میخکوب شد. تا به‌حال چندین مستند درباره جنبه‌های مختلفی از تاثیرات منفی فضای مجازی به خصوص شبکه‌های اجتماعی و سوشال مدیا‌ها بر روی زندگی انسان‌ها ساخته شده‌اند، اما هیچ‌کدام این‌قدر کلی به موضوع نگاه نمی‌کردند.

هر چند این مستند را نتفلیکس که یک شرکت رسانه‌ای حامی دموکراتهاست یا بهتر بگویم دموکرات‌ها این شرکت را حمایت می‌کنند و این مستند کاملا در جهت برآوردن یک هدف سیاسی و به قصد تخریب ترامپ تهیه و تدارک دیده شده، اما فارغ از این مسئله مشتمل بر محتوایی متنی از زیست امروز آمیخته ما با شبکه‌های اجتماعی است. اگر هم می‌گویید به این شدت هنوز در جامعه ما زیست آمیخته با شبکه‌های اجتماعی وجود ندارد که البته من تا حدی منکر هستم ولی باز هم می‌گویم باشد، این فردای ما را نشان می‌دهد. فردایی بسیار نزدیک که شاید بهتر است بگوییم بعداز ظهر  یا شب ما را نشان می‌دهد. و آنچه ما در پیش داریم دیگرانی آن را تجربه کردند. البته در خود همان غرب هم آن چنان این تفکر رواج پیدا نکرده است و هنوز راه در پیشرو دارد تا به خواسته جمعی و انقلاب برسد.

  • حامد خواجه

اساس و پایه انقلاب صنعتی، استثمار طبقه کارگر است و سرمایه‌داران در نظام سرمایه‌داری برای آنکه کارخانه‌های خود را توسعه دهند به دنبال کارگران ارزان‌تر بودند؛ کارگرانی که طالب دستمزد بسیار پایینی باشند و جامعه هدف زنان بودند و بر همین اساس شعار آزادی زنان بر سر زبان‌ها انداخته شد البته با قصد آزاد کردن زنان از قید خانواده تا سرمایه‌داران آزادانه از آن‌ها بهره‌کشی کنند.

پس از گذشت دو قرن، زنان غربی به نحوی از خودآگاهی دست‌یافتند و نهضتی توسط خود زنان در حال شکل‌گرفتن بود که خود را از بند و اسارت و استثمار سرمایه‌داری نجات دهند. ولی فرهنگ سرمایه‌داری هم دست‌روی دست نگذاشت و هنگامی که این خودآگاهی زنان را احساس کرد، وارد عمل شد.

سرمایه‏‌دارى غربى به‏‌جاى سرکوب نهضت‏ دفاع از حقوق زنان، اتفاقا برعکس همراهی خود را با این نهضت نشان داد، البته یک همراهی ظاهری. نظام سرمایه‌داری در عین همراهى ظاهرى، آرام‌‏آرام اهداف دیگرى را جایگزین اهداف اصلى آن نهضت کرد و از این طریق به مقابله با این جریان و نهضت پرداخت و حیات خود را حفظ کرد؛ این روشی است که سرمایه‌داری برای مقابله با نهضت‌ها و جریان‌های مخالف خود استفاده می‌کند و در موارد دیگری هم به همین سبک عمل کرده است.

وقتی سرمایه‌داری دید که زنان از احقاق حقوق خود دم می‌زنند، قبل از آنکه این جریان بالنده شود و کار از دست نظام سرمایه‌داری خارج شود، خود سرمایه‌داری به استقبال این نهضت می‌رود و این جریان را به نفع خود مصادره می‌کند و شعار‌های مدنظر خودش را جایگزین اهداف این نهضت می‌کند، تا جایی که نهضتی که برای احقاق حقوق زنان شکل گرفته بود را به یک نهضت پای‌مال کردن زنان تبدیل می‌کند، نهضتی که خود زنان داعیه‌دارش می‌شوند و سردمداران اولیه این حرکت که به دنبال احقاق حقوق واقعی بودند از دور خارج می‌کند.

یک جریان انحرافی در دل این نهضت به راه می‌اندازد که با همان شعار اولیه یعنی شعار احقاق حقوق زنان، یک فضایی ایجاد می‌کند بر ضد زن و حقوق زن و از این فضا برای پیش‌برد اهداف خود استفاده می‌کند. با همان شعار احیا حق زن و به اسم آزادی ، بی‌بند و باری جنسی را ترویج می‌دهد و فضای بی‌بندباری جنسی را فراهم می‌کند و با مطرح شدن این شعار‌های انحرافی، انسان‌های متعهد از این جریان کناره‌گیری کردند.

تا جایی پیش‌ رفت که امروزه شعار احقاق حقوق‌ زنان و آزادی زنان، به معنای آزادی در بی‌بند و باری جنسی فهمیده می‌شود و جهت‌دهی این نهضت، کاملا به دست نظام سرمایه‌داری است.

  • حامد خواجه

شیعه یک جمع متفرقی بود. یک جامعه‌ای بود که در یک جا، در یک مکان زندگی نمی‌کردند. در مدینه بودند‌، در کوفه بودند‌، در بصره بودند‌، در اهواز بودند‌، در قم بودند‌، در خراسان بودند، اطراف و اکناف بلاد. اما یک روح در این کالبد متفرق و در این اجزاء متشتت در جریان بود.

مثل دانه‌های تسبیح یک رشته و یک نخ همه‌ این‌ها را به هم وصل می‌کرد. چه بود آن رشته؟ رشته‌ اطاعت و فرمانبری از مرکزیت تشیع، از رهبری عالی تشیع یعنی امام. همه‌ این رشته‌ها به آنجا متصل می‌شد. قلبی بود که به همه‌ اعضاء فرمان می‌داد. و به این ترتیب تشیع یک سازمان و یک تشکیلاتی بود. ممکن بود دو نفر از حال هم خبر نداشته باشند اما بودند کسانی که از حال همه با خبر بودند. اطاعت و فرمانبری آنها به حساب بود، فریاد زدنشان از روی دستور بود، سکوتشان بر طبق نقشه بود.
همه چیزشان با حساب بود. فقط یک عیبی کار آنها داشت و آن اینکه همدیگر را کمتر می‌دیدند. اهل یک شهر‌، شیعیان یک منطقه البته یکدیگر را می‌دیدند. اما یک کنگره‌ جهانی لازم بود برای شیعیان روزگار ائمه(ع).

