پنجره

نگاشته‌های حامد خواجه

پنجره

نگاشته‌های حامد خواجه

طلبه|دُچار کتاب|سرگرم با ‎قلم

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهید سید حسن نصر الله» ثبت شده است

تشیع باشکوه شهید نصرالله و یاران او را احتمالا در رسانه‌ها دیده باشید - اگر احیانا ندید حتما در اینترنت سرچی بزنید و بعضی از اخبار آن را ببنید - مگر لبنان چقدر جمعیت دارد، که اینچنین جمعیت عظیمی برای تشیع به پا خواستند؟!

امّا آنچه برای ما مهم است و نباید به راحتی از آن گذشت این است که شهید نصرالله مگر چه کرده بود برای این مردم که اینگونه به صحنه آمدند؟

قبلا در یادداشتی (+)  تلاش کردم کمی از هویت طلبگی بنویسم؛ در آنجا در نهایت گفته بودم «طلبگی به نحوی رسالت است؛ البته رسالتی پیام‌بر گونه؛ وجه تشبیه از باب تعهد نسبت به اقامه دین است؛ از همین باب است که مصلِح اجتماعی هستند و وظیفه اصلاح جامعه بر دوش ایشان است.»
و در خصوص وجه افتراق هم به تفاوت علم پیامبران با یک عالم دینی اشاره کرده بودم.

رسالتی که شهید نصرالله در لبنانْ رسالت خویش می‌دانست و به دنبال آن بود، رسالتی پیام‌بر گونه بود. انبیاء و پیامبران چگونه رسالت خویش را به سر منزل مقصود می‌رساندند؟

کمی در تاریخ به عقب برویم؛ نبی‌ اکرم صلی الله علیه و آله در صدر اسلام، چه چیزی به مردم عرب داد و چگونه آنان را از قعر پستی و ذلت به فراز عزت رساند؟ چگونه توانست در عرب سوسمارخوری که دختر خود را زنده به گور می‌کرد، احساسی ایجاد کند که او وظیفه دارد همه را از بند و بردگی و اطاعت غیر خدا رهایی بخشد؟

شهید مطهری در این خصوص فرمایشات نابی دارند؛ بعضی از آن‌ها را مرور کنیم.

«شخصیت و فلسفه مستقلِ زندگی داشتن و تعظیم و احترام شعائرِ ملی و دینی بزرگترین سرمایه‌هاست، حتی از علم بالاتر است. خاصیت شخصیت این است که مانع جذب شدن است. هر کمبودى قابل اصلاح است مگر بی‌شخصیتی. پیغمبر به عرب چه داد؟ شخصیت داد. از چه راه؟ از راه ایمان به مبادى اسلام که طبعا شخصیت آفرین است» (مجموعه آثار استاد شهید مطهرى، ج۱۷، ص۶۳۵)

 

« پیغمبر اسلام به مردم عرب چه داد؟ و اساسا یک آدم فقیر و یتیم و کسی که تمام قوم و قبیله‌اش با او دشمن هستند، چه داشت که به آنها بدهد و چطور شد که آنها را از آن حضیض پستی به اوج عزت رساند؟ ایمانی به آنها داد که آن ایمان به آنها شخصیت داد؛ یک‌مرتبه آن عرب سوسمارخور، شیر شترخور، عرب غارتگرى که دخترش را زنده زنده به خاک میکرد، این احساس در او پیدا شد که من باید دنیا را از اسارت و از پرستش و اطاعت غیرخدا نجات بدهم، و هیچ اهمیت نمیداد که اعتراف کند که در گذشته چطور بوده است، و حتی افتخار میکرد که بگوید من در گذشته پست بودم، آنطور فکر میکردم، هیچ سابقه درخشان ملی ندارم، ولی امروز اینطور فکر میکنم، از شما عالیتر فکر میکنم. این را میگویند شخصیت. آیا کلمه‌ای هست که از کلمه «لا اله الّا الله» بیشتر به روح انسان حماسه و شخصیت بخشد؟ معبودى، مُطاعی، قابل پرستشی غیر از خدا نیست. یک جرم فلکی، یک حیوان، یک سنگ، یک درخت کجا و سر تعظیم فرود آوردن یک بشر کجا! من در مقابل غیرخدا، هرچه هست، سر تعظیم فرود نمی‌آورم. من طرفدار عدالتم، طرفدار حق و احسانم، طرفدار فضیلتم. به این میگویند شخصیت. » (مجموعه آثار استاد شهید مطهرى، ج۱۷ ص،۵۵ حماسۀ حسینی)

 

شهید مطهری همچنین در خصوص جایگاه «شخصیت» و کارکرد اساسی و مهم آن اینگونه می‌فرمایند:

