پنجره

سهمِ من زِ آسمانِ معرفتش ❁ قدرِ یک پنجره است زین دوار

پنجره

سهمِ من زِ آسمانِ معرفتش ❁ قدرِ یک پنجره است زین دوار

طلبه|دُچار کتاب|سرگرم با ‎قلم

۱۶ مطلب با موضوع «غرب» ثبت شده است

لطیفه:
معلم ابتدای کلاس از شاگردانش می‌خواهد که برای شفای بیماران صلوات بفرستند؛ همه صلوات می‌فرستند، به جز یک نفر!
از او می‌پرسد: عزیزم چرا تو صلوات نفرستادی؟
دانش‌آموز پاسخ می‌دهد: آخه بابام پزشکه، اگه بیمارا خوب بشن، بی‌کار میشه؛ دیگه درآمد نداره!

ضمن احترام از تمامی پزشکان متعهد و با تقوا و انقلابی عزیز، و عذر خواهم اگر ساحتی از ایشان لکه‌دار شد؛ از این جُک بگذریم و منطق پشت آن را دریابیم و کمی در تحلیل‌های‌مان از آن استفاده کنیم.

اوج حماقت است که فکر کنیم آمریکا دنبال صلح است؛ و یک «پایدار» هم کنار آن می‌گذارد برای خر کردن بعضی از جاهلان داخلی تا کُد را بگیرند و در اوج نفهمی و نادانی، بگویند آهان یافتم که چرا آمریکا و اسرائیل نسل‌کشی در غزه را متوقف نمی‌کند؛ چون دنبال صلح پایدار است؛ کسی نیست به این‌ها بگوید احمق، تو خر شده‌ای، چرا به دنبال خر کردن ما هستی؟!

روشن است که اگر صلح اتفاق بیوفتد، خزانه آمریکا خالی می‌شود؛ آمریکا از فروش تسلیحات درآمد دارد؛‌ مگر از این درآمد می‌گذرد؟!
این درآمد هنگفت را مگر کنار می‌گذارد؟ آن هم چه‌کسی؟ آمریکا! روشنفکر عزیز کمی هم تاریخ را ورق بزنی، بد نیست؛ خیلی دور نمی‌خواهد بروی، فقط کافی‌است ببینی بر سر خود ما چه آورده است.

ادبیات این یادداشت را بر من ببخشید!
بعضی وقت‌ها چاره‌ای نیست.

  • حامد خواجه

مدرنیته از کجا شروع می‌شود؟

به نظر می‌رسد برای آشنایی با مدرنیته بهتر باشد از آغاز و پیدایی آن شروع کنیم.

مدرنیته با فرانسیس بیکن  (Francis Bacon) آغاز می‌شود؛ از اساس این تفکرات بیکن بود که دوره‌ای در تاریخ به عنوان مدرنیته پدید‌آورد؛ البته وی تنها نبوده است و مابعد او به خصوص دکارت و بعد‌تر کانت نقش بسیار مهمی داشتند؛ و دیگر فیلسوفان و اندیشمندان؛ ولی اگر بناست آغاز این پدیده‌ی تاریخی را بشناسیم و با آن آشنا شویم، باید بدانیم که از اندیشه‌های بیکن شروع شد و بعد این اندیشه‌ها توسط دکارت ریاضی‌وار شد و استحکام یافت.

مدرنیته‌ که تا نیمه‌‌ی دوم قرن بیستم ادامه داشت و حتی پس از آن هم هنگامی که منتقدین نسبت به آن ظهور یافتند، باز هم نتوانستند آن چنانکه باید آن را کنار بزنند بلکه پست‌مدرن (پست مدرنیته postmodernity) جایگزین آن شد که می‌توان گفت زایده‌ی همان مدرنیته است؛ لذا این گرفتاری‌های بشری که دیگر این روز‌ها مختص به یک منطقه‌ی مکانی نیست از آن اندیشه‌ها شروع شده است؛ گرفتاری‌هایی که الان دیگر کشور‌های غرب‌زده نیز تاحدی گرفتار آن هستند و علاوه بر غرب گرفتاری‌های دیگری نیز به خاطر غرب‌زدگی دارند.

امّا اگر بخواهیم به اندیشه فرانسیس بیکن به عنوان آغازگر مدرنیته نگاهی داشته باشیم، شاید بتوان گفت ریشه و اصل آن اندیشه‌ها این بود که خدا را کاملا حذف کرده بود و در تعامل و مقابله با کلیسا، پای وحی را به صورت کامل قطع کرده بود و به تعبیری دیگر وصل به «آسمان» نبود و از آن بریده شده بود؛ اینکه خارج از حیطه مشاهدات حقیقتی نیست؛ علم بر انسان و جهان تسلط دارد؛ اینکه باید بر طبیعت تسلط یافت و آن را به استخدام گرفت و … همه ریشه در حذف خدا دارد؛ در واقع درپی‌ حذف خدا اینگونه اندیشه‌ها پدید می‌آید.

با این توصیفات حال شاید راحت‌تر بتوان در مورد اینکه «آزاداندیشی» مسئله‌ای توحیدی است یا مدرن یا به تعبیری دیگر آزاداندیشی توحیدی کاملا با آزاداندیشی مدرن متفاوت است، را مورد تامل قرار داد.

آزاداندیشی توحیدی، غیر از آزاداندیشی مدرن

باتوجه به اینکه مدرنیته با کنار گذاشتن خدا و بریدن اتصال به آسمان آغاز می‌شود؛ در این آب و هوا است که اندیشه و تعقل و در ادامه تجربه مهم و پررنگ می‌شود. و این گمان پدید آمد که برای درست بکارگیری این فکر باید آن را از دین و سنت آزاد کرد؛ و لذا «آزاداندیشی» مطرح شد؛ این آزاداندیشی در واقع یعنی رهایی از دین و سنت گذشته بود که در واقع منظور دین مسحیت بوده است. حال اینجا سوالی که مطرح می‌شود این است که این آزاداندیشی تا چه اندازه می‌تواند مسئله‌ی یک موحّد باشد؟ آیا اساسا «آزاداندیشی» با «توحید» قابل جمع است؟ و به تعبیر دیگر آیا می‌توان ادعای «آزاداندیشی اسلامی» کرد؟ آیا «آزاداندیشی اسلامی» تعبیری پارادوکیسکال نیست؟

اجمالا اینگونه می‌توان پاسخ داد که «آزاداندیشی مدرن» و «آزاداندیشی توحیدی» تنها مشترک لفظی هستند؛ «آزاداندیشی» مانند دیگر شعار‌های فطری و بشری، توسط غرب مستکبر دزدیده شده است و در خدمت استعمار قرار گرفته است.