این کنگره‌ جهانی را معین کردند. وقتش را هم معین کردند. گفتند در این موعد معین در آن کنگره هر کس بتواند شرکت کند. آن موعد روز اربعین است و جای شرکت، سرزمین کربلا است. چون روح شیعه روح کربلایی است‌، روح عاشورایی است. در کالبد شیعه تپش روز عاشورا مشهود است. شیعه هر جا که هست دنباله‌روی عاشورای حسین است. این هم که می‌بینی همه جا این تپش‌هایی که در شیعه مشهود شده‌، از آن مرقدِ پاک ناشی شده. این شعله‌هایی بوده که از آن روح مقدس و پاک و از آن تربت عالی مقدار سرکشیده. به جان‌ها و روح‌ها رسیده. انسان‌ها را به گلوله‌های داغی تبدیل کرده و آنها را به قلب دشمن فرو برده.

بنابراین مسئله‌ اربعین یک مسئله‌ مهمی است‌، اربعین یعنی میعاد شیعیان در یک کنگره‌ بین‌المللی‌ و جهانی برای سرزمینی که خودش خاطره‌انگیز است آن سرزمین‌. سرزمین خاطره‌ها است‌، خاطره‌های باشکوه‌، خاطره‌های عزیز‌، سرزمین شهدا‌، مزار کشته‌شدگان راه خدا‌، اینجا جمع بشوند تشیع‌، پیروان تشیع و دست برادری و پیمان وفاداری هر چه بیشتر بدهند.

اگر امروز هم بتوانند شیعیان آن سرزمین پاک و مقدس را یک چنین میعادی قرار بدهند. البته بسیار کار بجا و جالبی خواهد بود و همین دنباله‌گیری از راهی است که از ائمه‌ هدی(ع) به ما ارائه دادند.

سخنرانی در مسجد امام حسن مجتبی(ع)/ مشهد ۲۴ اسفند ۱۳۵۲

  • حامد خواجه

«تحریم آخرین حربه‌ی دشمن است و انسان عاقل میداند که باید آخرین حربه را از دست دشمن خارج کند نه آن که در برابر آن منفعل شود»

«اگر بتوان با روش درست، عاقلانه، ایرانی، اسلامی و عزتمندانه تحریم‌ها را برطرف کرد باید این کار را انجام داد اما تمرکز عمده باید بر خنثی‌سازی تحریم‌ها باشد که ابتکار آن به دست شما است»
سخنان رهبر در تاریخ (۲۶ / ۹ / ۹۹)

دکترین دفع تحریم رهبر معظم انقلاب  در دولتهای ۱۱ و ۱۲ به‌خوبی دیده نشد، بلکه نادیده گرفته شد. امّا اکنون با تغییر رویکرد دولت ۱۳ در بسیاری از زمینه‌ها از جمله در حوزۀ اقتصادی به این دکترین نیز عطف توجهی شده است و نتیجۀ آن برون رفت ایران از مضیقه‌های اقتصادی خواهد بود. 
این برای دشمن خسته و رو به افول یک تصویر دهشت‌آور است. طبعاً تمام تلاش خود را میکند که این حرکت‌ها را کُند کند یا به تعویق بیاندازد.

دشمن هم به خوبی میداند که با چند آشوب خیابانی ـ بخصوص در این دولت که عاقل است و انقلابی است و آینده‌ی خوبی پیش روی خود دارد ـ نمیتواند اقتدار ایران را به هم بریزد، ولی در ضمن میداند که نباید بی‌کار بنشیند و اجازه‌ی پژواک یافتن توفیقات دولت انقلابی را بدهد. و جنگ نرم البته همیشه در صدر میدان‌های نبرد دشمن با ملت قیام کرده ایران اسلامی است.

هیاهوی امروز سر حجاب و گشت ارشاد و بحث‌هایی از این قبیل نه به اندازۀ حربۀ «تحریم» وزن اجتماعی دارد و نه می‌تواند فشار چندانی به جامعه وارد کند. البته انتخاب یک موضوع چندوجهی در یک زمان بسیار بسیار سنجیده پیام‌آور این نکته است که دشمن خوابیده و خموش نیست و از روی مطالعه و با تمهیدات فراوان به عملیات می‌پردازد. 

ولی در عین حال اگر خوب به موضوع نگاه شود معلوم می‌شود دشمن فکور و چالاک و جدی ما خیلی دستش خالی شده که به این موضوع دست چندم و دارای برد پایین، این طور چسبیده است. ما در تجربه‌ی انقلاب و نظام اسلامی در موضوع زن و حجاب دست پایین و منطق ضعیفی نداریم و این طبعاً برای دشمن امر پنهانی نیست.  

این هجمه‌ی پرتکلف و این هماهنگی گسترده نشان می‌دهد که دشمن نگران فرداهای گام‌هایی است که دولت انقلابی و ایران اسلامی پیش روی خود دارد. همان طور که حضرت آقا نیز توجه دادند، تحریم دارد از نفس می‌افتد و دولت عاقل سیزدهم توجه خود را به واقعیت‌ها معطوف کرده و مسیرهایی را در پیش گرفته که طعمه را از دام دشمن فراری خواهد داد. (برداشت آزاد به همراه دخل و تصرف از اینجا)
  • حامد خواجه

پیاده‌روی اربعین از دهه ۳۰ شمسی شروع شده است و به تدریج تا دهه‌ی ۵۰ شرکت‌کنندگان زیاد شدند و به جمعیت هزاران نفری رسید.

با اوج گرفتن‌های این پیاده‌روی، دولت بعث احساس خطر کرد و مخالفت‌ها و مانع‌تراشی‌هایش شروع شد؛ در سال ۱۳۵۴ شمسی جمعیت بزرگی به سمت کربلا حرکت کرد، این جمعیت شعاری با این مضمون که «ای آقا و سرور ما اگر دست و پایمان را هم قطع کنند سینه‌خیز به‌سوی تو خواهیم آمد» داشت، در میانه‌های راه نظامیان دولت بعث برخورد شدیدی داشت و عده‌ای بازداشت شدند و حتی شش نفر از شیعیان نجف که برنامه‌ریز این حرکت بودند، اعدام شدند.

