پنجره

سهمِ من زِ آسمانِ معرفتش ❁ قدرِ یک پنجره است زین دوار

پنجره

سهمِ من زِ آسمانِ معرفتش ❁ قدرِ یک پنجره است زین دوار

طلبه|دُچار کتاب|سرگرم با ‎قلم

۲۴ مطلب با موضوع «فرهنگ» ثبت شده است

چند وقتی بود که ضبط ماشین خراب شده بود و فرصت نمی‌کردم تعمیر کنم ولی با توجه به مسیر طولانی که برای سفر نوروزی در پیش داریم، دیروز زمانی را برای درست کردن آن خالی کردم. البته داخل پرانتز بگویم که سفر نوروزی نیست، بلکه بیشتر سر زدن به اقوام و پدر و مادر است که از آن‌ها دور افتاده‌ایم و دچار هجرت شده‌ایم.

القصه اینکه اولین مغازه تعمیر ضبط که در خیابان دیدیم را مراجعه کردم؛ معمول این مغازه‌ها سیستم‌های خفن و ضبط و پخش‌های حرفه‌ای می‌فروشند و روی ماشین‌ها نصب می‌کنند و البته در کنار آن به تعمیرات هم می‌پردازند. وارد شدم و درخواست کردم که نگاهی به ضبط ماشین ما هم بیاندازد؛ گفت که نیاز به تعمیر دارد و باید بماند و فردا بیا بگیر و شماره تماس داد که قبل از رفتن زنگ بزنم.

امروز که تماس گرفتم، گفت درست شده و می‌تونم برم ببرم؛ پرسیدم تا کی هستی؟ گفت یه سره تا افطار هستیم و میریم افطار بعد از افطار هم یه دوساعتی هستیم.

به ظاهر و قیافه و به خصوص با تتو‌ها یا خالکوبی‌هایی که روی دستش داشت نمی‌خورد روزه بگیرد؛ ولی روزه بود. و این تذکری بود برای من که باز هم پیش خود این باور را مرور کنم که مردم ایران سه انتخاب تاریخی کردند و به آن پایبند هستند و هر کس به این‌ها توجه نکند، اساسا نمی‌تواند هیچ تحلیل درستی از این مردم داشته باشد؛ و اما آن سه انتخاب که این مردم را ویژه و ممتاز کرده است، انتخاب «اسلام»، انتخاب «تشیّع» و انتخاب «انقلاب» است. در این خصوص سخن و توضیح بسیار است و در این مجال نمی‌گنجد.

به هیچ وجه نمی‌توان هویت حسینی را از این مردم گرفت؛ هیچ کس نمی‌تواند آرمان‌های انقلابی را از این مردم بگیرد. نمی‌گویم که جامعه‌شناسان فقط به شب‌های قدر، اربعین، عاشورا و محرم نگاه کنند که صد البته نباید از آن‌ها غفلت کرد و نباید در تحلیل‌ها آن‌ها را نادیده گرفت بلکه کافی است سر از کتابها -که عمدتا طوطی‌وار حرف‌های غربی‌ را را تکرار کردند- بیرون بیاورند و کمی با این نگاه که چقدر هویت دینی این مردم ریشه‌ای است در کف جامعه بچرخند؛ فقط به این توجه کنند که در هربار خرید - هر خریدی - چند بار «خدابرکت‌بدهد» می‌شنوند.
دوستی به شوخی می‌گفت طرف وقتی مشروبات الکلی هم می‌فروشد، می‌گوید خدابده برکت!

  • حامد خواجه
اعتکافی که مردم را از مسجد دور می‌کند!

در طول سه روزی که مراسم معنوی اعتکاف برگزار می‌شد، دغدغه‌ای ذهنم را مشغول کرده بود؛ و این دغدغه از جایی شروع شد که شب ولادت حضرت امیرالمومنین برای نماز به یکی از مساجد مراجعه کردم و در عین ناباوری دیدم که در مسجد بسته است! با خود گفتم شاید جشنی در مسجد برقرار است و احیانا می‌خواهند شام بدهند و برای آنکه غذا کم نیاید، درهای مسجد را بروی مردم بسته‌اند (!!) کمی در اطراف مسجد گشتم، دیدم که چند جوانی که لباس خادمی داشتند، درون حیاط مسجد بودند؛ از آنها پرسیدم، درب ورودی مسجد کدام سمت است؟ که گفتند، مسجد به خاطر اعتکاف تعطیل است؛ و با شنیدن کلمه تعطیل کاملا وا رفتم و از درون احساس فروریختن کردم؛ به سختی تعطیلی مساجد در شب‌ و نصف شب را تاب می‌آوردم؛ و حال با گوش می‌شنیدم و با چشم می‌دیدم که شب ولادت حضرت امیرالمومنین، وقت نماز، در مسجد را بسته‌اند؛ هر چند این رویه را کاملا غلط می‌دانم و به نظرم کاملا خلاف دین است؛ حداقل تا آنجایی که حقیر دین را شناخته است، اینگونه رفتار کردن و برنامه‌ریزی کردن،‌ در هیچ‌کجای دین جای ندارد و اجازه آن داده نشده است، ولی خوب کوتاه آمدم و سرم را پایین انداختم و رفتم محل کار برای خواندن نمازی فُرادا که می‌توانست در مسجد در کنار مومنین به جماعت باشد، در کنار محبین حضرت علی در شب ولادتش و بعد از نماز شاد‌باش این عید مبارک را بهم دیگر هدیه کنیم؛ ولی خوب قسمت نبوده؛ و اینکه شاید و شاید و شاید چون مسجد در محاصره معتکفین خواهر بوده است، نیاز بوده است که برای تمهید و آماده‌سازی، نماز جماعت و جشن و سرور شب ولادت حضرت امیر تعطیل شود. حتما متولیان فرهنگی این گونه برنامه‌ریزی‌ها پاسخی قانع کننده در برابر خداوند متعال خواهند داشت که اینگونه بدون پشتبانه دینی برنامه‌ریزی فرهنگی می‌کنند. القصه خدا را شکر که نمی‌خواستند حتما به حکم اصلی اعتکاف پایبند باشند که باید در «مسجدجامع» شهر معتکف شد؛ و الّا بنا داشتند سه روز به خاطر خلوتی شخصی با خدای‌خودشان، مردمان را از کار و زندگی باز دارند؛ آخر مسجدجامعْ قرار است محل کلیه شئونات دینی بلکه تمامی شئونات یک جامعه باشد؛ حال به کنار که ما اگر سال به سال هم به مسجدجامع شهر یا روستای‌مان نرفیتم، نه چرخ زندگی‌مان متوقف می‌شود و نه دینداری‌مان. بگذریم که شرح ماجرا طولانی نشود و حوصله شما از سر نگذرد.

اما این داستان همچنان ادامه دارد؛ فردای آن روز برای نماز ظهر به مسجد محل خودمان مراجعه کردم، البته نه برای نماز بلکه به خاطر خرید از فروشگاه کنار آن، که روی در آن مسجد کاغذی چسبانده بودند که مسجد تعطیل است! بازهم به بهانه اعتکاف! که عکس آن را در ابتدای همین یادداشت می‌توانید ببنید. اینجا دیگر اعتکاف خواهران نیست که نیاز باشد، مسجد را تعطیل کنند، که همان تعطیلی مسجد به خاطر اعتکاف خواهران هم منطقی قوی ندارد؛ اما اینجا دیگر چرا؟! آیا خلوتی که با خدا می‌خواهید بسازید، اینقدر سست است که اگر کسی دو رکعت نماز در مسجد بخواند، خلوت شما شکسته می‌شود؟ یا چه؟

خطابم کاملا به مسئولین امر و برنامه‌ریزان به اصطلاح فرهنگی است؛ برادر عزیزم، اگر نمی‌دانی، نکن! واقعا بعضی از وقت‌ها با نکردن‌ها درست می‌شود، کمی بنشین و فکر کن و اگر جایی هم به مشکل خوردی بپرس! در این قم آنقدر آیت‌الله پیدا می‌شود که سوالات خود را نزد آن‌ها ببرید و بپرسید که آیا اینگونه اعتکاف گرفتن، اینگونه برنامه‌ریزی فرهنگی، آسیبی هم دارد؟ آیا پشتوانه شرعی هم دارد یا اینکه به خاطر کار بدون فکر و تامل و حتی پر از زحمت و از خود گذشتگی، به خاطر کمی درنگ نکردن و تامل نکردن، به جای نسیم بهشتی، آتش جهنی برای خود می‌خرید؟

شما به چه اجازه در شهرکی (پردیسانِ قم) که به خاطر نفهمی شهرسازی‌مان در فاصله‌های زیاد مسجد احداث شده است، همین چند مسجد را هم به اسم اعتکاف تعطیل می‌کنید؟ مگر نمی‌شود معتکفین در کنار کسانی که فقط برای نماز به مسجد می‌آیند، به اعتکاف خود مشغول باشند؟ مگر حضور غیر معتکف در مسجد، اعتکاف معتکفین را باطل می‌کند؟ آیا از اعتکاف‌های پیامبر در مسجد الحرام نشنیده‌اید؟ آیا هیچ‌گاه شنیده‌اید که پناه بر خدا مسجد الحرام تعطیل شود؟ این چه بدعتی است که پایه‌ریزی می‌کنید؟ چرا به راحتی از دین مردم مایه می‌گذارید؟ اگر قرار بود سرمایه مادی و دنیایی‌تان را هم اینگونه تدبیر و برنامه‌ریزی کنید، به راحتی و بدون تامل و مشورت با اهل آن وادی، دست به کار می‌شدید؟ روشن است که در مورد پول و ثروت خود و درست سرمایه‌گذاری کردن آن در سهام بورس یا هر قمارخانهٔ دیگری،‌ کاملا جانب احتیاط را رعایت می‌کنید ولی نمی‌دانم چرا اینگونه نسبت به دین الهی لاابالی هستید؟!