دین مبین اسلام، نه تنها اندیشیدن و تفکر را جایز می‌شمارد، بلکه تکلیف بر آن می‌کند؛ و در کنار وجوب اندیشیدن، بر رهایی از قیود در هنگام اندیشیدن نیز تاکید می‌کند؛ لذا «آزاداندیشی» آنگونه که در غرب مدرن مطرح می‌شود، اساسا در اسلام مطرح نیست؛ چرا که اسلام خود از ابتدا به اندیشیدن و آزاداندیشی دعوت می‌کند و ممانعتی برای اندیشیدن ندارد که نیاز به آزاداندیشی برای رهایی از آن باشد؛ بلکه نیاندیشیدن را هم زشت می‌پندارد.

ارتداد

شاید بتوان حکم «ارتداد» در اسلام را اینگونه توضیح داد که برای مبارزه با رویکردی است که یا به «دنبال حق نیست» و یا «نمی‌اندیشید»؛ و حدودی که در ارتداد به آن حکم می‌شود از باب بازدارندگی و مبارزه فرهنگی این دو رویکرد اجتماعی است؛ ارتداد در این مبارزه است، نه آنگونه که بعضی روشنفکران -در گرته برداری از فضای مسیحیت غربی- در مبارزه با اندیشیدن می‌بینند. در باب ارتداد اگر توفیق باشد بیشتر از این خواهم نگاشت، اینجا صرفا از باب یک اشاره مطرح شد.

  • حامد خواجه

وقتی سخن از تهاجم و شبیخون فرهنگی می‌شود؛ منظور این نیست که با فرهنگ به فرهنگ ما حمله شده است، درست است نبرد در عرصه فرهنگ رخ داده است و صحنه مبارزه تغییر کرده است، لکن این به معنای این نیست که دشمن فقط از فرهنگ برای ضربه زدن به ما استفاده می‌کند بلکه منظور این است که دشمن تمام عرصه‌ها را به هجمه و حمله‌ی بر فرهنگ ما متمرکز کرده است. به عبارت دیگر هنگامی که دشمن میدان نبرد را به عرصه‌ی فرهنگی تغییر داد، نه تنها با خود فرهنگ بلکه دیگر عرصه‌ها را هم برای این میدان نبرد به خدمت گرفت؛ نمونه‌ی آن مبارزات اقتصادی بر علیه فرهنگ کشور ما است و حتی مبارزات نظامی.

شاید اینکه گفته شود میدان نبرد تغییر کرده است و به عرصه‌ی فرهنگ روی آورده شده است، کمی تسامح داشته باشد؛ نبرد فرهنگی پس از انقلاب شروع نشده است که بگوییم دشمن بر فرهنگ ما حمله کرده است، بلکه از آغاز استعمار و شاید از دوران صفویه با نفوذ‌هایی که در دربار ایران داشتند و دانشجویانی که به غرب فرستاده می‌شدند، آغاز این حمله‌ها و هجمه‌های فرهنگی باشد و با «جریان روشنفکری» دوره‌ی قاجار و پس از آن پهلوی، این هجمه‌ها اوج گرفت. و اینکه گفته می‌شود پس از انقلاب عرصه‌ی نبرد تغییر کرده است؛ در واقع چون دشمن از عرصه‌ی نظامی و جنگ‌های سخت ناامید شده است، تمام تمرکز خود را بر روی عرصه‌ی فرهنگ و جنگ نرم گذاشته است؛ حتی هنگامی که دست به یک عملیات نظامی هم می‌زند، در میدان نبرد فرهنگی دست به این عملیات می‌زند؛ و همچنین نبرد‌ اقتصادی و هجمه‌های اقتصادی که دشمن بر ایران وارد می‌کند، در میدان و عرصه‌ی فرهنگ است.

  • حامد خواجه

وقتی دین واقعی -بخوانید توحید به معنای تمام کلمه- در صحنه‌ی زندگی انسان‌ها حضور نداشته باشد تا انسان‌ها بتوانند با عالم غیب و معنویت ارتباط پیدا کنند، میل‌ها و نفس امّاره افسار زندگی انسان‌ها را در دست می‌گیرد و جامعه را به سوی هلاکت پیش می‌برد و این همان خطر «انحراف از دین» است. که همین خلا جامعه از توحید، باعث شد که «انحراف صدر اسلام» پیش بیاید.

بعد از رحلت رسول الله صلی الله علیه و آله، خلیفه اول به عنوان اعلام برنامه می‌گوید:

«نبی اکرم در اتخاذ تصمیمات و اداره‌ی امور با وحی مؤَیّد و مستظهَر بود، ولی ما اکنون که وحی آسمانی با رحلت نبی اکرم قطع شده، ناگزیریم در اتخاذ تصمیماتِ لازمه به اجتهاد و صواب دید فکری خود عمل کنیم» (منبع: کتاب معنویت تشیع / علامه طباطبایی/ ص ۴۸)

 این سخن به ظاهر ساده، در نگاه عموم مردم مشکلی به وجود نمی‌آورد؛ متوجه به لوازم این سخن نبودند. یعنی توحید -به معنای اینکه تمام مناسبات ما باید از سمت خداوند مشخص شود- کاملا کنار گذاشته شده است  و تنها توحیدی «ذهنی» داشتند.

این حرفی که در صدر اسلام زده شد چقدر شبیه حرف مدرنیته است! و چقدر شبیه آن چیزی است که به اسم «علم» به ما حقنه می‌کنند. 

  • حامد خواجه

 فصل اخیر ما انقلابی بودن است؛ یعنی تمام هویت ما که در عصر حاضر زندگی می‌کنیم به انقلابی بودن‌مان است. و حتی توحید و سلوک هم ذیل این انقلابی بودن است. انقلابی که حضرت روح الله برای حاکمیت نور الهی بر زندگی بشرِ امروز، آوردند.

 با نظر به انقلاب، ما می‌توانیم در دوران به حجاب‌رفتن حقیقت، موجب گشایش تازه‌ی حقیقت شویم تا وفاداری به عالم قدس را نشان دهیم و از این طریق با شروع عصر بینات، زمینه‌ی «ظهور انسان کامل» فراهم شود.

 از این جهت «انقلاب اسلامی» شروع تاریخ ما خواهد شد. و از «نظمی» که کانت به جهان مدرن داد و ما با آن «نظم» جهان را می‌فهمیدیم، آزاد می‌شویم و از آن به بعد به چیزهایی می‌پردازیم که به آن‌ها نیاز داریم؛ نه به آنچه که مسئله‌ی دنیای مدرن است و نیاز ما نیست. به مسائل خودمان می‌پردازیم.