پس از این اتفاق، پیاده‌روی اربعین به صورت مخفیانه و در قالب گروه‌های کوچک دو سه نفره آن هم از مسیر‌های بیابانی انجام می‌شد؛ اگر در ایّام اربعین برنامه‌های صدا و سیما را دنبال کرده باشید، یک فیلم سینمایی هم چند سالی است در این ایام پخش می‌شود که مسافران یک مینی‌بوس به بهانه خراب بودن ماشین‌شان آن را هُل می‌دهند که پیاده به زیارت رفته باشند و در مسیر با مشکلات و برخورد‌های نظامیان بعثی مواجهه می‌شوند -هر چه در گوگل سرچ کردم نتوانستم نام این فیلم را پیدا کنم!-

در برخورد‌های صدام با این پیاده‌روی منقول است که بر سر زائرین با بالگرد قیر داغ می‌ریختند و یا تیر اندازی و ... ولی خوب بنده در این خصوص تحقیقی نکرده‌ام و شفاهی این موارد را شنیده‌ام.

در آن ایام اهالی و ساکنین روستا‌ها و آبادی‌های در مسیر زائرین، به صورت پنهانی پذیرای زوار بودند و در مواجهه با مامورین بعثی آن‌ها را میهمانان خود معرفی می‌کردند تا جان‌شان در امان باشد.

امّا خوب این‌روز‌ها می‌بینیم که یک سیل جمعیت از زن و مرد و بچه، کوچک و بزرگ، پیر و جوان در این مسیر در جریان است. چندسالی هم هست که مردم ایران استقبال خوبی از این مراسم باشکوه داشته‌اند، تا حدی که در دو سال آخر قبل از کرونا، احساس می‌شد ایران خالی شده است و دیگر کسی در آن نیست!! بماند که رفقای ما در همین سال‌های کرونایی که مرز‌ها مثلا بسته بود هم به پیاده‌روی رفتند.

در خصوص اصل رفتن یا نرفتن به زیارت اربعین و پیاده‌روی اربعین نمی‌خواهم صحبت کنم بلکه موضوع کمی خاص‌تر است؛ مسئله و موضوع این پست «حضور بانوان در پیاده‌روی و زیارت اربعین» است.

قبل از پرداختن به مسئله اصلی، می‌خواهم یک کتاب پیشنهاد کنم به همه‌ی دوستانی که تا به این‌جای پست همراه بوده‌اند؛ چه کسانی که مصمم به شرکت در این پیاده‌روی و زیارت هستند و چه کسانی که مصمم به نرفتن و چه کسانی که هنوز تصمیم نگرفته‌اند و یا کسانی که ته‌دلشان هنوز راضی نشده است و به کسانی که زیارت اولی هستند و همچنین کسانی که توفیق‌ داشته‌اند در این سفر معنوی شرکت کنند، به هر حال اگر تا اینجای کیبرد‌فرسایی‌های من دوام آورده‌ای، اگر این کتابچه‌ی حدودا ۹۰ صفحه‌ای را نخوانی، به خودت جفا کرده‌ای؛ منظورم کتاب «اربعین حسینی؛ امکان حضور در تاریخی دیگر» از استاد طاهرزاده است؛ امکان دانلود رایگان آن هم وجود دارد. اگر هنوز به خواندنش راضی نشدی، حداقل فهرست این کتاب را نگاهی بینداز!

برگردیم بر سر اصل مسئله حضور بانوان در پیاده‌روی اربعین آری یا خیر؟

همین ابتدای کار برای کسانی که حوصله خواندن ادامه متن را ندارند یک کلمه‌ای جواب بگویم: هیچ کدام بلکه باید!

بانوان باید در این حرکت تاریخی شرکت کنند، حضور بانوان در این حرکت لازم است؛ البته در حد امکان. نمی‌خواهم نسخه شخصی برای کسی بپیچم، هر کسی خود می‌تواند شرایط خود را بسنجد و وظیفه خود را بیابد ولی اگر قرار باشد حکم کلی کنیم در خصوص حضور بانوان در پیاده‌روی اربعین، بنده فقط و فقط لزوم آن را می‌فهمم ولاغیر!

به تعبیر استاد طاهرزاده اگر بانوان در این حرکت تاریخی شرکت نکنند،‌ این حرکت عقیم خواهد ماند. وجه تشبیه خوبی هم ایشان در این خصوص دارند که به حضور بانوان در صحنه‌ی انقلاب اسلامی و مبارزات تشبیه می‌کنند که در حرکت انقلاب اسلامی هم زنان پا به پای مردان حاضر در صحنه بودند.
آیا در دوران انقلاب اسلامی و دوران مبارزه قبل از انقلاب اسلامی، کسی می‌گفت زنان نباید بیاند در میدان مبارزه؟ حضرت امام به این حضور بانوان افتخار هم می‌کردند.

خوب از روی منبر بیاییم پایین و کمی هم کف میدانی مسئله را بررسی کنیم؛ بنده که این گونه محکم نظر می‌دهم البته خود در اوایل از دسته مخالفین بودم با همان استدلال‌های دیگران؛ ولی اگر آدم نظرش تغییر نکند که آدم نیست؛ بنده بعد از اینکه چندین سال توفیق شرکت در این مراسم را داشته‌ام و به عینه مسئله را در دل حادثه تجربه کرده‌ام، می‌گویم این حرف بی‌خودی است که به طور کلی می‌گویند اربعین جای زنان نیست. کسانی که بر این باور هستند، نه واقعا این حرکت را فهمیده‌اند و نه نقش زنان را در جامعه می‌فهمند! در نهایت این زنان هستند که تمدن‌ساز هستند و اگر واقعا اربعین را یک حرکت تمدنی بدانی، نمی‌توانی بر این عقیده باقی بمانی که اربعین جای زنان نیست!