«مسئله‌ احساس شخصیت مسئله‌ بسیار مهمی است. از این سرمایه بالاتر برای اجتماع وجود ندارد که در خودش احساس شخصیت و منش کند، برای خودش ایده‌آل داشته باشد و نسبت به اجتماع‌های دیگر حس استغنا و بی‌نیازی داشته باشد، یک اجتماع این‏ طور فکر کند که خودش و برای خودش فلسفه مستقلّی در زندگی دارد و به آن فلسفه مستقلِ زندگی خودشْ افتخار و مباهات کند، و اساساً حفظ حماسه در اجتماع یعنی همین که اجتماع از خودش فلسفه‌ای در زندگی داشته باشد و به آن فلسفه ایمان و اعتقاد داشته باشد و او را برتر و بهتر و بالاتر بداند و به آن ببالد. وای به حال آن اجتماعی که این حس را از دست بدهد! این یک مرض اجتماعی است، و این غیر از آن «خودی» اخلاقی است که بد است و نفس‌پرستی و شهوت‌پرستی است.

اگر اجتماعی این منش را از دست داد و احساس نکرد که خودش فلسفه مستقلّی دارد که باید به آن فلسفه متکی باشد، و اگر به فلسفه مستقلّ زندگی خودش ایمان نداشته باشد، هرچه داشته باشد از دست می‌دهد، ولی اگر این یکی را داشته باشد ولی همه چیزهای دیگر را از او بگیرند، باز روی پای خودش می‌ایستد؛ یعنی یگانه نیرویی که مانع جذب شدن ملتی در ملت دیگر و یا فردی در فرد دیگر می‌شود، همین احساس منش و شخصیت است.» (مجموعه آثار استاد شهید مطهرى، ج۱۷ ص،۵۳ حماسۀ حسینی)

 

با مرور فرمایشات شهید مطهری می‌توان گفت احساس شخصیت، مهم‌ترین منبع قدرت انسان و کانون انگیزه‌های اوست. و همچنین شاید بتوان این را نیز افزود که شخصیت، نقش حیاتی در شکل‌گیری عزم و اراده ایفا می‌کند.
و از منظر مکتب‌امام هم باید به این اشاره کرد که «اراده‌های انسانی» وجه قوت و دست برتر ما در برابر تمام سلاح‌ و تکنولوژی‌های آهنین است. و شخصیت ریشه اراده‌های انسانی است؛ اراده‌های قوی اساسا از شخصیت‌های قوی بر می‌خیزد.

شهید مطهری در خصوص شخصیت دادن به یک ملت اینگونه می‌فرمایند:

« شخصیت دادن به یک ملت به این است که به آنها عشق و ایده‌آل داده شود و اگر عشق‌ها و ایده‌آل‌هایی دارند که رویش را غبار گرفته است، آن گرد و غبار را زدود و دومرتبه آن را زنده کرد. » (مجموعه آثار استاد شهید مطهرى، ج۱۷ ص،۵۷ حماسۀ حسینی)

« تقویت شخصیت به این است که عشق، استغناء، غیرت، تحمل و بردباری به وجود آورد؛ ترس، برده صفتی، گداصفتی، غرور نژادی و ملی را از میان ببرد. همه اینها در حماسه حسینی وجود داشت. » (مجموعه آثار استاد شهید مطهرى، ج۱۷ ص،۶۳۳ حماسۀ حسینی)

حرکت تمدنی نوینی که با انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۳۵۷ شروع کرد که البته یک تاریخ پیامبری و توحید پشتیبان آن حرکت است؛ این حرکت تمدنی نوین محتاج احساس شخصیت و هویت جدید است.

شهید نصرالله اگر می‌خواست این حرکت تمدنی نوین را در لبنان امتداد بخشد، نیازمند احساس شخصیت و هویت جدید بود؛ و از قضا آنچه شهید نصرالله به حزب الله لبنان و مردم لبنان داد، همین احساس شخصیت بود.

قوی‌ترین عناصر معرفتی شخصیت‌ساز «توحید» و «ولایت» است که شهید نصرالله به مدد جستن از مکتب اهل بیت علیهم السلام این دو عنصر را زیربنا شخصیت حزب الله قرار داد؛ چرا که مکتب اهل‌بیت علیهم السلام متعالی‌ترین مرتبت از این دو عنصر را داراست.

و این جهان‌بینی و زیربنا، یک شخصیت متفاوت و متعالی رقم زد.

همچنین از جمله عناصر تاثیرگذار در شخصیت، هدف‌ها است؛ هدف‌های بزرگ، ناخواسته شخصیت‌های بزرگ می‌سازد. هدف و آرمان از جمله عناصر تاثیرگذار در شخصیت است. و این آرمان‌های متعالی که شهید نصرالله به حزب الله داد و دائما در آن دمید، از جمله عناصری بود  که احساس شخصیت را در حزب الله زنده کرد.

۱۱ اسفند ۱۴۰۳

  • حامد خواجه

در مرداد ماه بود که شهید هنیه را در ایران شهید کردند و حضرت آقا برای شهادت ایشان پیام دادند؛ پیام را دوباره ببینید و با پیام شهادت شهید نصرالله مقایسه  کنید؛ و همچنین با پیامی که قبل از اعلام شهادت سید‌حسن‌نصرالله برای قضایای لبنان دادند.