بعدا افزوده شده:
در کانال آقای یامین‌پور مطلبی مرتبط با این بحث دیدم، در ادامه برای‌تان نقل می‌شود:

بله، محور اعتکاف "خلوت" است. اما اعتکاف فقط در مسجد "جامع" شهر پذیرفته می‌شود‌... و در این شرط،

نکته‌ی ظریفی است.
خلوت، عزلت از جامعه مؤمنین و سلوک در حاشیه تاریخ نیست. حتی درونی‌ترین و فردی‌ترین عبادات در قیام و حضور در متن تاریخ پذیرفته می‌شود.
...وگرنه امام را در کربلا سر می‌بُرند و مومنی مقدس در کنج خانقاهی سر به سجده تسبیح خدا می‌گوید!

  • حامد خواجه

در دوران پساکرونا همانگونه که اینترنت در زندگی‌های روزمره‌ جدی شده است، در سفر‌های اربعینی هم این مقوله جدی شده است. اینکه حتما به نحوی وصل به فضای مجازی باشیم؛ حال یا با سیم‌کارت‌های عراقی و یا با رومینگ‌های سیمکارت‌های داخلی و یا وای‌فای‌های رایگان. بسیار نزدیک است که اینترنت، به یکی از نیاز‌های اولیه و ضروری بشری  تبدیل شود و اگر این تبدیل رخ دهد در مسیر پیاده‌روی همانگونه که نذری طعام و خراکی می‌دهند، احتمال دارد نذری اینترنت هم بدهند؛ کما اینکه بعضا این اتفاق هم اکنون البته نه با اسم نذری، در حال رخ دادن است.

امّا چرا اینقدر وابسته به اینترنت هستیم؟
یک بُعد شبه‌اعتیادی به اینترنت، بلایی بود که کرونا بر سرمان آورد یا حداقل آن را تشدید کرد؛ به تعبیری یکسال زندگی کردن در اینترنت که حتی برای کار‌های روزمره نیز غرق در اینترنت بودیم این وابستگی به اینترنت را به دنبال خود داشت. این بعد پسا کرنایی جهان را هم اگر کنار بگذاریم؛

یک بُعد دیگر هم میل شدید «در تماس بودن» و «خبر دادن» و «خبر گرفتن» است که تا حدودی این هم به اعتیاد نزدیک شده است؛ اینجا هم یک مسئله‌ای است که چگونه پس از آمدن تلفن‌های همراه، این حجم از نگرانی به وجود آمد؟ و اساسا چرا باید این حجم از نگرانی برای بعضی از بی‌خبری‌ها وجود داشته باشد؟ مگر قبلا که اینگونه تلفن همراه رواج نداشته است، اوضاع چگونه بوده است؟ چرا نیاز داریم در روز ۱۰ بار از نزدیکان خبر بگیریم؟ نباید به این راحتی به وسوسه‌های شیطان دامن بزنیم؛ اگر در این چنین مواقعی مقابل وسوسه‌های شیطانی نایستیم و به راحتی به آن تن بدهیم، در بزنگاه‌ها نیز نمی‌توانیم از وسوسه‌ها رهایی یابیم. این بعد هم به کنار.

ولی چرا در این سفر اربعینی هم نمی توانیم از «شبکه‌های اجتماعی» دل بکنیم؟
مانند معتاد‌ها شده‌ایم؛ چرا مانند؟ بهتر بگوییم معتاد شده‌ایم آن هم به متاعی که آنچنان تقبیح نمی‌شود و کوچک و بزرگ هم نمی‌شناسد؛ مذهبی و غیر مذهبی ندارد؛ این هم شاهد و نشانه اعتیاد که در سفر اربعینی که باید از تعلقات دل کند و کمی از دنیا و زندگی دنیایی قبلی خود دور شویم و کمی هم تجربه‌ی جدید داشته باشیم، نیز گرفتار هستیم؛ آن هم چه بدگرفتاری؛ در این زمینه بیشتر تامل کنید؛ چرا اینقدر اینترنت و به خصوص شبکه‌های اجتماعی، ما را درگیر خود می‌کند؟ این همه وابستگی از کجا آمد؟ و اگر هم مایل بودید در این زمینه مطالعه کنید، برای شروع  کتاب «اینترنت با مغز ما چه می‌کند؟» از نیکلاس کار  مفید خواهد بود.

  • حامد خواجه
اربعین خانوادگی‌ می‌چسبد!

صدای پای کاروان پیاده روی اربعین به گوش می‌رسد و نوای "حلابیکم یا زوار الحسین" از آسمان می‌آید؛ اربعین نزدیک است، کوله‌های‌تان را بسته‌اید؟

قبلا در مورد اربعین و به خصوص حضور بانوان در پیاده‌روی اربعین سیاه‌ای تقدیم کرده بودم؛ در اینجا می‌توانید ببنید! همچنین فیشی از بخشی از سخنرانی حضرت آقا در سال ۱۳۵۲ در مورد اربعین با عنوان «کنگره عظیم جهانی اربعین» تقدیم حضورتان شده است. تحلیلی که ایشان از اربعین دارند بسیار جذاب و خواندنی است؛ توصیه می‌کنم قبل از ادامه پست آن را مطالعه کنید.

و اما یادداشت امروز...
اگر کمی دور و اطراف سربچرخانیم، می‌بینیم که کاروان‌هایی که نوجوانان را برای بردن زیارت و به خصوص اربعین در حال شکل‌گیری است، در حال زیاد شدن هستند؛ و این در حال تبدیل شدن به یک رویه است؛ البته که اردو برای کار‌های تربیتی - فرهنگی نیاز است؛ اما اینقدر راحت نوجوانان و حتی جوانان را از خانواده‌ها جدا کردن و آن‌ها را به پیاده‌روی اربعین بردن، کار درستی نیست؛ در این امر مهم نیاز است از جهات متعدد تامل شود. به نظر می‌رسد حتی در مباحث تربیتی، این خانواده است که محوریت دارد، که متاسفانه این رویکرد خیلی کم و به صورت نادر در مجموعه‌های تربیتی و فرهنگی مدنظر است؛ و به کل بریده از خانواده‌ها به فکر تربیت نسل نوجوان و جوان هستند؛ حال بماند اوضاع وخیمی که در مجموعه‌هایی است که به دنبال تربیت قبل از نوجوانی هستند!

این گسترش کاروان‌های نوجوانان اربعینی -چه دختران و چه پسران- برخواسته از همین نقص در نظرگاه تربیتی است که برای خانواده نقش محوری قائل نیست؛ والّا اگر کاروان اربعین هم بخواهد ببرد، می‌تواند خانوادگی ببرد.

در این مجال نمی‌گنجد که از مبانی فقهی، فرهنگی و تربیتی این محوریت خانواده قلم‌فرسایی کنم؛ لذا به خاطر همین عنوان این یادداشت "سفر اربعین باید خانوادگی باشد" نشده است که در نظر شخصی خود بنده این به ثبت افتاده است که باید پیاده‌روی اربعین را خانوادگی رفت.

امّا توصیه‌ام به تمامی کسانی که در این عرصه هستند به خصوص کسانی که مشغول کاروان‌های اربعینی نوجوانان و مجردی هستند، این است که بیشتر در رویه خود تامل کنن؛ بسیار به لوازم کار خود فکر کنند.

و در پایان اینکه قبول «کل الخیر فی باب الحسین» امّا این منافاتی با تفکر و تامل کردن در رویه‌های‌مان ندارد.