البته با همه‌ی این‌موارد خوب باید ملاحظاتی را هم در نظر گرفت که واقعا عمده‌ی بانوان ما خود به این مسائل واقف هستند؛ منظورم سختی‌ها و مشکلات سفر اربعینی نیست، این سختی‌ها برای زن و مرد، برای هر دو هست، حالا یکی کمی بیشتر یا کمتر؛ مسئله این است که باید باور خودمان را نسبت به این سفر معنوی و این حرکت تاریخی تغییر دهیم؛ به تعبر عرفی‌تر به دنبال این نباشیم که حتما دست‌مان را به ظریح مطهر برسانیم و یا اینکه حتما در بین الحرمین وارد شویم و... شما وقتی در حال قدم زدن در این مسیر هستید، هنگامی که در ۸۰ کیلو‌متری کربلا هم هستید، باز هم در حال زیارت هستید، باز هم در محضر امام تشرف پیدا کرده‌ای، اصلا چرا می‌خواهی این پیاده‌روی را زود تمام کنی؟ چرا این‌قدر عجله داری؟ مگر دلت می‌آید وقتی در محضر امامت هستی، زود مجلس را تمام کنی؟

نگاهی به این چند خطی که در ادامه از کتاب جرعه‌هایی از زلال معنویت برای‌تان آورده‌ام، بیندازید.

وقتی دست برسینه می‌گذاریم و السلام علیک را به امام می‌گوییم یعنی به محضر ایشان مشرف شده‌ایم، این اصلی در خور توجه است که دوری یا نزدیکی و یا حیات و ممات در این گفت و گوی مستقیم و تشرف باطنی و قلبی بی‌تاثیر است.

چرا در زیارت به دنبال یک لذتی هستید که شاید اصلا توهمی باشد، چرا فقط در حرم می‌خواهید با امام ارتباط بگیرید؟ بنده منکر شرف و اهمیت مکان که در اینجا حرم مطهر باشد، نیستم، و منکر این نیستم که در حرم راحت‌تر ارتباط با امام برقرار می‌شود؛ ولی شما می‌توانید در تمام طول مسیر همان ارتباطی که در حرم با امام می‌گیرید را با امام خود داشته باشید، با همان کیفیت. این توصیه عمومی بود و مرد و زن نمی‌شناسد، امّا بیشتر متوجه بانوان مکرم است که لازم نیست حتما خود را به ضریح برسانید.

در خصوص بردن یا نبردن کودکان هم سخن بسیار است، ولی می‌دانم دیگر دارم زیاده روی می‌کنم و سر عزیزان را با حرف‌هایم درد می‌آورد؛ لذا همه‌ی دوستان را به چند پست اینستاگرامی از حمید کثیری ارجاع می‌دهم.

بچه‌ها را اربعین پیاده‌روی ببریم یا نه؟
برنامه‌ریزی پیاده‌روی اربعین همراه با بچه‌ها
وسایل مورد نیاز سفر خانوادگی اربعین
هزینه‌های سفر اربعین برای خانواده

  • حامد خواجه

اسلام با عقیده شروع می‌شود؛ عقیده‌ای که از روی تحقیق و تامل باشد و عقیده‌ی تقلیدی پذیرفته نیست. یکی از واجبات اسلام جهاد است. جهاد یعنی مبارزه برای برداشتن موانع رسیدن به حق. جهاد یعنی مقابله با هر نظام سیاسی و اقتصادی که مانع آزاداندیشیدن و مانع دعوت به حق است. جهاد مبارزه‌ای است برای آزاد کردن بشریت بر روی زمین تا آزادانه بیندیشد و انتخاب کند. در جهاد تماما رحمانیت دیده می‌شود و هیچ خشونتی در آن نیست و نباید فریب تبلیغات را خورد، از قضا جهاد برای آزادی بشریت است از قیودی که او را در بند کشیده است و او را از حق و حقیقت دور کرده است؛ که البته اکثریت این موانع از طرف نظامات سیاسی و اجتماعی و اقصادی حاکم است که اسلام با آن نظامات و حاکمیت‌ها سر ستیز دارد، چرا که آن حکومت‌ها مانع رسیدن حق و دشمن طریق رسیدن به حق یعنی آزاداندیشی هستند.

این ایده که هنوز جای کار و پخت و پز دارد در حین مطالعه کتاب «معالم فی الطریق» به قلم سید قطب به ذهنم رسید، این اثر توسط محمود محمودی با عنوان نشانه‌های راه به زبان فارسی ترجمه شده است.

در ادامه قسمت‌هایی به صورت خلاصه از این کتاب که مایه اصلی شکل‌گیری این فکر برای بنده بوده است، خدمت‌تان تقدیم می‌شود:

رهبری بشر به دست غربی‌ها روبه زوال است و ناگزیر باید رهبریِ نوینی برای بشر پیدا کرد. و برای بازآفرینی رهبری امت اسلامی بر بشریت، راه درازی در پیش است. نمی‌توان از امت اسلامی ابداعات مادی خارق العاده‌ای را توقع داشت تا بشریت گردن به کرنش در مقابل او خم کند. لذا باید وجه تمایزی که غرب از آن بی‌بهره است را جست و این وجه تمایز جز عقیده و برنامه اسلام چیز دیگری نیست.
امروزه تمام جهان به لحاظ خاستگاه پایه‌ها و نظام‌های زندگی مردم، در جاهلیت به سر می‌برد؛ جاهلیتی که ابداعات مادی از آن هیچ نمی‌کاهد.

اسلام می خواهد همزمان با ساختن عقیده، یک امت را نیز بسازد و آنگاه به فراخور بینش اعتقادی و آن واقع زندگانی که ایجاد می کند، طرز فکر خاص خود را نیز بوجود بیاورد و بنابراین در بین طرز فکر خاص و بینش اعتقادی خاص و ساختار زندگی خاص آن هیچگونه جدایی و از هم گسیختگی وجود ندارد و همگی یک کل به هم پیوسته اند.

زیربنای تئوریک اسلام در طول تاریخ «لااله الا الله» بوده که به معنای منحصر نمودن الوهیت و ربوبیت و قیمومیت و حاکمیت و سلطنت به خداوند از طریق جای دادن عقیده او در ضمیر و به جای آوردن عبادت او در شعائر و به کارگیری شریعت او در واقع زندگی است.

اسلام در حرکت خود نیز واقع نگر است. این حرکت تنها با تئوری و نظریات به مقابله با واقع نمی پردازد، همچنانکه با وسایل خشک و بی خاصیت نیز با مراحل این واقع، مقابله نمی کند.

