تشیع باشکوه شهید نصرالله و یاران او را احتمالا در رسانهها دیده باشید - اگر احیانا ندید حتما در اینترنت سرچی بزنید و بعضی از اخبار آن را ببنید - مگر لبنان چقدر جمعیت دارد، که اینچنین جمعیت عظیمی برای تشیع به پا خواستند؟!
امّا آنچه برای ما مهم است و نباید به راحتی از آن گذشت این است که شهید نصرالله مگر چه کرده بود برای این مردم که اینگونه به صحنه آمدند؟
قبلا در یادداشتی (+) تلاش کردم کمی از هویت طلبگی بنویسم؛ در آنجا در نهایت گفته بودم «طلبگی به نحوی رسالت است؛ البته رسالتی پیامبر گونه؛ وجه تشبیه از باب تعهد نسبت به اقامه دین است؛ از همین باب است که مصلِح اجتماعی هستند و وظیفه اصلاح جامعه بر دوش ایشان است.»
و در خصوص وجه افتراق هم به تفاوت علم پیامبران با یک عالم دینی اشاره کرده بودم.
رسالتی که شهید نصرالله در لبنانْ رسالت خویش میدانست و به دنبال آن بود، رسالتی پیامبر گونه بود. انبیاء و پیامبران چگونه رسالت خویش را به سر منزل مقصود میرساندند؟
کمی در تاریخ به عقب برویم؛ نبی اکرم صلی الله علیه و آله در صدر اسلام، چه چیزی به مردم عرب داد و چگونه آنان را از قعر پستی و ذلت به فراز عزت رساند؟ چگونه توانست در عرب سوسمارخوری که دختر خود را زنده به گور میکرد، احساسی ایجاد کند که او وظیفه دارد همه را از بند و بردگی و اطاعت غیر خدا رهایی بخشد؟
شهید مطهری در این خصوص فرمایشات نابی دارند؛ بعضی از آنها را مرور کنیم.
«شخصیت و فلسفه مستقلِ زندگی داشتن و تعظیم و احترام شعائرِ ملی و دینی بزرگترین سرمایههاست، حتی از علم بالاتر است. خاصیت شخصیت این است که مانع جذب شدن است. هر کمبودى قابل اصلاح است مگر بیشخصیتی. پیغمبر به عرب چه داد؟ شخصیت داد. از چه راه؟ از راه ایمان به مبادى اسلام که طبعا شخصیت آفرین است» (مجموعه آثار استاد شهید مطهرى، ج۱۷، ص۶۳۵)
« پیغمبر اسلام به مردم عرب چه داد؟ و اساسا یک آدم فقیر و یتیم و کسی که تمام قوم و قبیلهاش با او دشمن هستند، چه داشت که به آنها بدهد و چطور شد که آنها را از آن حضیض پستی به اوج عزت رساند؟ ایمانی به آنها داد که آن ایمان به آنها شخصیت داد؛ یکمرتبه آن عرب سوسمارخور، شیر شترخور، عرب غارتگرى که دخترش را زنده زنده به خاک میکرد، این احساس در او پیدا شد که من باید دنیا را از اسارت و از پرستش و اطاعت غیرخدا نجات بدهم، و هیچ اهمیت نمیداد که اعتراف کند که در گذشته چطور بوده است، و حتی افتخار میکرد که بگوید من در گذشته پست بودم، آنطور فکر میکردم، هیچ سابقه درخشان ملی ندارم، ولی امروز اینطور فکر میکنم، از شما عالیتر فکر میکنم. این را میگویند شخصیت. آیا کلمهای هست که از کلمه «لا اله الّا الله» بیشتر به روح انسان حماسه و شخصیت بخشد؟ معبودى، مُطاعی، قابل پرستشی غیر از خدا نیست. یک جرم فلکی، یک حیوان، یک سنگ، یک درخت کجا و سر تعظیم فرود آوردن یک بشر کجا! من در مقابل غیرخدا، هرچه هست، سر تعظیم فرود نمیآورم. من طرفدار عدالتم، طرفدار حق و احسانم، طرفدار فضیلتم. به این میگویند شخصیت. » (مجموعه آثار استاد شهید مطهرى، ج۱۷ ص،۵۵ حماسۀ حسینی)
شهید مطهری همچنین در خصوص جایگاه «شخصیت» و کارکرد اساسی و مهم آن اینگونه میفرمایند:
«مسئله احساس شخصیت مسئله بسیار مهمی است. از این سرمایه بالاتر برای اجتماع وجود ندارد که در خودش احساس شخصیت و منش کند، برای خودش ایدهآل داشته باشد و نسبت به اجتماعهای دیگر حس استغنا و بینیازی داشته باشد، یک اجتماع این طور فکر کند که خودش و برای خودش فلسفه مستقلّی در زندگی دارد و به آن فلسفه مستقلِ زندگی خودشْ افتخار و مباهات کند، و اساساً حفظ حماسه در اجتماع یعنی همین که اجتماع از خودش فلسفهای در زندگی داشته باشد و به آن فلسفه ایمان و اعتقاد داشته باشد و او را برتر و بهتر و بالاتر بداند و به آن ببالد. وای به حال آن اجتماعی که این حس را از دست بدهد! این یک مرض اجتماعی است، و این غیر از آن «خودی» اخلاقی است که بد است و نفسپرستی و شهوتپرستی است.