  • حامد خواجه

استکبار که به نوعی مقابله با دعوت الهی است، با کار ابلیس شروع شد و اولین مستکبر عالم شد. اولین مستکبری که در مقابل دعوت الهی ایستادگی کرد و در مقابل دعوت و دستور الهی به سجده بر آدم، نافرمانی کرد. این نافرمانی ناشی از آن است که ابلیس خود را برتر از حق می‌دید. و اساسا مستکبر یعنی همین؛‌ خود را برتر از حق دیدن.

این استکبار ورزی در طول تاریخ استمرار داشته است؛ در هر دوره‌ای از تاریخ نمودهایی از آن به عنوان مَثَل برای ما باقی مانده است؛ از فراعنه و نمرود‌ها گرفته تا مستکبرین زمان بعثت نبی اکرم صلی الله علیه و آله و همچنین مستکبرانی که بعد از رحلت نبی اکرم باعث انحراف جریان اسلام شدند و همچنین مستکبرانی که حضرت سیدالشهدا در کربلا به مقابله با آنان پرداخت. همان‌طور که مستکبران عالم در طول تاریخ انگشت‌نما شدند، کسانی هم که به مبارزه با این استکبار برخواستند و زیر بار ظلم آن‌ها نرفتند، برجسته می‌شوند.

وقتی استکبار مدرنیته شرق و غرب عالم را گرفته بود، این امام خمینی بود که با به صحنه آوردن انقلاب اسلامی، نفی استکبار کرد و به مبارزه با استکبار جهانی رفت. استکباری که مستکبرینش همان راه ابلیس را پیش گرفته بودند و خود را حق می‌دانستند، البته اینبار این استکبار تئوریزه شده بود و با اسم «علم» به خورد مستضعفین داده می‌شد. برای استکبارشان مبانی فلسفی بافتند و با علم کردن «نسبیت‌گرایی»، از حقیقت جا ماندند و خود را حق دانستند. و این خودِ گرفتار در لجن نفسانیت را برتر از حق پنداشتند. دیگر برای‌شان حقی باقی نمانده بود، بلکه هرچه نفس و دلشان بگوید و بخواهد حق است.
و اینگونه امانیسم به اوج می‌رسد و از دل تئوریزه کردن استکبار، امانیسم پدید می‌آید و با افتخار هم به آن اذعان دارند.

بیست و دو بهمن ما به همین خاطر هرساله جشن می‌گیرم؛ و البته این انقلاب آغاز مبارزه است بر علیه استکبار؛
و ما آغاز مبارزه‌مان را جشن می‌گیریم چرا که می‌دانیم «حِزْب اللّٰهِ هُمُ الْغٰالِبُونَ».
  • حامد خواجه

 وقتی در خصوص استکبار به قرآن نگاه شود، استکبارستیزی شدیدی از آن فهم می‌شود؛ تاحدی که احساس می‌شود تمام توحید و به تبع آن تمام اسلام، این مبارزه و استکبارستیزی است و اسلامی که سرجنگ با استکبار نداشته باشد، اصلا اسلام نیست!

و هنگامی که به معجزه انقلاب اسلامی توجه کنیم، در می‌یابیم که انقلاب هم تماما ستیزه با استکبار است. و همانگونه شعار انقلاب؛ نه‌شرقی، نه‌غربی بود، خود انقلاب هم برای ستیزه با استکبار جهانی آمد است. استکباری که هیمنه‌ آن تمام دنیا را گرفته است و هیچ کس جرت فکر کردن به مقابله با آن را هم ندارد. انقلاب تمام این هیمنه را در هم شکست. در دورانی که تمام قدرت بین شرق و غرب تقسیم می‌شد، انقلاب متولد شد و جبهه سومی پدید‌آورد که حامی مستضعفان بود و با تمام قوا برای مقابله با استکبار آمده بود. و البته که استکبار جهانی هم کوتاه نیامد و شرق و غرب که در آن زمان خود تقابل داشتند، در یک جبهه علیه انقلاب قرار گرفتند و در واقع صف‌بندی‌ها تغییر کرد و میدان نبرد بین انقلاب و استکبار جهانی شکل گرفت.

  • حامد خواجه

در تحلیل‌های ما باید «نقش دشمن» پررنگ و کلیدی باشد؛ در این یادداشت قصد دارم منطق پشت این اندیشه را تا حدودی توضیح بدهم.

ایرانِ اسلامی با «مستکبرین» یک چالش بزرگی دارد؛ در واقع با دنیای استکبار؛ به این چالش و درگیری باید نگاه کلان داشت.

مشکل استکبار با جمهوری اسلامی این است که اگر جمهوری اسلامی، «پیشرفت» کند، رونق بگیرد، در دنیا بدرخشد، منطق «لیبرال‌دموکراسی» دنیای غرب باطل خواهد شد.

چرا «لیبرال‌دموکراسی» برای مستکبرین اینقدر اهمیت دارد؟
با منطق لیبرال‌دموکراسی، غربی‌ها توانستند حدود سه قرن همه‌ی دنیا را غارت کنند؛ یک جا گفتند اینجا آزادی نیست، وارد شدند؛ یک جا گفتند دموکراسی نیست، وارد شدند؛ به بهانه‌ی ایجاد دموکراسی و به بهانه‌هایی مانند این، اموال آن کشور را، خزائن آن کشور را، منابع آن کشور را غارت کردند بردند؛ اروپای فقیر ثروتمند شد، به قیمت به گِل نشستن بسیاری از کشورهای ثروتمند مثل هند. اگر کمی از تاریخ هند بخوانید و کمی هم از اوضاع امروز هند مطلع باشید، خواهید فهمید که این بدبختی و بی‌چارگی امروز هند از کجا ناشی می‌شود. اگر علاقه داشتید کتاب سه جلدی «نگاهی به تاریخ جهان» اثر نهرو را بخوانید.

یک نمونه دیگر که با همین منطق توسط مستکبرین نابود شد، همین کشور همسایه؛ افغانستان است. به بهانه‌های واهی ۲۱ سال دزدیدند و بردند و کشتند و نابودکردند و در نهایت هم مفتضحانه مجبور به ترک آنجا شدند.

حال اگر یک حکومتی و یک نظامی در دنیا به وجود بیاید که منطق «لیبرال‌دموکراسی» را رد کند و با یک منطق واقعی به مردم کشورش هویّت بدهد، آنها را زنده کند، آنها را بیدار کند، آنها را قوی کند و در مقابل لیبرال‌دموکراسی بِایستد، واضح است که این خود باعث شکست لبیرال‌دمکراسی است و مایه دلگرمی مستضعفین؛ و نظامی که با «پیشرفت» و موفقیت‌ِخود  آن‌منطق را درهم خواهد شکست، جمهوری اسلامی است.