اینگونه نیست که اسلام فقط جنگ دفاعی داشته باشد. برنامه اسلام این است که تمام طاغوتهای روی زمین را از میان بردارد و مردم را به عبادت خالصانه خداوند درآورد. البته برای به تحقق رسانیدن این هدف مردم را به پذیرفتن عقیده خود مجبور نمی سازد، بلکه تنها موانع موجود را از میان برمی دارد.
باید تمام بشریت تسلیم در برابر خداوند را بپذیرد و یا با آن به طور مسالمت آمیز برخورد کند و هیچ گونه مانعی از قبیل نظام سیاسی و یا قدرت مادی سد راه دعوت نشود.
به طوری که هرکسی بتواند بدون مانع با اراده تمام آن را بپذیرد یا رد کند. ولی نباید هیچ کس در مقابل آن بایستد.

جهاد در اسلام حرکتی است برای دفاع کردن از انسان و آزادکردن او در زمین. اگر ناچار باشیم که حرکت جهادی را یک حرکت دفاعی بنامیم، باید مفهوم کلمه «دفاع» را تغییر دهیم و آن را به «دفاع از انسان» در برابر همه آن عواملی بدانیم که آزادی او را در بند می کشند و و آزادگی او را به تعویق می اندازند.

  • حامد خواجه

تاریخ و تحلیل هویت‌ساز است. و از آنجایی که بی‌هویتی ما برای دشمنان‌مان بسیار مهم است روی این مُوَلِّدین هویت تمرکز کرده‌اند و به صورت ویژه‌ای به تحریف آن پرداخته و می‌پردازند.
این مستشرقین هستند که تاریخ ما را روایت می‌کنند تا مانع شکل‌گیری هویت ما بشوند. و در بُعد تحلیل وقایع روز هم نیز علاوه بر کم‌کاری‌های خودمان، تمرکز شده است که نارسا و گنگ باشیم؛ نارسایی حتی مانع دیدن شده است چه برسد به توان روایت کردن که به تحلیل بینجامد.
هویت‌سازی به وسیله تاریخ و تحلیل را باید بسیار جدی گرفت. در هر زمینه‌ای اگر قصد هویت‌سازی داشته باشید از بهترین راه‌ها بیان تاریخ در آن زمینه است به عنوان نمونه برای تربیت طلاب بیان تاریخ و میراث و تراث تهذیبی، راه‌کار ویژه‌ای است. حتی اگر در یک دانشی تصمیم بر هویت‌سازی باشد نیز بیان تاریخ آن دانش، شتاب زیادی به شکل‌گیری آن هویت دانشی می‌دهد به عنوان نمونه اگر هویت فقهی می‌خواهیم، باید تاریخ فقه و فقها را بدانیم.

هویت‌سازی به وسیله‌ی تاریخ و تحلیل آنقدر دارای اهمیت هست و آن قدر راهکار ویژه‌ای هست که بروی آن تمرکز شود و پایان‌نامه و مقالات متعدد در باب آن نوشته شود.

  • حامد خواجه
«سلام فرمانده» متذکر فلسفه تاریخ انقلاب

تحلیل «سلام فرمانده» کار یک یا دو یا صد یادداشت نیست، کار یک یا دو یا صد جلسه هم نیست. پدیده‌ی سلام فرمانده که دیگر در حال جهانی شدن است به راحتی قابل تحلیل نیست و آنچه در فضای مجازی مطرح می‌شود بیشتر بازی با الفاظ است تا نقد و تحلیل؛ به جای واقعی به تماشای این پدیده نشستن در حال تفسیر خود هستند، نه این پدیده‌ای که عمق اثرگذاری آن و گستره نفوذ آن به حدی است که دیگر دشمنان نتوانستند آن را تحمل کنند. پدیده‌ای که این چنین فراگیر می‌شود، با گذر زمان خود را نشان می‌دهد، شاید چند صباح دیگر این سرود از یادها برود و یا جایگزین آن بیاید، امّا آنچه پدید آورده است قابل چشم‌پوشی نیست.

این سرود امید به آینده را متذکر می‌شود، امیدی در دل فلسفه تاریخ انقلاب اسلامی. ما آینده انقلاب اسلامی را به ظهور می‌شناسیم، و این سرود متذکر و زنده کننده این آرمان است. ظهوری که در همین نظام است و ظهوری که نقطه‌ی کامل این نظام است، نه اینکه ظهور حضرت چیزی جدای از این انقلاب باشد. «سلام فرمانده» باور فلسفه تاریخ این انقلاب را متذکر می‌شود و آن هم ظهور حضرت حجت است. و نهادینه شدن این باور در قلب دو یا سه نسلی که در آینده برسرکار این نظام هستند، پدیده‌‌ی نیست که بتوان به راحتی از کنار آن گذشت، حتی دشمنان هم احساس خطر کردند.

  • حامد خواجه

چرا مقر فرماندهی مختل است و چرا فرمان آتش به اختیار صادر شد و چرا از بازسازی ساختار فرهنگی سخن می گوییم؟

خطاب بیانیه گام دوم به چه کسانی است؟ و چه مطالباتی دارد؟

بازسازی مقر فرماندهی وظیفه کیست؟ همان مقرّی که به دلیل اختلال در آن، فرمان آتش به اختیار صادر شد!

چه کسی می خواهد ساختار فرهنگی کشور را تحول بخشد؟

امیرمومنان علی (ع) چگونه بسیاری کارها مانند اجرای عدالت، تغییر فضای فرهنگی و آماده کردن مردم برای جنگ را در دوران حکومت خود انجام می داد؟ 


شما را به مطالعه یک مصاحبه دعوت می‌کنم و خوش‌حال می‌شوم نظرات شما را در خصوص این مصاحبه بخوانم.

خبرگزاری ایرنا (خبرگزاری جمهوری اسلامی)
  • حامد خواجه

آیا تا به حال در مورد «متدلوژی شکنجه خاموش» چیزی شنیده‌اید؟ و یا تا به حال اسم «ژنرال ویلیام مایر» به گوش‌تان خورده است؟


بعداز جنگ آمریکا با کره، حدود هزار نفر از نظامیان آمریکایی در کره، در اردوگاهی زندانی شده بودند که از استانداردهای بین المللی برخوردار بود. زندان از همه‌ی امکانات رفاهی طبق قوانین بین الملل برخوردار بود. و تا حدودی محصور هم نبود و امکان فرار نیز تاحدی فراهم بود. آب و غذا و امکانات به وفور یافت می‌شد. و از هیچ یک از تاکتیک‌های شکنجه استفاده نمی‌شد.