(تصاویری از اربعین خانوادگی)

 

 

  • حامد خواجه

وقتی چیزی تبدیل به «ارزش» می شود، این ارزش تبدیل به رفتار و حتی تبدیل به زندگی می‌شود. و اگر خود مستقیما تبدیل به رفتار نشود، قطعا یک رفتار متاثر از این ارزش را شکل می‌دهد و به تبع آن یک زندگی. ارزش و ضد ارزش شدن یک امر، مسئله‌ای بسیار مهم و کلیدی است و باید نسبت به آن حساسیت‌های فوق العاده وجود داشته باشد؛ باید مهم باشد که چه کسی در جامعه در حال ارزش‌سازی است؛ نه تنها باید نهادی برای رسیدگی به اصل مسئله ارزش‌سازی داشت بلکه باید نهادی هم برای رصد این امر در جامعه داشته باشیم؛‌ رسیدگی و رصد مراکزی که در حال ارزش‌سازی هستند و نه حتی مراکز و سازمان‌ها بلکه جریانات اجتماعی هم چه بسا در حال ارزش‌سازی و ضد ارزش کردن بعضی ارزش‌ها باشند؛ به میزانی که زندگی برای‌ما اهمیت دارد، باید ارزش‌سازی‌ها برای‌ما مهم جلوه کند؛ این ارزش‌ها که ریشه در باور و اعتقادات ما دارد، سبک زندگی خاص خودش را رقم می‌زند.

البته مطلوب این است که همه‌ی «مردم» پای کار باشند و این خود مردم باشند که نسبت به ارزش‌سازی‌ها و ضد ارزش شدن‌ «ارزش‌ها» حساس باشند؛ به عنوان نمونه خود مردم به صدا و سیما به خاطر «تبلیغات» یله و رها اعتراض داشته باشند و مطالبه داشته باشند و خود مردم به عنوان نمونه متوجه این تغییر ارزش‌هایی که توسط فقط «تبلیغات» صدا و سیما پدید می‌آید بشوند؛ بماند ارزش‌سازی‌ها و ارزش‌سوزی‌های سریال‌ها و فیلم‌ها و برنامه‌ها! لذا وقتی مردم اینگونه نسبت به این مسئله ملتفت باشند، نیازی نیست که از ساختار‌های سخت حاکمیتی، مثل قانون استفاده کرد و اگر هم ساختاری هست، برای حمایت از مردم و کار مردمی است.

به عنوان نمونه وقتی تبلیغات مواد مضری چون نوشابه در صدا و سیما منع شد، این تبلیغات سراریز شد در رسانه‌های غیر رسمی چون شبکه‌های فیلم و سریال‌های خانگی و همچنین در فضای مجازی؛ ولی اگر همین مخالفت‌ها از جانب مردم می‌بود و مطالبه‌ها از جانب مردم صورت می‌گرفت و به یک «گفتمان» تبدیل می‌شد؛ نه تنها از صدا و سیما حذف می‌شد بلکه توان رفتن در فضا‌های دیگری را هم نداشت؛ البته منکر خوبی این قانون نیستیم و در فضایی که شرایط اینگونه مردمی کردن وجود ندارد، شاید راهکار همین استفاده از ساختار‌ها و قوانین باشد.

پی‌نوشت:
این یادداشت در ۱۸ مهر ۱۴۰۱ نگاشته شده است و بازنشر آن در اینجا از این جهت است که اتفاقی در تلویزیون تبلیغ نوشابه‌های انرژی‌زا را دیدیم!

  • حامد خواجه

از مقوله‌هایی که می‌توان برای تاکید بر اهمیت فرهنگ به آن اشاره‌ کرد، هویت است. هویت برخواسته از فرهنگ است؛ در واقع موجودیتِ هویتِ یک جامعه، به فرهنگ وابسته است و این فرهنگ هر جامعه است که هویت آن جامعه را تشکیل می‌دهد.

لذا می‌توان گفت فرهنگ، اساس استقلال یک جامعه است. همانگونه که هویت و خودباوری برای استقلال و رهایی از وابستگی لازم است، فرهنگ و توجه به فرهنگ هم لازم است؛ البته اگر نگوییم چند برابر!

اگر فرهنگ، مبدء شکل‌گیری هویت جامعه باشد؛ برای اصلاح جامعه و یا ایجاد هویت جدید، پرداختن به فرهنگ و اصلاح فرهنگ نیاز است و شاید بتوان گفت بدون فرهنگ، امکان هویت بخشی به جامعه وجود ندارد؛ هویتی که اراده‌ها و عزم‌های ملی را رقم می‌زند، باید از جاده‌ی فرهنگ بگذرد.

لذا به آن میزان که هویت دارای اهمیت است، به همان وزان فرهنگ هم اهمیت می‌یابد؛ نمی‌شود به دنبال خودباوری جامعه بود و از فرهنگ صرف نظر کرد و یا حتی فرهنگ را در راس و مقدم بر همه‌چیز قرار نداد.

  • حامد خواجه

وَ مَآ أَرْسَلْنَا مِن رَّسُول إِلآ بِلِسَان قَوْمِه لِیُبَیِّن لَهُم (ابراهیم ،۴)

اساسا برای پیشبرد هر پروژه‌ای باید وارد عرصه‌ی فرهنگ شد. بدون ورود به عرصه‌ی فرهنگ امکان ایجاد پروژه و پیشبرد آن وجود ندارد. خداوند متعال هنگامی که رسولی را برای قومی می‌فرستد، بر اساس لسان قوم می‌فرستد؛ با توجه به تعلیلی که از انحصار ارسال رسول به زبان قوم در ادامه آیه می‌آید که  تبیین برای آن قوم باشد، شاید بتوان گفت این لسان قوم تنها زبان و لغت آن قوم نیست که البته هم‌زبان بودن با آن قوم ضروری است؛ منظور این است که وقتی قرار است «تبیین حق و حقیقت» با ارسال رسول برای آن قوم صورت گیرد، برای این تبیین صرفا «هم‌زبانی» کافی نیست، بلکه باید با «فرهنگ» آن قوم آشنا باشد؛ لذا شاید بتوان گفت مراد از لسان قوم، فرهنگ آن قوم است؛ و چه آنکه خود زبان و لغت یک قوم هم داخل و جزئی از فرهنگ یک قوم است.

رسولان هم برای کار فرهنگی فرستاده می‌شوند؛ رسول هم کار خود را فرهنگی پیش می‌برد؛ اینکه بر روی مسئله‌ی «تبیین» تاکید می‌شود، نشان از «پیشبرد فرهنگی» دارد؛ والّا در غیرفرهنگ که نیازی به «تبیین حق و حقیقت» نیست، نیازی به حرف زدن نیست که بخواهد به لسان قوم باشد یا نباشد. اینکه لسان قوم و تبیین مورد تاکید قرار می‌گیرد، به خاطر اهمیت و جایگاه فرهنگ است؛ وگرنه پیشبرد سیاسی یا نظامی نیاز به تبیین و لسان قوم ندارد.

  • حامد خواجه

وقتی سخن از تهاجم و شبیخون فرهنگی می‌شود؛ منظور این نیست که با فرهنگ به فرهنگ ما حمله شده است، درست است نبرد در عرصه فرهنگ رخ داده است و صحنه مبارزه تغییر کرده است، لکن این به معنای این نیست که دشمن فقط از فرهنگ برای ضربه زدن به ما استفاده می‌کند بلکه منظور این است که دشمن تمام عرصه‌ها را به هجمه و حمله‌ی بر فرهنگ ما متمرکز کرده است. به عبارت دیگر هنگامی که دشمن میدان نبرد را به عرصه‌ی فرهنگی تغییر داد، نه تنها با خود فرهنگ بلکه دیگر عرصه‌ها را هم برای این میدان نبرد به خدمت گرفت؛ نمونه‌ی آن مبارزات اقتصادی بر علیه فرهنگ کشور ما است و حتی مبارزات نظامی.

شاید اینکه گفته شود میدان نبرد تغییر کرده است و به عرصه‌ی فرهنگ روی آورده شده است، کمی تسامح داشته باشد؛ نبرد فرهنگی پس از انقلاب شروع نشده است که بگوییم دشمن بر فرهنگ ما حمله کرده است، بلکه از آغاز استعمار و شاید از دوران صفویه با نفوذ‌هایی که در دربار ایران داشتند و دانشجویانی که به غرب فرستاده می‌شدند، آغاز این حمله‌ها و هجمه‌های فرهنگی باشد و با «جریان روشنفکری» دوره‌ی قاجار و پس از آن پهلوی، این هجمه‌ها اوج گرفت. و اینکه گفته می‌شود پس از انقلاب عرصه‌ی نبرد تغییر کرده است؛ در واقع چون دشمن از عرصه‌ی نظامی و جنگ‌های سخت ناامید شده است، تمام تمرکز خود را بر روی عرصه‌ی فرهنگ و جنگ نرم گذاشته است؛ حتی هنگامی که دست به یک عملیات نظامی هم می‌زند، در میدان نبرد فرهنگی دست به این عملیات می‌زند؛ و همچنین نبرد‌ اقتصادی و هجمه‌های اقتصادی که دشمن بر ایران وارد می‌کند، در میدان و عرصه‌ی فرهنگ است.