چرا هیجان و شوری که در پیام تسلیت شهید هنیه بود، خوابید و در این دو پیام از آن خبری نیست؟

حضرت آقا در پیام شهادت شهید هنیه می‌فرمایند: «خون‌خواهی او را وظیفه خود می‌دانیم» و همچنین می‌فرمایند: «رژیم صهیونی، زمینه‌ی مجازاتی سخت برای خود را فراهم ساخت.»

این مجازات سختی که برای پشیمان کردن دشمن بود، چه شد؟ نگویید پاسخ آن قبلا داده شده است که اسرائیل الان این واکنش را داشته است؛ اگر هم می‌گویید پاسخی بوده و ما متوجه آن نمی‌شویم، یا اینکه می‌گویید خود غره پاسخ داد و ما پشتیبانی کردیم(؟!)؛ قبول اما دیدید که مجازات متناسب نبود و پشیمانی برای دشمن به بار نیاورد؟ و نه تنها پشیمان نشد که جلو‌تر هم آمد!

که البته بنده پاسخی نمی‌بینم؛ اساسا هیچ عکس العملی نشان داده نشد، و فرمان ولی‌خدا، امام جامعه بر زمین ماند، و عقوبت الهی این سرپیچی هم از دست دادن رهبر مقاومت و حلقه اول و بخشی از حلقه دوم او بود؛ بله وقتی فرمان ولی را زمین می‌گذاریم، باید منتظر عقوبت الهی باشیم؛ و دشمن هنگامی که دید با زدن شهید هنیه اتفاقی نیوفتاد و پاسخی نشنید، چه برسد پاسخ در خور و مجازات پشیمان کننده؛ لذا جرئت پیدا کرد و جلو‌تر آمد؛ الان هم اگر ببیند پاسخی مناسب دریافت نمی‌کند، بازهم جلو‌تر می‌آید و مطمئن باشید که جنگ به داخل ایران هم کشیده خواهد شد.

چرا که دشمن خط قرمز ندارد و دست‌بردار نیست؛ چون این جنگ برای او حیاتی است و برای او نبرد وجودی است؛ درست است که ما احساس نمی‌کنیم که جنگی داشته باشیم که وجود‌مان را به خطر بیاندازد و درست هم هست؛ ولی دشمن در وجود و بودنِ خود احساس خطر می‌کند و کسی که اینگونه وجود خود را در خطر ببیند، خط قرمز نمی‌شناسد و به همه‌چیز چنگ می‌اندازند.

لذا وقتی امام جامعه می‌بیند فرمان و دستور قبلی‌ که در پیام شهادت شهید‌هنیه بود، زمین مانده است؛ دیگر در پیام جدید آن فرمان را تکرار نمی‌کند؛ مگر حرف قبلی را گوش دادید که منتظر حکم جهاد جدید هستید؟!
که اساسا این فقدان جدید هم نتیجه و عقوبت زمین گذاشتن فرمان ولی بود.

حال بیایید به این بیاندیشیم که چه شد که فرمان ولی را زمین گذاشتیم؟ چه شد که دشمن را مجازات سخت نکردیم در حالی که زمینه‌های آن فراهم شده بود؟ به این فکر کنیم که وقتی خون‌خواهی نمی‌کنیم، وقتی مجازات پشیمان کننده‌ای در کار نیست، دشمن جلو‌تر می‌آید!
امّا واقعا چرا این فرمان زمین ماند؟
اگر عمری باقی بود و توفیقی حاصل شد، در یادداشتی دیگر، کمی به این مسئله خواهم پرداخت؛ ولی یک کلمه اگر بخواهم بگویم؛ مانع اصلی از مجازات پشیمان کننده «ترس» بود؛ گفتمان ترسی که غالب شده است و انقلابی و غیر‌انقلابی، مسئول و غیر مسئول، نظامی و غیر نظامی و ... نمی‌شناسد. و اساسا گفتمان اینگونه است که وقتی غالب بشود، کسی به راحتی از حیطه تاثیر ان در امان نخواهد بود.

و راه نجات هم یک کلمه است، شکستن این گفتمان ترسی که غلبه پیدا کرده است.
یعنی روی آوردن به صورت جدی به جهاد تبیین!

۸ مهر ۱۴۰۳

  • حامد خواجه
پنجره


سهمِ من زِ آسمانِ معرفتش ❁ قدرِ یک پنجره است زین دوار
┄┅════┅┄
✦ هرکس می‌خواهد ما را بشناسد داسـتان کـربلا را بخواند! "شهید آوینی"
┄┅••==✧؛✿؛✧==••┅┄
● طلبه | دُچار کتاب | سرگرم با ‎قلم
↻ در جستجوی «مکتب امام»
♡ و در آرزوی فرهنگ آزاداندیشی
...

آخرین نظرات