تفاوت جمهوری اسلامی با لیبرال‌دمکراسی:
لیبرال‌دموکراسی بر پایه‌ی «نفیِ دین» بنا شده بود، و جمهوری اسلامی بر پایه‌ی «دین» بنا شده؛ آنها ادّعای مردمی بودن کردند، و جمهوری اسلامی به معنای واقعی کلمه یک «نظام مردمی» است. یک دلیل و شاهد هم برای مردمی بودن همین است که بعد از رحلت امام تا امروز، دولت‌هایی که در جمهوری اسلامی سر کار آمدند، هیچ دو دولتی از لحاظ فکری شبیه هم نبودند. یک دولت آمده، دولت بعدی با یک تفکّر دیگری سرِ کار آمده است.

مشکل غرب و استکبار با جمهوری اسلامی این است که جمهوری اسلامی در حال «پیشرفت» است، رونق میگیرد، و این پیشرفت را همه‌ی دنیا می‌بینند و به آن اعتراف میکنند و این برای غرب غیر قابل تحمّل است؛ این ریشه اصلی چالش و درگیری است؛ هرچند که در داخل هستند کسانی که تحت تاثیر تبلیغات این پیشرفت را نمی‌بینند و یا منکر آن هستند. این تحریم‌ها و این فشار‌ها هم به خاطر پیشرفت ایران است به خاطر قوی شدن ایران است، به خاطر ترس از ایران قوی و پیشرفته است؛ ایران قوی و پیشرفته که باعث تضعیف منطق و ابزار چپاول استکبار می‌شود. پس  چالش اصلی چالش «پیشرفت و عقبگرد» است. و خط مقدم این دشمنی هم آمریکا است. (بیانات آقا در دیدار مردم اصفهان ۲۸/ ۸ / ۱۴۰۱)

چند نمونه از پیشرفت‌ها:
در همین چند هفته‌ای که اکثرا مشغول به اغتشاشات بودیم، چندین پیشرفت در عرصه‌های مختلف داشته‌ایم که در ادامه اشاره‌ای به بعضی از آن‌ها می‌کنم؛ از شما تقاضا دارم منصفانه به این موارد را در ذهن خود مرور کنید و بگویید کدام یک از این‌ها پیشرفت نیست! (این موارد را حضرت آقا در همان سخنرانی فوق الذکر اشاره فرمودند)

یکی از پیشرفت‌های بزرگی که در همین چند هفته رقم خورده است؛ دستیابی دانشمندان ایرانی به روشی جدید برای درمان سرطان خون می‌باشد، پیشرفت بعدی بومی‌سازی یک دستگاه کلیدی برای چاه‌های نفت و گاز، اقدام مهم بعدی افتتاح خطّ آهن بخش مهمّی از بلوچستان که در واقع خط شمال به جنوب است، خلیج فارس و عمان را به خزر وصل می‌شود، یک پیشرفت که باعث سوزش زیادی برای دشمنان داخلی و خارجی شده است راه‌اندازی پالایشگاه فراسرزمینی است، شش نیروگاه برق در همین چند هفته بهره‌برداری شده است، اگر به یاد داشته باشید همین چند سال اخیر دولت قبل در تابستان مشکل برق داشتیم و گاها در زمستان مشکل گاز. یکی از بزرگ‌ترین تلسکوپ‌های جهان در همین روز‌هایی که ما مشغول به «زن، فحشا، هرزگی» بودیم، رونمایی شد. از موشک ماهواره‌بر رونمایی شد. اگر واقعا به دنبال حقیقت هستید همین موشک هایپرسونیک را سرچ کنید و ببینید این چه فناوری است که به آن دست‌یافته‌ایم و وجدان‌تان را قاضی کنید که این‌ها پیشرفت هست یا نه؟!

منکر مشکلات نیستیم!
و البته که در واقعیت جامعه مشکلات هم هست؛ و عمده هم «مشکلات اقتصادی» هست و مهم‌ترین مشکل ما هم امروز مشکل اقتصادی است؛ چنانچه مشکل اقتصادی اختصاص به ایران ندارد البته شرایط ایران متفاوت است. و البته که دهه‌ی ۹۰ به لحاظ اقتصادی، وضعیت خوبی نداشتیم ولی از طرفی نباید تلاش‌هایی که در حال انجام است برای بهبود وضعیت اقتصادی را منکر شد، این بی‌انصافی است. و برای رفع این مشکل اقتصادی باید تلاش کرد اتفاقا باید همه بیایند پای کار حل این مشکل.

و امّا وظیفه در این مقطع چیست؟
فکر می‌کنم وظیفه در این مقطع کاملا روشن باشد؛ اینکه نقطه‌ی کلیدی «پیشرفت» است، و ایران اسلامی پیشرفته و قوی راه حل تمام چالش‌ها است؛ اینکه صحنه‌ی جهاد و مبارزه امروز، پیشرفت است؛ با مرور دوباره‌ی قلم‌فرسایی‌های بالا به این‌ نتیجه می‌توان رسید.
امروز باید به هر نحوی و در هر زمینه‌ای که امکانش را داریم مشغول پیشرفت و ساختن ایران شویم؛ ساختن ایران قوی و پیشرفته؛
و از طرفی هم باید پمپاژ امید کرد؛ چرا که نه تنها مبارزه خود نیازمند «امید» است بلکه دشمن برای مانع پیشرفت شدن، در حال ایجاد ناامیدی و یاس است؛ پس یکی از صحنه‌های مبارزه می‌شود ایجاد امید و مقابله با ناامیدی‌ها. و این نیاز به روایت دارد.
امید‌هایی که منجر به پیشرفت همه جانبه‌ی ایران اسلامی بشود؛ و جان مایه پیشرفت همه‌جانبه و حقیقی، اراده‌ی ملی و مردم‌سالاری است (بیانیه گام دوم)

  • حامد خواجه

مستکبران طرفدار وهم هستند و با عقل دشمنی دارند. بر خلاف موحد که طرفدار عقل است و به دنبال اقامه کردن عقل است و ضدیت با وهم دارد.

چهره نگاری که از مستکبر در قرآن صورت گرفت به وضوح نشان داده است که مستکبران مسلط به لحاظ سیاست و ثروت بر جامعه، برای استمرار داشتن این تسلط شان و تداوم این بهره کشی، فرهنگ و عقیده حاکم بر ذهن ها را به قبضه ی خود در می آوردند و اساسا بنای دشمنی شان با عقل از همین رو بوده است؛ چرا که هنگامی که «عقل» حاکم بر جامعه باشد، توان این سلطه فکری – فرهنگی را ندارند و لذا است که دوستدار «دشمنانِ عقل» بودند. و بهترین ابزارشان برای این تسلط، «وهم» است. وقتی وهم حاکم بر جامعه باشد به راحتی می توانند موجبات تسلیم مردم در برابر وضع موجود و دلخواهشان را ایجاد کنند.