  • حامد خواجه

برای رقم زدن تمدنی نوین، نیاز به انسانی است با شخصیت و هویتی نوین. این هویت و شخصیت است که عزم و اراده‌ی ساخت یک تمدن را ایجاد می‌کند. انسانی که شخصیت ندارد و یا اینکه شخصیت دارد ولی احساس شخصیت نمی‌کند، نمی‌تواند کاری انجام دهد.

 این انفعال محضی که در این دوران با آن مواجه هستیم، به خاطر بی‌هویتی است. این نارسایی شخصیت و هویت، باعث می‌شود که ما نسبت به تمام پیرامون‌مان منفعل باشیم. وقتی به خاطر این نارسایی هویتی، سرمایه‌های خود را نمی‌شناسیم و تمام سرمایه‌ها را از دست می‌دهیم؛ تمام آنچه از آن ماست را از چنگ ما بیرون می‌کشند و ما تنها نگاه می‌کنیم؛ هنر را از ما گرفته‌اند و تمام هنر را که داعیه اصلی آن را باید ما داشته باشیم به صورت کامل از ما گرفته‌اند. و ما هم تنها نگاه کردیم و اصلا احساس نکردیم که در باب هنر ما حرف داریم، اصلا این ما هستیم که باید از هنر دم بزنیم.

 بنابراین این‌انفعال شدید، ریشه در انفعال هویتی دارد. و هویت از اندیشه و عقلانیت تغذیه می‌کند. یعنی شخصیت و هویت ما در گرو آن اندیشه و فلسفه حیاتی است که ما داریم. وقتی نارسایی هویتی داریم، یعنی نارسایی در اندیشه و عقلانیت ما وجود دارد که خود را در شخصیت و هویت ما نشان داده است و به تبع آن انفعال را برای ما پدید آورده است.

 امّا راه‌حل چیست؟ برای بیرون آمدن از این انفعال باید چه‌ کرد؟ چگونه می‌توان این انفعال زجرآور را از بین برد؟‌
اگر همین سیر را معکوس کنیم و مشکل را ریشه‌ای نگاه کنیم؛ برای حل مشکل انفعال، باید هویت و شخصیت جامعه را تامین کنیم و شاید هم گوش زد. و هویت از اندیشه تغذیه می‌کند و این اندیشه و عقلانیت است که پشتیبان هویت است؛ لذا برای رفع مشکل، باید روی این عقلانیت تمرکز کرد. پس ویرایش و ترمیم اندیشه راه حلی است که می‌تواند ما را از انفعال رهایی بخشد. باید به نارسایی‌های اندیشه سامان داد تا این اندیشه بتواند از هویت اسلامی – انقلابی ما پشتیبانی کند و ما را از این انفعال خارج کند.
  • حامد خواجه

اگر خود انسان مبانی معرفتی مستحکمی در درون نداشته باشد، بعید است که بتواند در دیگران معرفت ایجاد کند. خودمان را [تقویت کنیم]. شماها جوانید، شماها باحوصله‌اید، شماها وقت دارید؛ مطالعه کنید، کتاب بخوانید؛ هم کتاب شعر، هم کتاب نثر؛ کتابهای شهید مطهّری را بخوانید، کتابهای اخلاق را بخوانید، کتابهای حدیث را بخوانید، تفسیر بخوانید. ما تفسیرهای خوبی داریم؛ اگر به عربی هم مسلّط نیستید، تفسیرهای فارسیِ خیلی خوبی امروز در دسترس همه هست.

بیانات رهبر انقلاب در دیدار مداحان اهل‌بیت علیهم‌السلام
۲۲/ ۱۰/ ۱۴۰۱

  • حامد خواجه

در خصوص فرهنگ نظریات متعدد و متنوعی وجود دارد؛ عمده و کلان در این باب دو نظریه است؛‌ یکی رهایی فرهنگ با این پشتوانه که اساسا امکان مدیریت و کنترل فرهنگ وجود ندارد و در مقابل نظریه‌ای که می‌خواهد فرهنگ را کاملا مدیریت و کنترل کند.

امّا در این میان همانگونه که انقلاب اسلامی، در جهانی سراسر ناامیدی از راهی غیر از شرق و غرب، شگفتی‌ آفرید و درخشید؛ اندیشه‌ها ونظریه‌های برآمده از این انقلاب هم به همین نحو شگفتی‌آفرین و راه سوم هستند.

در کتاب "باغبانی فرهنگ" اثر فرزاد جهان بین؛ نظریه‌ای از اندیشه حضرت آقا استخراج شده است و به تعبیر بهتر به دنبال تبیین دیدگاه و نظریه ایشان در باب فرهنگ هستند؛ نظریه‌ای که راه سومی غیر از دو راه مذکور در صدر یادداشت را پی‌گرفته است.

این اثر نظریه «باغبانی فرهنگی» که عنوان اثر هم می‌باشد، تبیین می‌کند و با بیان مبانی نظری و استخراج اصول از این مبانی، این نظریه را کشف و تبیین می‌کنند. در واقع پشتوانه‌ی محکمی برای این نظریه برپا می‌کنند؛ بر خلاف دیگر آثاری که برای پرداخته به اندیشه و نظریه‌ی رهبری در موضوعی، صرفا نقل بیانات می‌کنند و کاملا با روش خشک «اخباری» با بیانات برخورد می‌کنند و حتی در تفحص هم متسک به روش اخباری می‌شوند؛ برخلاف اکثر آثار قبلی این نوشته به لحاظ روشی به صورت بسیار منظم و با پشتیبانه به بررسی نظام اندیشه و نظریه رهبری پرداخته‌اند و حتی اگر کسی با محتوا که فرهنگ و باغبانی فرهنگی باشد هم ارتباط نمی‌گیرد و یا احیانا نقدی به محتوا دارید، با مطالعه این اثر از این روش می‌تواند بهره وافری ببرد.

و در پایان اینکه این اثر بیشتر از آنکه کتاب باشد، یک مقاله است؛ یک مقاله علمی پژوهشی. با این دید به سمت این اثر بروید تا استفاده‌هایتان بیشتر باشد.

  • حامد خواجه

یکی از مقوله‌های که می‌توان برای تاکید بر اهمیت فرهنگ به آن اشاره‌ کرد، هویت است. «هویت» برخواسته از فرهنگ است؛ در واقع موجودیت هویت یک جامعه به فرهنگ وابسته است و این فرهنگ هر جامعه است که هویت آن جامعه را تشکیل می‌دهد.

لذا می‌توان گفت فرهنگ، اساس استقلال یک جامعه است. همانگونه که هویت و خودباوری برای استقلال و رهایی از وابستگی لازم است، فرهنگ و توجه به فرهنگ هم لازم است؛ البته اگر نگوییم چند برابر!

اگر فرهنگ، مبدء شکل‌گیری هویت جامعه باشد؛ برای اصلاح جامعه و یا ایجاد هویت جدید، پرداختن به فرهنگ و اصلاح فرهنگ نیاز است و شاید بتوان گفت بدون فرهنگ، امکان هویت بخشی به جامعه وجود ندارد؛ هویتی که اراده‌ها و عزم‌های ملی را رقم می‌زند، باید از جاده‌ی فرهنگ بگذرد.

لذا به آن میزان که هویت برای‌مان اهمیت می‌یابد، باید فرهنگ هم برای‌مان دارای اهمیت باشد؛ نمی‌شود به دنبال خودباوری جامعه بود و از فرهنگ صرف نظر کرد و یا حتی فرهنگ را در راس و مقدم بر همه‌چیز قرار نداد.

  • حامد خواجه

در اذهان ما معمولا امر به معروف و نهی از منکر با منکرات اخلاقی گِره خورده است و با شنیدن این لفظ به یاد اوضاع حجاب می‌افتیم و تاسف می‌خوریم از این که امر به معروف و نهی از منکر نمی‌شود. امر به معروف و نهی از منکر در اذهان ما در همین سطح است. امّا در اسلام امر به معروف، ضامن «اقامه‌ی شریعت» است و با آن اقامه‌ی فرائض می‌شود.