اما با وجود این همه امکانات فراوان، بیشترین آمار مرگ زندانیان از این اردوگاه گزارش شده بود؛ عجیب هم اینکه با وجود راه‌های فرار، زندانیان به مرگ طبیعی می‌مردند. اکثر آن‌ها شب می‌خوابیدند و صبح بیدر نمی‌‌شدند.


دلیل این رویداد، سال‌ها مورد مطالعه قرار گرفت و ویلیام مایر نتیجه‌ی تحقیقات خود را به شرح زیر ارائه کرد:

‏۱. در این اردوگاه، فقط نامه‌هایی که حاوی خبرهای بد بودند به دست زندانیان می‌رسید و نامه های مثبت و امیدبخش تحویل داده نمی‌شد.
۲. هرروز از زندانیان میخواستند در مقابل جمع، خاطره یکی از مواردی که به دوستان خود خیانت کرده‌اند یا میتوانستند خدمتی بکنند و نکرده‌اند را تعریف کنند.
۳. هرکس که جاسوسی سایر زندانیان را می کرد، سیگار جایزه می گرفت. اما کسی که در موردش جاسوسی شده بود هیچ نوع تنبیهی نمی‌شد. همه به جاسوسی برای دریافت جایزه (که خطری هم برای دوستان‌شان نداشت) عادت کرده بودند.

تحقیقات نشان داد که این سه تکنیک در کنار هم، سربازان را به نقطه مرگ رسانده است. با دریافت خبرهای منتخب (فقط منفی) امید از بین میرفت. با جاسوسی، عزت نفس زندانیان تخریب میشد و خود را انسانی پست می یافتند. با تعریف خیانتها، اعتبار آنها نزد همگروهی ها از بین میرفت.

و این هر سه برای پایان یافتن انگیزه زندگی، و مرگ های خاموش کافی بود. این سبک شکنجه، «شکنجه خاموش» نامیده می‌شود.


این روزها همه فقط خبر‌های بد را به گوش‌مان می‌رسانند و همگی در فکر زیرآبزنی هستیم. نقل و نبات محافل‌مان ـ چه خانوادگی و چه دوستانه ـ صحبت از خبر‌های بد و بدبختی و نا‌امیدی است. البته من منکر مشکلات نیستم، اما تا این حد فقط مشکلات را دیدن و اصلا از اتفاقات خوب خبری نداشتن، نشانه سندرم « شکنجه خاموش » است؛ اگر دوباره به ما نمی‌گویید توهم توطئه دارید.

خبر‌هایی که از درستی آن مطمئن هم نیستیم را به راحتی برای دیگران می‌فرستیم و نقل می‌کنیم و حتی احساس تکلیف می‌کنیم که باید این اخبار را به گوش هم وطنانمان برسانیم؛ امّا از اثرات آن اصلا آگاه نیستیم.

این روزها نه تنها هیچ کس به فکر عزت نفس جامعه نیست، بلکه مدام تخریب هم می‌شود؛ که ما ایرانی ها زیرکار دررو هستیم، کارگر می‌خوایی فقط افغانی. ایرانی‌ها هیچ هنری ندارند. ما دانشمند و آدم حسابی نداریم و ...
در همین محیط مجازی چقدر به هخودمان بد می‌گوییم و با مسخره کردن اقوام لذت می‌بریم. به خودمان فحش می‌دهیم و  صغیر و کبیر ایرانی را مسخره می‌کنیم.

بیایید کمی از اخبار منفی که در فضای مجازی منتشر می‌شود، فاصله بگیریم و تا می‌توانیم به خود و اطرافیان‌مان امید بدهیم، به یک دیگر احترام بگذاریم، تواصی به صبر داشته باشیم و مدام آیه یأس نخوانیم. البته پر واضح است که این رفتار به معنای گول‌زدن خود و ندیدن مشکلات و عدم برنامه‌ریزی برای رفع آن‌ها نیست.

در کنار این‌ها باید اخبار خوب را هم بشنویم، از موفقیت‌ها با خبر بشویم. برای این خصوص یک صفحه در اینستاگرام به شما معرفی می‌کنم. در این مدتی که من پی‌گیر مطالب آن بودم، اخبار موفقیت‌ها و امیدبخش را منتشر کرده است. صفحه‌ی خبر خوب؛ برای ایران ما به این آدرس : khabar khoub (@khabar_khoub) • Instagram photos and videos

  • حامد خواجه
مستند《معضل اجتماعی》

حضرت علی علیه‏ السلام دوران نوجوانی را از سه جهت بسیار حسّاس بیان می‏‌کنند: اوّل اینکه قلب نوجوان مانند زمین، خالی و مساعد است که هرچه در آن بکاری همان را درو می‌‏کنی: «انّما قلب الحدث کالأرض الخالیة مهما اُلقی فیها من کلّ شی‏ء قبلته» و دوم اینکه دوران نوجوانی را زودگذر می‏‌دانند و گوشزد می‌‏فرمایند سریعاً آن را دریابید: «بادر شبابک قبل هرمک و صحتک قبل سقمک» سوم اینکه شیطان در این زمان به نوجوان زیاد روی می‌‏آورد و لازم است برای آن پناهگاه خوبی در نظر گرفت.

و مسئولین و سردمداران فرهنگی ما اینگونه نوجوانان عزیزمان را رها کرده‌اند، انگار بویی از این معارف به‌آن‌ها نرسیده است! چقدر خوب بود اگر تقوایش را داشتند تا هنگامی که توان و تخصص منصبی را ندارند، به اهلش بسپارند! و یا حداقل در مسیر کسب توانایی قدمی بردارند.

عزیزان ما در فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعیِ یَلِه و رها به خاطر بی‌لیاقتی مسئولان غرق بودند و کرونا و آموزش مجازی این امر را تشدید کرده است. و مسئولین هنوز هم به فکر اینترنت ملی نیستند و گوش‌شان بده‌کار امر ولی فقیه نیست. کاش به جای توئیت بازی‌ها کمی هم درد مردم را داشتند.