این روزها هم که استکبار جهانی نظام‌مند شده است و تمدنی بر پایه‌ی این استکبار شکل گرفته است، برای حفظ تسلط خود دست به تسخیر افکار و عقاید می زنند. و از وهم بهره می برند تا سلطه خود را استمرار بدهند. یک تمدن و نظام بر پایه وهم تشکیل شده است. و از ابزار «رسانه‌های نوین» که همه وهم محور هستند بهترین بهره را برای تداوم سلطه برده اند. رسانه هایی که رو به سوی تصاویر و قوه‌ی بصر حرکت کرده اند و اگر هم در جایی «متن» آمد، آنقدر باید کوتاه باشد که مخاطب سریع رد شود و فرصت «تامل» نداشته باشد. طبع و خُلق جامعه را تغییر داده‌اند که اصلا حوصله تامل نداشته باشد. این هم از شیوه‌های «تداوم سلطه استکبار» امروزین است.

  • حامد خواجه

اساس و پایه انقلاب صنعتی، استثمار طبقه کارگر است و سرمایه‌داران در نظام سرمایه‌داری برای آنکه کارخانه‌های خود را توسعه دهند به دنبال کارگران ارزان‌تر بودند؛ کارگرانی که طالب دستمزد بسیار پایینی باشند و جامعه هدف زنان بودند و بر همین اساس شعار آزادی زنان بر سر زبان‌ها انداخته شد البته با قصد آزاد کردن زنان از قید خانواده تا سرمایه‌داران آزادانه از آن‌ها بهره‌کشی کنند.

پس از گذشت دو قرن، زنان غربی به نحوی از خودآگاهی دست‌یافتند و نهضتی توسط خود زنان در حال شکل‌گرفتن بود که خود را از بند و اسارت و استثمار سرمایه‌داری نجات دهند. ولی فرهنگ سرمایه‌داری هم دست‌روی دست نگذاشت و هنگامی که این خودآگاهی زنان را احساس کرد، وارد عمل شد.

سرمایه‏‌دارى غربى به‏‌جاى سرکوب نهضت‏ دفاع از حقوق زنان، اتفاقا برعکس همراهی خود را با این نهضت نشان داد، البته یک همراهی ظاهری. نظام سرمایه‌داری در عین همراهى ظاهرى، آرام‌‏آرام اهداف دیگرى را جایگزین اهداف اصلى آن نهضت کرد و از این طریق به مقابله با این جریان و نهضت پرداخت و حیات خود را حفظ کرد؛ این روشی است که سرمایه‌داری برای مقابله با نهضت‌ها و جریان‌های مخالف خود استفاده می‌کند و در موارد دیگری هم به همین سبک عمل کرده است.

وقتی سرمایه‌داری دید که زنان از احقاق حقوق خود دم می‌زنند، قبل از آنکه این جریان بالنده شود و کار از دست نظام سرمایه‌داری خارج شود، خود سرمایه‌داری به استقبال این نهضت می‌رود و این جریان را به نفع خود مصادره می‌کند و شعار‌های مدنظر خودش را جایگزین اهداف این نهضت می‌کند، تا جایی که نهضتی که برای احقاق حقوق زنان شکل گرفته بود را به یک نهضت پای‌مال کردن زنان تبدیل می‌کند، نهضتی که خود زنان داعیه‌دارش می‌شوند و سردمداران اولیه این حرکت که به دنبال احقاق حقوق واقعی بودند از دور خارج می‌کند.

یک جریان انحرافی در دل این نهضت به راه می‌اندازد که با همان شعار اولیه یعنی شعار احقاق حقوق زنان، یک فضایی ایجاد می‌کند بر ضد زن و حقوق زن و از این فضا برای پیش‌برد اهداف خود استفاده می‌کند. با همان شعار احیا حق زن و به اسم آزادی ، بی‌بند و باری جنسی را ترویج می‌دهد و فضای بی‌بندباری جنسی را فراهم می‌کند و با مطرح شدن این شعار‌های انحرافی، انسان‌های متعهد از این جریان کناره‌گیری کردند.

تا جایی پیش‌ رفت که امروزه شعار احقاق حقوق‌ زنان و آزادی زنان، به معنای آزادی در بی‌بند و باری جنسی فهمیده می‌شود و جهت‌دهی این نهضت، کاملا به دست نظام سرمایه‌داری است.

  • حامد خواجه

«تحریم آخرین حربه‌ی دشمن است و انسان عاقل میداند که باید آخرین حربه را از دست دشمن خارج کند نه آن که در برابر آن منفعل شود»

«اگر بتوان با روش درست، عاقلانه، ایرانی، اسلامی و عزتمندانه تحریم‌ها را برطرف کرد باید این کار را انجام داد اما تمرکز عمده باید بر خنثی‌سازی تحریم‌ها باشد که ابتکار آن به دست شما است»
سخنان رهبر در تاریخ (۲۶ / ۹ / ۹۹)

دکترین دفع تحریم رهبر معظم انقلاب  در دولتهای ۱۱ و ۱۲ به‌خوبی دیده نشد، بلکه نادیده گرفته شد. امّا اکنون با تغییر رویکرد دولت ۱۳ در بسیاری از زمینه‌ها از جمله در حوزۀ اقتصادی به این دکترین نیز عطف توجهی شده است و نتیجۀ آن برون رفت ایران از مضیقه‌های اقتصادی خواهد بود. 
این برای دشمن خسته و رو به افول یک تصویر دهشت‌آور است. طبعاً تمام تلاش خود را میکند که این حرکت‌ها را کُند کند یا به تعویق بیاندازد.

دشمن هم به خوبی میداند که با چند آشوب خیابانی ـ بخصوص در این دولت که عاقل است و انقلابی است و آینده‌ی خوبی پیش روی خود دارد ـ نمیتواند اقتدار ایران را به هم بریزد، ولی در ضمن میداند که نباید بی‌کار بنشیند و اجازه‌ی پژواک یافتن توفیقات دولت انقلابی را بدهد. و جنگ نرم البته همیشه در صدر میدان‌های نبرد دشمن با ملت قیام کرده ایران اسلامی است.

هیاهوی امروز سر حجاب و گشت ارشاد و بحث‌هایی از این قبیل نه به اندازۀ حربۀ «تحریم» وزن اجتماعی دارد و نه می‌تواند فشار چندانی به جامعه وارد کند. البته انتخاب یک موضوع چندوجهی در یک زمان بسیار بسیار سنجیده پیام‌آور این نکته است که دشمن خوابیده و خموش نیست و از روی مطالعه و با تمهیدات فراوان به عملیات می‌پردازد. 

