برتراند راسل در یادداشتی با عنوان « ارزش اندیشهی آزاد: چگونه یک حقیقتجو میشویم و زنجیر بردهداری ذهنی را میشکنیم» بیان میدارد:
عبارت «آزاداندیشی» غالباً به گونه ای به کار میرود که گویی صرفاً مخالفت با ارتدوکسی حاکم است؛ اما این فقط یک نماد برای آزادی اندیشه است. آزاداندیشی به معنای اندیشیدن آزاد است. آزاد به همان اندازه که برای یک انسان امکان پذیر است. هر شخص برای اینکه لایق نام آزاداندیش باشد باید از دو چیز آزاد باشد ۱) فشار سنّت و ۲) استبداد عواطف خودش.
هیچ کس کاملاً از این هر دو آزاد نیست؛ اما به هر اندازه که از اینها رهایی یابد، سزاوارتر است که آزاداندیش خوانده شود.
مرد عربی که متعقد است قرآن خلق نشده است بلکه از ازل در بهشت وجود داشته است، ممکن است آزاداندیش باشد به شرطی که مایل باشد به استدلالهای متقابل گوش داده و اندیشۀ خود را تحت بررسی انتقادی دقیق قرار دهد همان طور که یک اروپایی با تعریف مدنظر خود از خیرخواهی معتقد است خدای خیرخواه میتواند نوزادان را به عذابی ابدی دچار سازد، اگر کسی آنها را با آب و همراه با برخی کلمات جادویی شست و شو ندهد.
در واقع آنچه باعث آزاداندیش بودن است باورهای او نیست بلکه راه و روشی که او این باورها را حفظ میکند و نگه میدارد. اگر آنها را به این خاطر نگه دارد که بزرگانش در جوانی به او گفته اند که آنها درست است یا اگر آنها را نگه داشته است؛ چراکه اگر این کار را نمی کرد، خوش حال نبود، فکر او آزاد نیست؛
اما اگر او آنها را نگه می دارد؛ زیرا پس از «تفکر دقیق» شواهدی را به نفع آنها پیدا کرده است، فکر او آزاد است، هرچند نتیجه گیری او عجیب به نظر برسد.
منبع: کتاب آزاداندیشی؛ پیشرفت در ساحت تفکر / ص ۵۷
༺ پینوشت:
ولی ما بالاتر از این را باید بگوییم؛ اعتقادات و باورهای توحیدی نه تنها در تضاد با آزاداندیشی نیست بلکه مؤکِد آن است.
آیا وقت آن نرسیده است که در دیدگاهمان نسبت به آزاداندیشی بازنگری کنیم؟
آری آزاداندیشی نیز از شعارهای فطری و توحیدی است که مانند دیگر شعارهای فطری بشری، توسط اومانیسم و به خصوص لیبرالیسم دزدیده شده است.