امر به معروف یک «مبارزه‌ی دائمی» با «فساد» است، یک اصلاحگری دائمی و پویا و کنشگر است. نباید از کنار وجوب امر به معروف و نهی از منکر به راحتی گذشت؛ کمتر کسی امر به معروف را در تصور خود به صورت یک «فریضه» تلقی می‌کند، فریضه‌‌ای که باید به آن عمل کند و شرایط عمل به آن را تدارک ببیند و چه‌بسا فرصت و زمان آن بگذرد و یک واجب عمل نشده در پرونده اعمال آدمی ثبت شود. این تلقی از امر به معروف در میان جامعه مذهبی هم کمتر دیده می‌شود. تا چه اندازه به امر به معروف و نهی از منکر مانند «نماز» نگاه می‌کنیم؟ به نماز خود حساسیت نشان می‌دهیم، امّا نسبت به این واجب چقدر حساس هستیم؟

«تصور صحیح» از امر به معروف؛ که همان مبارزه دائمی با فساد و اصلاحگری باشد، وقتی حکم وجوب بر آن شود، آنگاه مشخص می‌شود که «اسلام» برای اداره‌ی جامعه‌ی خود چه ساختار و طرح ویژه‌ای دارد. جامعه‌ای را فرض کنید که تک‌تک افراد آن جامعه به فکر اصلاح جامعه خویش هستند و مدام در فکر مبارزه با فساد هستند؛ یک جامعه به‌پاخواسته و قیام کرده برای اصلاح و مبارزه با فساد؛ در چنین جامعه‌ای بی‌عدالتی، ظلم، جور، فساد، حق‌کشی اگر نگوییم ریشه کن خواهد شد، حداقل نادر می‌شود.

اسلام با اصل «امر به معروف و نهی از منکر» که از واجبات است، تمام مردم را به «صحنه‌ی مبارزه» می‌کشاند؛ یک مبارزه‌ی دائمی که اجازه نمی‌دهد فساد پیدا شود.

  • حامد خواجه

مستکبران طرفدار وهم هستند و با عقل دشمنی دارند. بر خلاف موحد که طرفدار عقل است و به دنبال اقامه کردن عقل است و ضدیت با وهم دارد.

چهره نگاری که از مستکبر در قرآن صورت گرفت به وضوح نشان داده است که مستکبران مسلط به لحاظ سیاست و ثروت بر جامعه، برای استمرار داشتن این تسلط شان و تداوم این بهره کشی، فرهنگ و عقیده حاکم بر ذهن ها را به قبضه ی خود در می آوردند و اساسا بنای دشمنی شان با عقل از همین رو بوده است؛ چرا که هنگامی که «عقل» حاکم بر جامعه باشد، توان این سلطه فکری – فرهنگی را ندارند و لذا است که دوستدار «دشمنانِ عقل» بودند. و بهترین ابزارشان برای این تسلط، «وهم» است. وقتی وهم حاکم بر جامعه باشد به راحتی می توانند موجبات تسلیم مردم در برابر وضع موجود و دلخواهشان را ایجاد کنند.

این روزها هم که استکبار جهانی نظام‌مند شده است و تمدنی بر پایه‌ی این استکبار شکل گرفته است، برای حفظ تسلط خود دست به تسخیر افکار و عقاید می زنند. و از وهم بهره می برند تا سلطه خود را استمرار بدهند. یک تمدن و نظام بر پایه وهم تشکیل شده است. و از ابزار «رسانه‌های نوین» که همه وهم محور هستند بهترین بهره را برای تداوم سلطه برده اند. رسانه هایی که رو به سوی تصاویر و قوه‌ی بصر حرکت کرده اند و اگر هم در جایی «متن» آمد، آنقدر باید کوتاه باشد که مخاطب سریع رد شود و فرصت «تامل» نداشته باشد. طبع و خُلق جامعه را تغییر داده‌اند که اصلا حوصله تامل نداشته باشد. این هم از شیوه‌های «تداوم سلطه استکبار» امروزین است.

  • حامد خواجه

شیعه یک جمع متفرقی بود. یک جامعه‌ای بود که در یک جا، در یک مکان زندگی نمی‌کردند. در مدینه بودند‌، در کوفه بودند‌، در بصره بودند‌، در اهواز بودند‌، در قم بودند‌، در خراسان بودند، اطراف و اکناف بلاد. اما یک روح در این کالبد متفرق و در این اجزاء متشتت در جریان بود.

مثل دانه‌های تسبیح یک رشته و یک نخ همه‌ این‌ها را به هم وصل می‌کرد. چه بود آن رشته؟ رشته‌ اطاعت و فرمانبری از مرکزیت تشیع، از رهبری عالی تشیع یعنی امام. همه‌ این رشته‌ها به آنجا متصل می‌شد. قلبی بود که به همه‌ اعضاء فرمان می‌داد. و به این ترتیب تشیع یک سازمان و یک تشکیلاتی بود. ممکن بود دو نفر از حال هم خبر نداشته باشند اما بودند کسانی که از حال همه با خبر بودند. اطاعت و فرمانبری آنها به حساب بود، فریاد زدنشان از روی دستور بود، سکوتشان بر طبق نقشه بود.
همه چیزشان با حساب بود. فقط یک عیبی کار آنها داشت و آن اینکه همدیگر را کمتر می‌دیدند. اهل یک شهر‌، شیعیان یک منطقه البته یکدیگر را می‌دیدند. اما یک کنگره‌ جهانی لازم بود برای شیعیان روزگار ائمه(ع).

این کنگره‌ جهانی را معین کردند. وقتش را هم معین کردند. گفتند در این موعد معین در آن کنگره هر کس بتواند شرکت کند. آن موعد روز اربعین است و جای شرکت، سرزمین کربلا است. چون روح شیعه روح کربلایی است‌، روح عاشورایی است. در کالبد شیعه تپش روز عاشورا مشهود است. شیعه هر جا که هست دنباله‌روی عاشورای حسین است. این هم که می‌بینی همه جا این تپش‌هایی که در شیعه مشهود شده‌، از آن مرقدِ پاک ناشی شده. این شعله‌هایی بوده که از آن روح مقدس و پاک و از آن تربت عالی مقدار سرکشیده. به جان‌ها و روح‌ها رسیده. انسان‌ها را به گلوله‌های داغی تبدیل کرده و آنها را به قلب دشمن فرو برده.

بنابراین مسئله‌ اربعین یک مسئله‌ مهمی است‌، اربعین یعنی میعاد شیعیان در یک کنگره‌ بین‌المللی‌ و جهانی برای سرزمینی که خودش خاطره‌انگیز است آن سرزمین‌. سرزمین خاطره‌ها است‌، خاطره‌های باشکوه‌، خاطره‌های عزیز‌، سرزمین شهدا‌، مزار کشته‌شدگان راه خدا‌، اینجا جمع بشوند تشیع‌، پیروان تشیع و دست برادری و پیمان وفاداری هر چه بیشتر بدهند.

اگر امروز هم بتوانند شیعیان آن سرزمین پاک و مقدس را یک چنین میعادی قرار بدهند. البته بسیار کار بجا و جالبی خواهد بود و همین دنباله‌گیری از راهی است که از ائمه‌ هدی(ع) به ما ارائه دادند.

سخنرانی در مسجد امام حسن مجتبی(ع)/ مشهد ۲۴ اسفند ۱۳۵۲

  • حامد خواجه

«تحریم آخرین حربه‌ی دشمن است و انسان عاقل میداند که باید آخرین حربه را از دست دشمن خارج کند نه آن که در برابر آن منفعل شود»

«اگر بتوان با روش درست، عاقلانه، ایرانی، اسلامی و عزتمندانه تحریم‌ها را برطرف کرد باید این کار را انجام داد اما تمرکز عمده باید بر خنثی‌سازی تحریم‌ها باشد که ابتکار آن به دست شما است»
سخنان رهبر در تاریخ (۲۶ / ۹ / ۹۹)

دکترین دفع تحریم رهبر معظم انقلاب  در دولتهای ۱۱ و ۱۲ به‌خوبی دیده نشد، بلکه نادیده گرفته شد. امّا اکنون با تغییر رویکرد دولت ۱۳ در بسیاری از زمینه‌ها از جمله در حوزۀ اقتصادی به این دکترین نیز عطف توجهی شده است و نتیجۀ آن برون رفت ایران از مضیقه‌های اقتصادی خواهد بود. 
این برای دشمن خسته و رو به افول یک تصویر دهشت‌آور است. طبعاً تمام تلاش خود را میکند که این حرکت‌ها را کُند کند یا به تعویق بیاندازد.