ولی در عین حال اگر خوب به موضوع نگاه شود معلوم می‌شود دشمن فکور و چالاک و جدی ما خیلی دستش خالی شده که به این موضوع دست چندم و دارای برد پایین، این طور چسبیده است. ما در تجربه‌ی انقلاب و نظام اسلامی در موضوع زن و حجاب دست پایین و منطق ضعیفی نداریم و این طبعاً برای دشمن امر پنهانی نیست.  

این هجمه‌ی پرتکلف و این هماهنگی گسترده نشان می‌دهد که دشمن نگران فرداهای گام‌هایی است که دولت انقلابی و ایران اسلامی پیش روی خود دارد. همان طور که حضرت آقا نیز توجه دادند، تحریم دارد از نفس می‌افتد و دولت عاقل سیزدهم توجه خود را به واقعیت‌ها معطوف کرده و مسیرهایی را در پیش گرفته که طعمه را از دام دشمن فراری خواهد داد. (برداشت آزاد به همراه دخل و تصرف از اینجا)
  • حامد خواجه

اسلام با عقیده شروع می‌شود؛ عقیده‌ای که از روی تحقیق و تامل باشد و عقیده‌ی تقلیدی پذیرفته نیست. یکی از واجبات اسلام جهاد است. جهاد یعنی مبارزه برای برداشتن موانع رسیدن به حق. جهاد یعنی مقابله با هر نظام سیاسی و اقتصادی که مانع آزاداندیشیدن و مانع دعوت به حق است. جهاد مبارزه‌ای است برای آزاد کردن بشریت بر روی زمین تا آزادانه بیندیشد و انتخاب کند. در جهاد تماما رحمانیت دیده می‌شود و هیچ خشونتی در آن نیست و نباید فریب تبلیغات را خورد، از قضا جهاد برای آزادی بشریت است از قیودی که او را در بند کشیده است و او را از حق و حقیقت دور کرده است؛ که البته اکثریت این موانع از طرف نظامات سیاسی و اجتماعی و اقصادی حاکم است که اسلام با آن نظامات و حاکمیت‌ها سر ستیز دارد، چرا که آن حکومت‌ها مانع رسیدن حق و دشمن طریق رسیدن به حق یعنی آزاداندیشی هستند.

این ایده که هنوز جای کار و پخت و پز دارد در حین مطالعه کتاب «معالم فی الطریق» به قلم سید قطب به ذهنم رسید، این اثر توسط محمود محمودی با عنوان نشانه‌های راه به زبان فارسی ترجمه شده است.

در ادامه قسمت‌هایی به صورت خلاصه از این کتاب که مایه اصلی شکل‌گیری این فکر برای بنده بوده است، خدمت‌تان تقدیم می‌شود:

رهبری بشر به دست غربی‌ها روبه زوال است و ناگزیر باید رهبریِ نوینی برای بشر پیدا کرد. و برای بازآفرینی رهبری امت اسلامی بر بشریت، راه درازی در پیش است. نمی‌توان از امت اسلامی ابداعات مادی خارق العاده‌ای را توقع داشت تا بشریت گردن به کرنش در مقابل او خم کند. لذا باید وجه تمایزی که غرب از آن بی‌بهره است را جست و این وجه تمایز جز عقیده و برنامه اسلام چیز دیگری نیست.
امروزه تمام جهان به لحاظ خاستگاه پایه‌ها و نظام‌های زندگی مردم، در جاهلیت به سر می‌برد؛ جاهلیتی که ابداعات مادی از آن هیچ نمی‌کاهد.

اسلام می خواهد همزمان با ساختن عقیده، یک امت را نیز بسازد و آنگاه به فراخور بینش اعتقادی و آن واقع زندگانی که ایجاد می کند، طرز فکر خاص خود را نیز بوجود بیاورد و بنابراین در بین طرز فکر خاص و بینش اعتقادی خاص و ساختار زندگی خاص آن هیچگونه جدایی و از هم گسیختگی وجود ندارد و همگی یک کل به هم پیوسته اند.

زیربنای تئوریک اسلام در طول تاریخ «لااله الا الله» بوده که به معنای منحصر نمودن الوهیت و ربوبیت و قیمومیت و حاکمیت و سلطنت به خداوند از طریق جای دادن عقیده او در ضمیر و به جای آوردن عبادت او در شعائر و به کارگیری شریعت او در واقع زندگی است.

اسلام در حرکت خود نیز واقع نگر است. این حرکت تنها با تئوری و نظریات به مقابله با واقع نمی پردازد، همچنانکه با وسایل خشک و بی خاصیت نیز با مراحل این واقع، مقابله نمی کند.

اینگونه نیست که اسلام فقط جنگ دفاعی داشته باشد. برنامه اسلام این است که تمام طاغوتهای روی زمین را از میان بردارد و مردم را به عبادت خالصانه خداوند درآورد. البته برای به تحقق رسانیدن این هدف مردم را به پذیرفتن عقیده خود مجبور نمی سازد، بلکه تنها موانع موجود را از میان برمی دارد.
باید تمام بشریت تسلیم در برابر خداوند را بپذیرد و یا با آن به طور مسالمت آمیز برخورد کند و هیچ گونه مانعی از قبیل نظام سیاسی و یا قدرت مادی سد راه دعوت نشود.
به طوری که هرکسی بتواند بدون مانع با اراده تمام آن را بپذیرد یا رد کند. ولی نباید هیچ کس در مقابل آن بایستد.

جهاد در اسلام حرکتی است برای دفاع کردن از انسان و آزادکردن او در زمین. اگر ناچار باشیم که حرکت جهادی را یک حرکت دفاعی بنامیم، باید مفهوم کلمه «دفاع» را تغییر دهیم و آن را به «دفاع از انسان» در برابر همه آن عواملی بدانیم که آزادی او را در بند می کشند و و آزادگی او را به تعویق می اندازند.

  • حامد خواجه

تاریخ و تحلیل هویت‌ساز است. و از آنجایی که بی‌هویتی ما برای دشمنان‌مان بسیار مهم است روی این مُوَلِّدین هویت تمرکز کرده‌اند و به صورت ویژه‌ای به تحریف آن پرداخته و می‌پردازند.
این مستشرقین هستند که تاریخ ما را روایت می‌کنند تا مانع شکل‌گیری هویت ما بشوند. و در بُعد تحلیل وقایع روز هم نیز علاوه بر کم‌کاری‌های خودمان، تمرکز شده است که نارسا و گنگ باشیم؛ نارسایی حتی مانع دیدن شده است چه برسد به توان روایت کردن که به تحلیل بینجامد.
هویت‌سازی به وسیله تاریخ و تحلیل را باید بسیار جدی گرفت. در هر زمینه‌ای اگر قصد هویت‌سازی داشته باشید از بهترین راه‌ها بیان تاریخ در آن زمینه است به عنوان نمونه برای تربیت طلاب بیان تاریخ و میراث و تراث تهذیبی، راه‌کار ویژه‌ای است. حتی اگر در یک دانشی تصمیم بر هویت‌سازی باشد نیز بیان تاریخ آن دانش، شتاب زیادی به شکل‌گیری آن هویت دانشی می‌دهد به عنوان نمونه اگر هویت فقهی می‌خواهیم، باید تاریخ فقه و فقها را بدانیم.