اگر اجتماعی این منش را از دست داد و احساس نکرد که خودش فلسفه مستقلّی دارد که باید به آن فلسفه متکی باشد، و اگر به فلسفه مستقلّ زندگی خودش ایمان نداشته باشد، هرچه داشته باشد از دست میدهد، ولی اگر این یکی را داشته باشد ولی همه چیزهای دیگر را از او بگیرند، باز روی پای خودش میایستد؛ یعنی یگانه نیرویی که مانع جذب شدن ملتی در ملت دیگر و یا فردی در فرد دیگر میشود، همین احساس منش و شخصیت است.» (مجموعه آثار استاد شهید مطهرى، ج۱۷ ص،۵۳ حماسۀ حسینی)
با مرور فرمایشات شهید مطهری میتوان گفت احساس شخصیت، مهمترین منبع قدرت انسان و کانون انگیزههای اوست. و همچنین شاید بتوان این را نیز افزود که شخصیت، نقش حیاتی در شکلگیری عزم و اراده ایفا میکند.
و از منظر مکتبامام هم باید به این اشاره کرد که «ارادههای انسانی» وجه قوت و دست برتر ما در برابر تمام سلاح و تکنولوژیهای آهنین است. و شخصیت ریشه ارادههای انسانی است؛ ارادههای قوی اساسا از شخصیتهای قوی بر میخیزد.
شهید مطهری در خصوص شخصیت دادن به یک ملت اینگونه میفرمایند:
« شخصیت دادن به یک ملت به این است که به آنها عشق و ایدهآل داده شود و اگر عشقها و ایدهآلهایی دارند که رویش را غبار گرفته است، آن گرد و غبار را زدود و دومرتبه آن را زنده کرد. » (مجموعه آثار استاد شهید مطهرى، ج۱۷ ص،۵۷ حماسۀ حسینی)
« تقویت شخصیت به این است که عشق، استغناء، غیرت، تحمل و بردباری به وجود آورد؛ ترس، برده صفتی، گداصفتی، غرور نژادی و ملی را از میان ببرد. همه اینها در حماسه حسینی وجود داشت. » (مجموعه آثار استاد شهید مطهرى، ج۱۷ ص،۶۳۳ حماسۀ حسینی)
حرکت تمدنی نوینی که با انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷ شروع کرد که البته یک تاریخ پیامبری و توحید پشتیبان آن حرکت است؛ این حرکت تمدنی نوین محتاج احساس شخصیت و هویت جدید است.
شهید نصرالله اگر میخواست این حرکت تمدنی نوین را در لبنان امتداد بخشد، نیازمند احساس شخصیت و هویت جدید بود؛ و از قضا آنچه شهید نصرالله به حزب الله لبنان و مردم لبنان داد، همین احساس شخصیت بود.
قویترین عناصر معرفتی شخصیتساز «توحید» و «ولایت» است که شهید نصرالله به مدد جستن از مکتب اهل بیت علیهم السلام این دو عنصر را زیربنا شخصیت حزب الله قرار داد؛ چرا که مکتب اهلبیت علیهم السلام متعالیترین مرتبت از این دو عنصر را داراست.
و این جهانبینی و زیربنا، یک شخصیت متفاوت و متعالی رقم زد.
همچنین از جمله عناصر تاثیرگذار در شخصیت، هدفها است؛ هدفهای بزرگ، ناخواسته شخصیتهای بزرگ میسازد. هدف و آرمان از جمله عناصر تاثیرگذار در شخصیت است. و این آرمانهای متعالی که شهید نصرالله به حزب الله داد و دائما در آن دمید، از جمله عناصری بود که احساس شخصیت را در حزب الله زنده کرد.
۱۱ اسفند ۱۴۰۳