در این دوران که بعضی‌ها می‌گویند از عصر اطلاعات و انفجار اطلاعات گذشته‌ایم و به عصر ضد اطلاعات -اطلاعات دروغ- رسیده‌ایم این قبیل مباحث در غرب زیاد مورد بحث و توجه است. و البته خوب طبیعی است که آن‌ها که زود‌تر به این تکنیک‌ها دست‌یافته‌اند، زود‌تر هم با معایب و مشکلات آن برخورد داشته باشند؛ امّا اینکه ما این مشکلات را همین حالا نمی‌بینیم و گمان می‌کنیم که باید خودمان به مشکل برخورد کنیم تا بعد در مورد آن تصمیم گیری کنیم، جای بسی تعجب است! -هر چند که همین روز‌ها هم کم مشکل برای‌مان ایجاد نکرده‌اند، فقط به خاطر مستی تکنولوژی الان چشم‌هایمان را به روی آن بسته‌ایم-  از طرفی می‌گوییم که باید تکنولوژی را از غرب بگیریم و در نگاه افراطی‌تر می‌گویند که باید مدرنیته را از غرب بیاوریم. و اصلا متوجه مشکلاتی که مدرنیته پدیدآورده است نیستند.

مستند معضل اجتماعی هم از این قبیل مباحث است که شدیدا شما را به تماشای آن توصیه می‌کنم. از نان شب آن را واجب‌تر می‌دانم. حال خود دانید. البته در مورد این مستند باید این را بگویم که ریتم تندی دارد و از آن دسته فیلم‌هایی نیست که بشود با لم دادن جلوی تلویزیون و احیانا تخمه شکستن تماشا کرد؛ بلکه باید به صفحه نمایش میخکوب شد. تا به‌حال چندین مستند درباره جنبه‌های مختلفی از تاثیرات منفی فضای مجازی به خصوص شبکه‌های اجتماعی و سوشال مدیا‌ها بر روی زندگی انسان‌ها ساخته شده‌اند، اما هیچ‌کدام این‌قدر کلی به موضوع نگاه نمی‌کردند.

هر چند این مستند را نتفلیکس که یک شرکت رسانه‌ای حامی دموکراتهاست یا بهتر بگویم دموکرات‌ها این شرکت رو حمایت می‌کنند و این مستند کاملا در جهت برآوردن یک هدف سیاسی و به قصد تخریب ترامپ تهیه و تدارک دیده شده، اما فارغ از این مسئله مشتمل بر محتوایی متنی از زیست امروز آمیخته ما با شبکه‌های اجتماعی است. اگر هم می‌گویید به این شدت هنوز در جامعه ما زیست آمیخته با شبکه‌های اجتماعی وجود ندارد که البته من تا حدی منکر هستم ولی باز هم می‌گویم باشد، این فردای ما را نشان می‌دهد. فردایی بسیار نزدیک که شاید بهتر است بگوییم بعداز ظهر  یا شب ما را نشان می‌دهد. و آنچه ما در پیش داریم دیگرانی آن را تجربه کردند. البته در خود همان غرب هم آن چنان این تفکر رواج پیدا نکرده است و به حد گفتمان نرسیده است و هنوز راه در پیشرو دارد تا به خواسته جمعی و انقلاب برسد.

برای مطالعه بیشتر و بهتر در مورد این مستند به این مقاله از روزنامه فرهیختگان نگاهی داشته باشید. هر چند می‌دانم اگر مستند را تماشا کردید آنچنان در بهت فرو می‌روید که ناخواسته به سمت این مقاله کشیده می‌شود تا کمی بیشتر از آن بدانید. امّا به هر حال اگر هنوز تحریک به تماشای این مستند نشده‌اید، این مقاله را بخوانید.

و سخن آخر اینکه اگر این مستند را دیدید به این نکته هم توجه داشته باشید که چه کسانی این مستند را ساخته‌اند و چه کسانی این حرف‌ها را می‌زنند؟ توجه داشته باشید که سنت‌گرایان نیستند که این مستند را ساخته‌اند بلکه این مستند با پشتیبانی دموکرات‌ها ساخته شده است. یعنی خودشان می‌گویند که چه بلایی بر سر جامعه بشریت آورده‌اند.

لینک دانلود مستقیم مستند با زیرنویس فارسی:
https://dl.karanmove.ir/film/khareji/6-99/The.Social.Dilemma.2020.720p.WEB-DL.mkv

  • حامد خواجه

جشن ۲۲ بهمن در مدارس به مسابقه ماست‌خوری می‌گذرد البته کار فرهنگی هنری هم می‌کنند منظورم تئاتر است؛ تئاتری که هیچ نمی‌آموزد و فقط به دنبال لوده‌گری و دلقک‌بازی هستند.
 بی‌انصافی هم نکنیم، گاهی گروه سرود هم اجرا دارد ... ان‌شاء الله که سرود انقلابی اجرا می‌کنند.
اگر یک مدیر مدرسه خیلی انقلابی باشد و به خواهد گذارش خوبی رد کند، به حاجاقا می‌گوید که برای بچه‌ها حرف بزند ... که شما تصور کنید دانش‌آموزان ابتدایی را که مجبورا حرف‌هایی را بشنود که هیچ درکش نمی‌کنند... حتی دبیرستانی‌هایش هم این‌‌روز‌ها حوصله گوش‌دادن ندارند!
 