هویت‌سازی به وسیله‌ی تاریخ و تحلیل آنقدر دارای اهمیت هست و آن قدر راهکار ویژه‌ای هست که بروی آن تمرکز شود و پایان‌نامه و مقالات متعدد در باب آن نوشته شود.

  • حامد خواجه
مستند《معضل اجتماعی》

حضرت علی علیه‏ السلام دوران نوجوانی را از سه جهت بسیار حسّاس بیان می‏‌کنند: اوّل اینکه قلب نوجوان مانند زمین، خالی و مساعد است که هرچه در آن بکاری همان را درو می‌‏کنی: «انّما قلب الحدث کالأرض الخالیة مهما اُلقی فیها من کلّ شی‏ء قبلته» و دوم اینکه دوران نوجوانی را زودگذر می‏‌دانند و گوشزد می‌‏فرمایند سریعاً آن را دریابید: «بادر شبابک قبل هرمک و صحتک قبل سقمک» سوم اینکه شیطان در این زمان به نوجوان زیاد روی می‌‏آورد و لازم است برای آن پناهگاه خوبی در نظر گرفت.

و مسئولین و سردمداران فرهنگی ما اینگونه نوجوانان عزیزمان را رها کرده‌اند، انگار بویی از این معارف به‌آن‌ها نرسیده است! چقدر خوب بود اگر تقوایش را داشتند تا هنگامی که توان و تخصص منصبی را ندارند، به اهلش بسپارند! و یا حداقل در مسیر کسب توانایی قدمی بردارند.

عزیزان ما در فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعیِ یَلِه و رها به خاطر بی‌لیاقتی مسئولان غرق بودند و کرونا و آموزش مجازی این امر را تشدید کرده است. و مسئولین هنوز هم به فکر اینترنت ملی نیستند و گوش‌شان بده‌کار امر ولی فقیه نیست. کاش به جای توئیت بازی‌ها کمی هم درد مردم را داشتند.

در این دوران که بعضی‌ها می‌گویند از عصر اطلاعات و انفجار اطلاعات گذشته‌ایم و به عصر ضد اطلاعات -اطلاعات دروغ- رسیده‌ایم این قبیل مباحث در غرب زیاد مورد بحث و توجه است. و البته خوب طبیعی است که آن‌ها که زود‌تر به این تکنیک‌ها دست‌یافته‌اند، زود‌تر هم با معایب و مشکلات آن برخورد داشته باشند؛ امّا اینکه ما این مشکلات را همین حالا نمی‌بینیم و گمان می‌کنیم که باید خودمان به مشکل برخورد کنیم تا بعد در مورد آن تصمیم گیری کنیم، جای بسی تعجب است! -هر چند که همین روز‌ها هم کم مشکل برای‌مان ایجاد نکرده‌اند، فقط به خاطر مستی تکنولوژی الان چشم‌هایمان را به روی آن بسته‌ایم-  از طرفی می‌گوییم که باید تکنولوژی را از غرب بگیریم و در نگاه افراطی‌تر می‌گویند که باید مدرنیته را از غرب بیاوریم. و اصلا متوجه مشکلاتی که مدرنیته پدیدآورده است نیستند.

مستند معضل اجتماعی هم از این قبیل مباحث است که شدیدا شما را به تماشای آن توصیه می‌کنم. از نان شب آن را واجب‌تر می‌دانم. حال خود دانید. البته در مورد این مستند باید این را بگویم که ریتم تندی دارد و از آن دسته فیلم‌هایی نیست که بشود با لم دادن جلوی تلویزیون و احیانا تخمه شکستن تماشا کرد؛ بلکه باید به صفحه نمایش میخکوب شد. تا به‌حال چندین مستند درباره جنبه‌های مختلفی از تاثیرات منفی فضای مجازی به خصوص شبکه‌های اجتماعی و سوشال مدیا‌ها بر روی زندگی انسان‌ها ساخته شده‌اند، اما هیچ‌کدام این‌قدر کلی به موضوع نگاه نمی‌کردند.

هر چند این مستند را نتفلیکس که یک شرکت رسانه‌ای حامی دموکراتهاست یا بهتر بگویم دموکرات‌ها این شرکت رو حمایت می‌کنند و این مستند کاملا در جهت برآوردن یک هدف سیاسی و به قصد تخریب ترامپ تهیه و تدارک دیده شده، اما فارغ از این مسئله مشتمل بر محتوایی متنی از زیست امروز آمیخته ما با شبکه‌های اجتماعی است. اگر هم می‌گویید به این شدت هنوز در جامعه ما زیست آمیخته با شبکه‌های اجتماعی وجود ندارد که البته من تا حدی منکر هستم ولی باز هم می‌گویم باشد، این فردای ما را نشان می‌دهد. فردایی بسیار نزدیک که شاید بهتر است بگوییم بعداز ظهر  یا شب ما را نشان می‌دهد. و آنچه ما در پیش داریم دیگرانی آن را تجربه کردند. البته در خود همان غرب هم آن چنان این تفکر رواج پیدا نکرده است و به حد گفتمان نرسیده است و هنوز راه در پیشرو دارد تا به خواسته جمعی و انقلاب برسد.

برای مطالعه بیشتر و بهتر در مورد این مستند به این مقاله از روزنامه فرهیختگان نگاهی داشته باشید. هر چند می‌دانم اگر مستند را تماشا کردید آنچنان در بهت فرو می‌روید که ناخواسته به سمت این مقاله کشیده می‌شود تا کمی بیشتر از آن بدانید. امّا به هر حال اگر هنوز تحریک به تماشای این مستند نشده‌اید، این مقاله را بخوانید.

و سخن آخر اینکه اگر این مستند را دیدید به این نکته هم توجه داشته باشید که چه کسانی این مستند را ساخته‌اند و چه کسانی این حرف‌ها را می‌زنند؟ توجه داشته باشید که سنت‌گرایان نیستند که این مستند را ساخته‌اند بلکه این مستند با پشتیبانی دموکرات‌ها ساخته شده است. یعنی خودشان می‌گویند که چه بلایی بر سر جامعه بشریت آورده‌اند.