دشمن هم به خوبی میداند که با چند آشوب خیابانی ـ بخصوص در این دولت که عاقل است و انقلابی است و آینده‌ی خوبی پیش روی خود دارد ـ نمیتواند اقتدار ایران را به هم بریزد، ولی در ضمن میداند که نباید بی‌کار بنشیند و اجازه‌ی پژواک یافتن توفیقات دولت انقلابی را بدهد. و جنگ نرم البته همیشه در صدر میدان‌های نبرد دشمن با ملت قیام کرده ایران اسلامی است.

هیاهوی امروز سر حجاب و گشت ارشاد و بحث‌هایی از این قبیل نه به اندازۀ حربۀ «تحریم» وزن اجتماعی دارد و نه می‌تواند فشار چندانی به جامعه وارد کند. البته انتخاب یک موضوع چندوجهی در یک زمان بسیار بسیار سنجیده پیام‌آور این نکته است که دشمن خوابیده و خموش نیست و از روی مطالعه و با تمهیدات فراوان به عملیات می‌پردازد. 

ولی در عین حال اگر خوب به موضوع نگاه شود معلوم می‌شود دشمن فکور و چالاک و جدی ما خیلی دستش خالی شده که به این موضوع دست چندم و دارای برد پایین، این طور چسبیده است. ما در تجربه‌ی انقلاب و نظام اسلامی در موضوع زن و حجاب دست پایین و منطق ضعیفی نداریم و این طبعاً برای دشمن امر پنهانی نیست.  

این هجمه‌ی پرتکلف و این هماهنگی گسترده نشان می‌دهد که دشمن نگران فرداهای گام‌هایی است که دولت انقلابی و ایران اسلامی پیش روی خود دارد. همان طور که حضرت آقا نیز توجه دادند، تحریم دارد از نفس می‌افتد و دولت عاقل سیزدهم توجه خود را به واقعیت‌ها معطوف کرده و مسیرهایی را در پیش گرفته که طعمه را از دام دشمن فراری خواهد داد. (برداشت آزاد به همراه دخل و تصرف از اینجا)
  • حامد خواجه

پیاده‌روی اربعین از دهه ۳۰ شمسی شروع شده است و به تدریج تا دهه‌ی ۵۰ شرکت‌کنندگان زیاد شدند و به جمعیت هزاران نفری رسید.

با اوج گرفتن‌های این پیاده‌روی، دولت بعث احساس خطر کرد و مخالفت‌ها و مانع‌تراشی‌هایش شروع شد؛ در سال ۱۳۵۴ شمسی جمعیت بزرگی به سمت کربلا حرکت کرد، این جمعیت شعاری با این مضمون که «ای آقا و سرور ما اگر دست و پایمان را هم قطع کنند سینه‌خیز به‌سوی تو خواهیم آمد» داشت، در میانه‌های راه نظامیان دولت بعث برخورد شدیدی داشت و عده‌ای بازداشت شدند و حتی شش نفر از شیعیان نجف که برنامه‌ریز این حرکت بودند، اعدام شدند.

پس از این اتفاق، پیاده‌روی اربعین به صورت مخفیانه و در قالب گروه‌های کوچک دو سه نفره آن هم از مسیر‌های بیابانی انجام می‌شد؛ اگر در ایّام اربعین برنامه‌های صدا و سیما را دنبال کرده باشید، یک فیلم سینمایی هم چند سالی است در این ایام پخش می‌شود که مسافران یک مینی‌بوس به بهانه خراب بودن ماشین‌شان آن را هُل می‌دهند که پیاده به زیارت رفته باشند و در مسیر با مشکلات و برخورد‌های نظامیان بعثی مواجهه می‌شوند -هر چه در گوگل سرچ کردم نتوانستم نام این فیلم را پیدا کنم!-

در برخورد‌های صدام با این پیاده‌روی منقول است که بر سر زائرین با بالگرد قیر داغ می‌ریختند و یا تیر اندازی و ... ولی خوب بنده در این خصوص تحقیقی نکرده‌ام و شفاهی این موارد را شنیده‌ام.

در آن ایام اهالی و ساکنین روستا‌ها و آبادی‌های در مسیر زائرین، به صورت پنهانی پذیرای زوار بودند و در مواجهه با مامورین بعثی آن‌ها را میهمانان خود معرفی می‌کردند تا جان‌شان در امان باشد.

امّا خوب این‌روز‌ها می‌بینیم که یک سیل جمعیت از زن و مرد و بچه، کوچک و بزرگ، پیر و جوان در این مسیر در جریان است. چندسالی هم هست که مردم ایران استقبال خوبی از این مراسم باشکوه داشته‌اند، تا حدی که در دو سال آخر قبل از کرونا، احساس می‌شد ایران خالی شده است و دیگر کسی در آن نیست!! بماند که رفقای ما در همین سال‌های کرونایی که مرز‌ها مثلا بسته بود هم به پیاده‌روی رفتند.

در خصوص اصل رفتن یا نرفتن به زیارت اربعین و پیاده‌روی اربعین نمی‌خواهم صحبت کنم بلکه موضوع کمی خاص‌تر است؛ مسئله و موضوع این پست «حضور بانوان در پیاده‌روی و زیارت اربعین» است.

قبل از پرداختن به مسئله اصلی، می‌خواهم یک کتاب پیشنهاد کنم به همه‌ی دوستانی که تا به این‌جای پست همراه بوده‌اند؛ چه کسانی که مصمم به شرکت در این پیاده‌روی و زیارت هستند و چه کسانی که مصمم به نرفتن و چه کسانی که هنوز تصمیم نگرفته‌اند و یا کسانی که ته‌دلشان هنوز راضی نشده است و به کسانی که زیارت اولی هستند و همچنین کسانی که توفیق‌ داشته‌اند در این سفر معنوی شرکت کنند، به هر حال اگر تا اینجای کیبرد‌فرسایی‌های من دوام آورده‌ای، اگر این کتابچه‌ی حدودا ۹۰ صفحه‌ای را نخوانی، به خودت جفا کرده‌ای؛ منظورم کتاب «اربعین حسینی؛ امکان حضور در تاریخی دیگر» از استاد طاهرزاده است؛ امکان دانلود رایگان آن هم وجود دارد. اگر هنوز به خواندنش راضی نشدی، حداقل فهرست این کتاب را نگاهی بینداز!

برگردیم بر سر اصل مسئله حضور بانوان در پیاده‌روی اربعین آری یا خیر؟

همین ابتدای کار برای کسانی که حوصله خواندن ادامه متن را ندارند یک کلمه‌ای جواب بگویم: هیچ کدام بلکه باید!

بانوان باید در این حرکت تاریخی شرکت کنند، حضور بانوان در این حرکت لازم است؛ البته در حد امکان. نمی‌خواهم نسخه شخصی برای کسی بپیچم، هر کسی خود می‌تواند شرایط خود را بسنجد و وظیفه خود را بیابد ولی اگر قرار باشد حکم کلی کنیم در خصوص حضور بانوان در پیاده‌روی اربعین، بنده فقط و فقط لزوم آن را می‌فهمم ولاغیر!

به تعبیر استاد طاهرزاده اگر بانوان در این حرکت تاریخی شرکت نکنند،‌ این حرکت عقیم خواهد ماند. وجه تشبیه خوبی هم ایشان در این خصوص دارند که به حضور بانوان در صحنه‌ی انقلاب اسلامی و مبارزات تشبیه می‌کنند که در حرکت انقلاب اسلامی هم زنان پا به پای مردان حاضر در صحنه بودند.
آیا در دوران انقلاب اسلامی و دوران مبارزه قبل از انقلاب اسلامی، کسی می‌گفت زنان نباید بیاند در میدان مبارزه؟ حضرت امام به این حضور بانوان افتخار هم می‌کردند.

خوب از روی منبر بیاییم پایین و کمی هم کف میدانی مسئله را بررسی کنیم؛ بنده که این گونه محکم نظر می‌دهم البته خود در اوایل از دسته مخالفین بودم با همان استدلال‌های دیگران؛ ولی اگر آدم نظرش تغییر نکند که آدم نیست؛ بنده بعد از اینکه چندین سال توفیق شرکت در این مراسم را داشته‌ام و به عینه مسئله را در دل حادثه تجربه کرده‌ام، می‌گویم این حرف بی‌خودی است که به طور کلی می‌گویند اربعین جای زنان نیست. کسانی که بر این باور هستند، نه واقعا این حرکت را فهمیده‌اند و نه نقش زنان را در جامعه می‌فهمند! در نهایت این زنان هستند که تمدن‌ساز هستند و اگر واقعا اربعین را یک حرکت تمدنی بدانی، نمی‌توانی بر این عقیده باقی بمانی که اربعین جای زنان نیست!