یک روز مدرسه را برای جشن تعطیل می‌کنند و همه‌اش به لودگی می‌گذرد ... بدون هیچ کار هنری که با به نمایش گذاشتن باور‌های انقلاب، سطح شعور بچه‌ها را بالا ببرد... آیا نمی‌توان با یک کار فکر شده و هنری تاریخ معاصر را با زبان ساده برای کودکان روشن کرد؟ تا مجبور نباشیم مسابقه ماست‌خوری برگذار کنیم؟
 
این‌گونه است که وقتی از میانگین سنی اغتشاشگران و فریب خوردگان بنزینی آمار گرفته می‌شود بین ۱۸ تا ۲۲ سال هستند.(این‌را شاید بعدا بیشتر در موردش بنویسم)
وقتی از گفتمان انقلاب با جوانان‌تان صحبت نکنید و در فضای آکادمیک قبل از دانشگاه هم که هیچ برنامه‌ای برای آن نداشته باشید چه توقعی دارید؟ دانشگاه هم که اساسا وقتی از آن خارج شدی، اگر بی‌دین نشده باشی، حداقل سکولار شدن روی شاخش است. البته منکر استثنا‌های انگشت‌شمار نیستم.
از آموزش دانشگاه‌ها که ناامیدم؛ وقتی مبنای علمی شدن، ملحد شدن است، چه توقعی دارید؟ مگر آنکه جوانان خود دست به کار شوند ... همانطور که در گوشه و کنار مجاهدت‌های‌شان به گوش می‌رسد.

به مناسبت ۲۲ بهمن ۹۸ نوشته شده است و اکنون منتشر می‌شود.
  • حامد خواجه

در میان اتوبان سوار ماشین در حال حرکت. به آن که  آهسته‌تر از ما می‌راند، می‌گوییم: گاریچی برو کنار راه رو بند آوردی!  و آن که پشت سرمان چراغ و بوق می‌زند که راه بدهیم و از ما سبقت بگیرد، می‌گوییم: چه خبرته سر آوردی! مگه میدون مسابقس؟! (البته چون خانواده درون ماشین است، از الفاظ رکیک استفاده نمی‌کنیم).

این یک نمونه از حق به جانبی ما است، اگر کمی دقت کنیم؛ نمونه‌های زیادی از این حق به جانبی پیدا می‌کنیم. نمی‌دانم چرا همیشه خودمان را حق و درست می‌دانیم؟ چرا همیشه باید حق با ما باشد؟

آن‌قدر خودمان را حق می‌دانیم، که تحمل شنیدن حرف مخالفمان را هم نداریم. چه برسد به پذیرفتنش! حتی محیط اطرافمان را هم به نحوی محیا می‌کنیم که بروفق حق‌مداری من و نظر من باشد! چه در فضای حقیقی و چه در فضای مجازی.
تنها با کسانی معاشرت می‌کنیم که موافق ما باشند و ما را تایید کنند و یا حتی در انتخاب روزنامه هم اول به دیدگاه خود نگاه می‌کنیم بعد روزنامه می‌خوانیم. با کسانی که نظری مخالف ما دارند، اصلا باب گفتگو را باز نمی‌کنیم که حداقل حرف‌شان به گوشمان خورده باشد. مخالفانمان را برچسب می‌زنیم و با کلماتی چون بی‌سواد، مرتد، متحجّر، کافر و ... از خود می‌رانیم و حتی حوصله شنیدن حرف‌های‌شان را هم نداریم! در فضای مجازی تنها افراد و کانال‌های موافق را دنبال می‌کنیم. هوش مصنوعی تکنولوژی هم که می‌فهمد از چه محتوایی خوش‌مان می‌آید و همان‌ها را برایمان ردیف می‌کند.

بیایید کمی به خود بیاییم! گاهی، احتمال اشتباه کردن هم بدهیم کمی روی حرف طرف‌مان فکر کنیم،نگفتم همیشه، فقط گاهی!!! اصلا فکر کردن هم پیش کش، گاهی اجازه بدهیم کمی حرف مخالف هم به گوش‌مان بخورد.

  • حامد خواجه

در سال ۲۳ میلیون ایرانی به مشهد می‌روند و همچنین ۴ میلیون از خارج از کشور عازم مشهد می‌شوند. این امر باعث شده تا صاحبان قدرت و سرمایه طمع‌ورزی کنند. و بخواهند با خدعه از این فرصت استفاده کنند و به ثروت اندوزی هرچه بیشتر بپردازند. تفکر سرمایه‌داری که برای اهداف خود از هر چیزی سوء استفاده می‌کنند و قداستی در این تفکر وجود ندارد؛ لذا برای خالی کردن جیب‌ها -البته این‌روز‌ها باید گفت: خالی کردن کارت‌های بانکی- دست به اقداماتی زده‌اند که مخالف با انسانیت و دین است. به بهانه شادی و تفریح جوانان، می‌خواهند پول به جیب بزنند. (اگر به فکر جوانان هستید، مشکلات کار و مسکن و ازدواج‌شان را حل کنید!)

و بعضی از مدیران و مسئولان این شهر احساس می‌کنند که باید خوش خدمتی به این سرمایه‌داری کنند و در راستای اهداف آن‌ها در تلاش‌اند که فرهنگ‌ها را تغییر دهند. زائر را به گردش‌گر تبدیل کنند و مجاور را به شهروند! 

اگر از هریک از این مسافران که پای در مشهد می‌گذارند بپرسید برای چه این همه راه را آمده‌اید؟ قطعا خواهید شنید که برای امام رضا علیه السلام. به قصد زیارت حضرت خورشید. 
هر مشهدی به همجواری با امام رضا علیه السلام، افتخار می‌کند. افتخار می‌کند که بگوید : من مجاور امام رضا هستم.

این یک زاویه دید نسبت به تغییر فرهنگی است، که نخستین گام آن تغییر زائر و مجاور به گردش‌گر و شهروند است. 

امّا از یک زاویه دیگر هم می‌توان به این تغییر فرهنگ نگریست. از آن‌جایی که دشمنان همیشه بیشتر از خودمان به سخنان رهبران ما توجه دارند، ملتفت این حرف امام خمینی هستند که مرکز ایران مشهد است و این عنایت امام رضا است که این انقلاب به پیروزی رسیده است. لذا برای تغییر فرهنگی این شهر سرمایه‌گذاری کرده‌اند، و این تغییر فرهنگ زائر و مجاور هم از دسیسه‌های دشمنان است که البته مانند همیشه خودی‌ها هم به آن دامن می‌زنند.

  • حامد خواجه
پنجره


✦ هرکس می‌خواهد ما را بشناسد داسـتان کـربلا را بخواند! "شهید آوینی"
┄┅••==✧؛✿؛✧==••┅┄
● طلبه | دُچار کتاب | سرگرم با ‎قلم
و در آرزوی فرهنگ آزاداندیشی
┄┅════┅┄

آخرین نظرات