لینک دانلود مستقیم مستند با زیرنویس فارسی:
https://dl.karanmove.ir/film/khareji/6-99/The.Social.Dilemma.2020.720p.WEB-DL.mkv

  • حامد خواجه
فیلم ۱۹۱۷

مدرنیته و نفسانیت امانیسم عامل تمام بدبختی بشر امروز است، نمونه بارز جنایت‌های مدرنیته کشتار‌های بی‌سابقه جنگ جهانی اول و دوم است و حتی این ویروس کرونا هم ریشه در آن دارد؛ که در آینده مشخص می‌شود جنگ جهانی سوم بوده است یا نه!

اسکافیلد و بلیک دو سرباز جوان انگلیسی در مأموریتی غیر ممکن باید با پیغام بردن برای گردان دوم جان ۱۶۰۰ نفر را نجات دهند. آن‌ها زمان بسیار کمی‌دارند و عقربه‌ها به سرعت پیش‌ می‌روند و آن‌ها باید خود را سریع‌تر به گُردان برسانند تا این گردان در تله‌ای که برای‌شان آماده شده نروند. و از طرفی بلیک یک انگیزه شخصی هم دارد؛ برادرش. برادر بلیک در این گردان خدمت می‌کند و جان او هم در خطر است.

خط داستانی نسبتا جذابی دارد بخصوص که تلاقی‌های مرگ و زندگی در آن جریان دارد. امّا اگر بخواهم بگویم آموزنده بود، نمی‌توانم بگویم؛ حداقل برای من آموزنده نبود و ارزش وقت‌گذاری نداشت، به‌خصوص در این مقطع که فرصت‌هایم خیلی محدود شده است. امّا نکته‌ای که به نظرم جالب آمد و شما هم اگر این فیلم را تماشا کردید به آن توجه کنید این است که در هر صحنه‌ای از این فیلم،‌ خاطراتی که از دوران دفاع مقدس شنیده‌ام، به ذهنم تداعی می‌شد، البته نه به خاطر شباهت بلکه به خاطر تضاد بسیاری که داشتند. حتما فیلمی و یا کتابی از دوران دفاع مقدس خوانده‌اید؟ وقتی در مقام مقایسه برمی‌آییم واقعا تفاوت را احساس می‌کنیم و معجزه بودن ۸ سال دفاع مقدس خودمان را درک می‌کنیم. مثل وقتی که کتاب در غرب خبری نیست و یا کتاب وداع با اسلحه را می‌خوانیم.

  • حامد خواجه
کتاب «تمدن‌زایی شیعه»

انسان از نظر ساختار به گونه‌ای است که اگر بخواهد نیاز‌هایش به طور کامل برآورده شود، ناچار به زندگی اجتماعی است. و اجتماع هم تنها وقتی پاسخگوی کاملی برای نیاز‌های بشر است که دارای قانون باشد، و آن قانون باید دارای منشا قدسی باشد و از طرف خالق عالم و آدم فرستاده شده باشد تا پاسخگوی تمام ابعاد بشر گردد.

اما غرب جدید - تو بخوان مدرنیته - خواست بدون قانون قدسی زندگی اجتماعی خود را اداره کند، در نتیجه دچار بحران وضع کنونی شد.

عنایت دارید که فرهنگ‌ها و تمدن‌ها مابازای خارجیِ اندیشه‌ی انسان‌ها هستند. لذا باید مواظب بود که تکنیک غرب ما را مقهور خود نکند، چرا که این غرب جدید که از عالم قدس بریده است، خود را پشت تکنیک پنهان کرده است. و از طرفی تکنیکِ موجود برخاسته از همان فرهنگی است که غرب برای خود انتخاب کرده است. فرهنگ بریده از قدس. 

و هر تمدنی فرهنگ و ابزار مخصوص خود را می‌سازد و استفاده از آن ابزار ناخودآگاه فرهنگ مخصوص به خود را به همراه دارد. شما نمی‌توانید ادعا کنید که از ابزار استفاده می‌کنید و فرهنگ نهفته در آن هیچ اثری در شما ندارد!

و تمدن غرب به خاطر وهم‌زدگی‌اش مقابل قداست‌های الهی می‌ایستد و به همین دلیل هم در نهایت نابود می‌شود.  و آنچه در نهایت در تاریخ می‌ماند تمدن دینی است با قرائت تشیع از اسلام. و انقلاب اسلامی شروع و طلوع آن تمدن است. 

گفتگو از تمدن اسلامی، آن هم به صورتی که مدّ نظر شیعه است علاوه بر آنکه مانع انحراف از اهداف اصلی می‌گردد، ان شاء الله عامل ظهور بابرکت امام معصوم علیه السلام خواهد شد.

سلسله مباحث این کتاب در صدد است در شرایطی که بشریت از فرهنگ مدرنیته سرخورده است و به فکر راه چاره‌ای اساسی است، او را متذکر فرهنگی نماید که عاقبت زمین و زمینیان باید به سوی آن فرهنگ باشد تا وعده‌ی اقامه‌ی حق صورت بالفعل به خود بگیرد. و هرچه زودتر جهت‌گیری بشر به سوی آن تمدن شروع شود، بشر به همان اندازه زودتر به بلوغ خود نزدیک‌ می‌گردد.

لذا برای فهم کتاب، آشنایی با فرهنگ مدرنیته و غرب لازم است، پیشنهادم کتاب‌های همین نویسنده است. (لینک کتابها)

و آخر سخن اینکه بدانید این همه دشمنی و کینه غرب بی‌دلیل نیست، کودکی که در خواب می‌دیدند به دنیا آمده و موسی وار رشد می‌کند و آن‌ها اطمینان دارند که به دست این موسی نابود می‌شوند. 

لذا در این سال‌ها، افت خیز‌های اجرایی نباید ما را از جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی غافل کند و از جهت‌گیری آن به سوی تمدن اسلامی ناامید نماید. تمدنی که با انکشاف ابعاد پنهان طبیعت باعث نابودی تمدن غرب می‌شود که فقط به سلطه برطبیعت می‌اندیشد.

و با این توصیف‌ها تو خود فکرش را بکن وقتی یک انسان به ۴۰ سالگی می‌رسد، می‌گویند به پختگی نسبی رسیده است؛ حال این انقلاب کودکی که تولدش لرزه بر تمدن غرب انداخت اینبار به ۴۰ سالگی رسیده و از ترسی که هیبت ۴۰ سالگی در دل تمدن غرب انداخته، شلوارش کثیف شده است. و البته که به این راحتی دست از سر ما و انقلاب ما بر نخواهد داشت، بلاخره بحث فنا و نابودی است.

  • حامد خواجه
پنجره


✦ هرکس می‌خواهد ما را بشناسد داسـتان کـربلا را بخواند! "شهید آوینی"
┄┅••==✧؛✿؛✧==••┅┄
● طلبه | دُچار کتاب | سرگرم با ‎قلم
و در آرزوی فرهنگ آزاداندیشی
┄┅════┅┄

آخرین نظرات