البته با همه‌ی این‌موارد خوب باید ملاحظاتی را هم در نظر گرفت که واقعا عمده‌ی بانوان ما خود به این مسائل واقف هستند؛ منظورم سختی‌ها و مشکلات سفر اربعینی نیست، این سختی‌ها برای زن و مرد، برای هر دو هست، حالا یکی کمی بیشتر یا کمتر؛ مسئله این است که باید باور خودمان را نسبت به این سفر معنوی و این حرکت تاریخی تغییر دهیم؛ به تعبر عرفی‌تر به دنبال این نباشیم که حتما دست‌مان را به ظریح مطهر برسانیم و یا اینکه حتما در بین الحرمین وارد شویم و... شما وقتی در حال قدم زدن در این مسیر هستید، هنگامی که در ۸۰ کیلو‌متری کربلا هم هستید، باز هم در حال زیارت هستید، باز هم در محضر امام تشرف پیدا کرده‌ای، اصلا چرا می‌خواهی این پیاده‌روی را زود تمام کنی؟ چرا این‌قدر عجله داری؟ مگر دلت می‌آید وقتی در محضر امامت هستی، زود مجلس را تمام کنی؟

نگاهی به این چند خطی که در ادامه از کتاب جرعه‌هایی از زلال معنویت برای‌تان آورده‌ام، بیندازید.

وقتی دست برسینه می‌گذاریم و السلام علیک را به امام می‌گوییم یعنی به محضر ایشان مشرف شده‌ایم، این اصلی در خور توجه است که دوری یا نزدیکی و یا حیات و ممات در این گفت و گوی مستقیم و تشرف باطنی و قلبی بی‌تاثیر است.

چرا در زیارت به دنبال یک لذتی هستید که شاید اصلا توهمی باشد، چرا فقط در حرم می‌خواهید با امام ارتباط بگیرید؟ بنده منکر شرف و اهمیت مکان که در اینجا حرم مطهر باشد، نیستم، و منکر این نیستم که در حرم راحت‌تر ارتباط با امام برقرار می‌شود؛ ولی شما می‌توانید در تمام طول مسیر همان ارتباطی که در حرم با امام می‌گیرید را با امام خود داشته باشید، با همان کیفیت. این توصیه عمومی بود و مرد و زن نمی‌شناسد، امّا بیشتر متوجه بانوان مکرم است که لازم نیست حتما خود را به ضریح برسانید.

در خصوص بردن یا نبردن کودکان هم سخن بسیار است، ولی می‌دانم دیگر دارم زیاده روی می‌کنم و سر عزیزان را با حرف‌هایم درد می‌آورد؛ لذا همه‌ی دوستان را به چند پست اینستاگرامی از حمید کثیری ارجاع می‌دهم.

بچه‌ها را اربعین پیاده‌روی ببریم یا نه؟
برنامه‌ریزی پیاده‌روی اربعین همراه با بچه‌ها
وسایل مورد نیاز سفر خانوادگی اربعین
هزینه‌های سفر اربعین برای خانواده

  • حامد خواجه
«سلام فرمانده» متذکر فلسفه تاریخ انقلاب

تحلیل «سلام فرمانده» کار یک یا دو یا صد یادداشت نیست، کار یک یا دو یا صد جلسه هم نیست. پدیده‌ی سلام فرمانده که دیگر در حال جهانی شدن است به راحتی قابل تحلیل نیست و آنچه در فضای مجازی مطرح می‌شود بیشتر بازی با الفاظ است تا نقد و تحلیل؛ به جای واقعی به تماشای این پدیده نشستن در حال تفسیر خود هستند، نه این پدیده‌ای که عمق اثرگذاری آن و گستره نفوذ آن به حدی است که دیگر دشمنان نتوانستند آن را تحمل کنند. پدیده‌ای که این چنین فراگیر می‌شود، با گذر زمان خود را نشان می‌دهد، شاید چند صباح دیگر این سرود از یادها برود و یا جایگزین آن بیاید، امّا آنچه پدید آورده است قابل چشم‌پوشی نیست.

این سرود امید به آینده را متذکر می‌شود، امیدی در دل فلسفه تاریخ انقلاب اسلامی. ما آینده انقلاب اسلامی را به ظهور می‌شناسیم، و این سرود متذکر و زنده کننده این آرمان است. ظهوری که در همین نظام است و ظهوری که نقطه‌ی کامل این نظام است، نه اینکه ظهور حضرت چیزی جدای از این انقلاب باشد. «سلام فرمانده» باور فلسفه تاریخ این انقلاب را متذکر می‌شود و آن هم ظهور حضرت حجت است. و نهادینه شدن این باور در قلب دو یا سه نسلی که در آینده برسرکار این نظام هستند، پدیده‌‌ی نیست که بتوان به راحتی از کنار آن گذشت، حتی دشمنان هم احساس خطر کردند.

  • حامد خواجه

مقام معظم رهبری: یک "جنگ نرم وسیع متنوع" در جریان است. ۱۹دی۱۴۰۰


لَّا یَسْتَوِی الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ غَیْرُ أُولِی الضَّرَرِ وَالْمُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِینَ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ عَلَى الْقَاعِدِینَ دَرَجَةً وَکُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَىٰ وَفَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِینَ عَلَى الْقَاعِدِینَ أَجْرًا عَظِیمًا(سوره نساء آیه95)


ترجمه:

ﺁﻥ ﮔﺮﻭﻩ ﺍﺯ ﻣﺆﻣﻨﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺑﺪﻭﻥ ﺑﻴﻤﺎﺭﻱ ﺟﺴﻤﻰ [ ﻭ ﻧﻘﺺ ﻣﺎﻟﻲ ، ﻭ ﻋﺬﺭ ﺩﻳﮕﺮ ، ﺍﺯ ﺭﻓﺘﻦ ﺑﻪ ﺟﻬﺎﺩ ﺧﻮﺩﺩﺍﺭﻱ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﻭ ] ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﻧﺸﺴﺘﻨﺪ ، ﺑﺎ ﻣﺠﺎﻫﺪﺍﻧﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺧﺪﺍ ﺑﺎ ﺍﻣﻮﺍﻝ ﻭ ﺟﺎﻥ ﻫﺎﻳﺸﺎﻥ ﺑﻪ ﺟﻬﺎﺩ ﺑﺮﺧﺎﺳﺘﻨﺪ ، ﻳﻜﺴﺎﻥ ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ . ﺧﺪﺍ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺍﻣﻮﺍﻝ ﻭ ﺟﺎﻥ ﻫﺎﻳﺸﺎﻥ ﺟﻬﺎﺩ ﻣﻰ ﻛﻨﻨﺪ ﺑﻪ ﻣﻘﺎم ﻭ ﻣﺮﺗﺒﻪ ﺍﻱ ﺑﺰﺭﮒ ﺑﺮ ﺧﺎﻧﻪ ﻧﺸﻴﻨﺎﻥ ﺑﺮﺗﺮﻱ ﺑﺨﺸﻴﺪﻩ ﺍﺳﺖ . ﻭ ﻫﺮ ﻳﻚ [ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺩﻭ ﮔﺮﻭﻩ ] ﺭﺍ [ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﻭ ﻋﻤﻞ ﺻﺎﻟﺤﺸﺎﻥ ] ﻭﻋﺪﻩ ﭘﺎﺩﺍﺵ ﻧﻴﻚ ﺩﺍﺩﻩ ، ﻭ ﺟﻬﺎﺩﻛﻨﻨﺪﮔﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺧﺎﻧﻪ ﻧﺸﻴﻨﺎﻥِ [ ﺑﻲ ﻋُﺬﺭ ] ﺑﻪ ﭘﺎﺩﺍﺷﻲ ﺑﺰﺭﮒ ﺑﺮﺗﺮﻱ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ.


پی‌نوشت:

چقدر خود را برای مبارزه آماده کرده‌اید؟ آیا احساس می‌کنید که در میدان نبرد هستید؟

  • حامد خواجه

چرا مقر فرماندهی مختل است و چرا فرمان آتش به اختیار صادر شد و چرا از بازسازی ساختار فرهنگی سخن می گوییم؟

خطاب بیانیه گام دوم به چه کسانی است؟ و چه مطالباتی دارد؟

بازسازی مقر فرماندهی وظیفه کیست؟ همان مقرّی که به دلیل اختلال در آن، فرمان آتش به اختیار صادر شد!

چه کسی می خواهد ساختار فرهنگی کشور را تحول بخشد؟

امیرمومنان علی (ع) چگونه بسیاری کارها مانند اجرای عدالت، تغییر فضای فرهنگی و آماده کردن مردم برای جنگ را در دوران حکومت خود انجام می داد؟ 


شما را به مطالعه یک مصاحبه دعوت می‌کنم و خوش‌حال می‌شوم نظرات شما را در خصوص این مصاحبه بخوانم.

خبرگزاری ایرنا (خبرگزاری جمهوری اسلامی)
  • حامد خواجه
مستند《معضل اجتماعی》

حضرت علی علیه‏ السلام دوران نوجوانی را از سه جهت بسیار حسّاس بیان می‏‌کنند: اوّل اینکه قلب نوجوان مانند زمین، خالی و مساعد است که هرچه در آن بکاری همان را درو می‌‏کنی: «انّما قلب الحدث کالأرض الخالیة مهما اُلقی فیها من کلّ شی‏ء قبلته» و دوم اینکه دوران نوجوانی را زودگذر می‏‌دانند و گوشزد می‌‏فرمایند سریعاً آن را دریابید: «بادر شبابک قبل هرمک و صحتک قبل سقمک» سوم اینکه شیطان در این زمان به نوجوان زیاد روی می‌‏آورد و لازم است برای آن پناهگاه خوبی در نظر گرفت.

و مسئولین و سردمداران فرهنگی ما اینگونه نوجوانان عزیزمان را رها کرده‌اند، انگار بویی از این معارف به‌آن‌ها نرسیده است! چقدر خوب بود اگر تقوایش را داشتند تا هنگامی که توان و تخصص منصبی را ندارند، به اهلش بسپارند! و یا حداقل در مسیر کسب توانایی قدمی بردارند.

عزیزان ما در فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعیِ یَلِه و رها به خاطر بی‌لیاقتی مسئولان غرق بودند و کرونا و آموزش مجازی این امر را تشدید کرده است. و مسئولین هنوز هم به فکر اینترنت ملی نیستند و گوش‌شان بده‌کار امر ولی فقیه نیست. کاش به جای توئیت بازی‌ها کمی هم درد مردم را داشتند.

در این دوران که بعضی‌ها می‌گویند از عصر اطلاعات و انفجار اطلاعات گذشته‌ایم و به عصر ضد اطلاعات -اطلاعات دروغ- رسیده‌ایم این قبیل مباحث در غرب زیاد مورد بحث و توجه است. و البته خوب طبیعی است که آن‌ها که زود‌تر به این تکنیک‌ها دست‌یافته‌اند، زود‌تر هم با معایب و مشکلات آن برخورد داشته باشند؛ امّا اینکه ما این مشکلات را همین حالا نمی‌بینیم و گمان می‌کنیم که باید خودمان به مشکل برخورد کنیم تا بعد در مورد آن تصمیم گیری کنیم، جای بسی تعجب است! -هر چند که همین روز‌ها هم کم مشکل برای‌مان ایجاد نکرده‌اند، فقط به خاطر مستی تکنولوژی الان چشم‌هایمان را به روی آن بسته‌ایم-  از طرفی می‌گوییم که باید تکنولوژی را از غرب بگیریم و در نگاه افراطی‌تر می‌گویند که باید مدرنیته را از غرب بیاوریم. و اصلا متوجه مشکلاتی که مدرنیته پدیدآورده است نیستند.

مستند معضل اجتماعی هم از این قبیل مباحث است که شدیدا شما را به تماشای آن توصیه می‌کنم. از نان شب آن را واجب‌تر می‌دانم. حال خود دانید. البته در مورد این مستند باید این را بگویم که ریتم تندی دارد و از آن دسته فیلم‌هایی نیست که بشود با لم دادن جلوی تلویزیون و احیانا تخمه شکستن تماشا کرد؛ بلکه باید به صفحه نمایش میخکوب شد. تا به‌حال چندین مستند درباره جنبه‌های مختلفی از تاثیرات منفی فضای مجازی به خصوص شبکه‌های اجتماعی و سوشال مدیا‌ها بر روی زندگی انسان‌ها ساخته شده‌اند، اما هیچ‌کدام این‌قدر کلی به موضوع نگاه نمی‌کردند.

هر چند این مستند را نتفلیکس که یک شرکت رسانه‌ای حامی دموکراتهاست یا بهتر بگویم دموکرات‌ها این شرکت رو حمایت می‌کنند و این مستند کاملا در جهت برآوردن یک هدف سیاسی و به قصد تخریب ترامپ تهیه و تدارک دیده شده، اما فارغ از این مسئله مشتمل بر محتوایی متنی از زیست امروز آمیخته ما با شبکه‌های اجتماعی است. اگر هم می‌گویید به این شدت هنوز در جامعه ما زیست آمیخته با شبکه‌های اجتماعی وجود ندارد که البته من تا حدی منکر هستم ولی باز هم می‌گویم باشد، این فردای ما را نشان می‌دهد. فردایی بسیار نزدیک که شاید بهتر است بگوییم بعداز ظهر  یا شب ما را نشان می‌دهد. و آنچه ما در پیش داریم دیگرانی آن را تجربه کردند. البته در خود همان غرب هم آن چنان این تفکر رواج پیدا نکرده است و به حد گفتمان نرسیده است و هنوز راه در پیشرو دارد تا به خواسته جمعی و انقلاب برسد.

برای مطالعه بیشتر و بهتر در مورد این مستند به این مقاله از روزنامه فرهیختگان نگاهی داشته باشید. هر چند می‌دانم اگر مستند را تماشا کردید آنچنان در بهت فرو می‌روید که ناخواسته به سمت این مقاله کشیده می‌شود تا کمی بیشتر از آن بدانید. امّا به هر حال اگر هنوز تحریک به تماشای این مستند نشده‌اید، این مقاله را بخوانید.

و سخن آخر اینکه اگر این مستند را دیدید به این نکته هم توجه داشته باشید که چه کسانی این مستند را ساخته‌اند و چه کسانی این حرف‌ها را می‌زنند؟ توجه داشته باشید که سنت‌گرایان نیستند که این مستند را ساخته‌اند بلکه این مستند با پشتیبانی دموکرات‌ها ساخته شده است. یعنی خودشان می‌گویند که چه بلایی بر سر جامعه بشریت آورده‌اند.

لینک دانلود مستقیم مستند با زیرنویس فارسی:
https://dl.karanmove.ir/film/khareji/6-99/The.Social.Dilemma.2020.720p.WEB-DL.mkv

  • حامد خواجه

در ۹ مرداد ۱۳۷۵ رهبر انقلاب بازدیدی سرزده از سازمان صدا و سیما داشتند که در سایت khamenei.ir که مسئولیت حفظ و نشر آثار معظم‌له را بر عهده دارد تنها خبر این بازدید وجود دارد. و سخنان ایشان در این بازدید در سایت یافت نمی‌شود. از جمله سخنان ایشان که در جمع اهالی موسیقی در این بازدید بوده است نیز در این سایت یافت نمی‌شود. چند جمله‌ای از این سخنان برایم در مکان‌های مختلف نقل شده بود که باعث جلب توجه من به این سخنان شده بود. مثلا اینکه مقوله موسیقی را یکی از ویژگی‌های مثبت غرب می‌دانند و یا اینکه در کنار موسیقی‌های لهوی غرب، موسیقی معناداری هم وجود دارد که انسان عارف واقف خردمندی، می‌تواند بلیط تهیه کند و به سالن کنسرت برود و از آن لذت ببرد. و از این قبیل جملات دیگر که با توجه به مرجع تقلید بودن و وجه‌ی‌ حوزوی و روحانیت داشتن ایشان، این جملات توجه آدمی را به خود جلب می‌کند. لذا بر آن شدم که خلاصه‌‌ای از این سخنان را خدمت‌تان تقدیم کنم و همچنین در پایان فایل pdf کامل این سخنان را قرار می‌دهم برای کسانی که نسخه کامل را می‌خواهند. البته این فایل همان فایلی است که در فضای مجازی منتشر شده است و با یک سرچ در گوگل می‌توانید پیدا کنید؛‌ امّا در سایت khamenei.ir وجود ندارد که بتوان از لحاظ اعتبار سند به آن استناد کرد؛ ولی با این وجود از لحن کلام می‌توان فهمید که این سخنان از ایشان صادر شده است.

موسیقی؛ هنری دقیق؛ تلفیقی از دانش، اندیشه و فطرت
اساسا موسیقی، که در تقسیم‌بندی‌های علوم قدیم، از شعب ریاضی است، و چون با دقت و محاسبه و اندازه‌گیری دقیق سر و کار دارد، جزو بخش‌های دانش ریاضی محسوب می‌شود، هنر دقیقی است. به تعبیری دیگر، هنر موسیقی، محاسبه متکی به طبیعت و فطرت بشری است؛‌ که خرد انسانی، آن محاسبه را براساس تجربه استخراج کرده و برای آن، پیشرفت قواعدی - موازینی گذاشته است.
هنر موسیقی، تلفیقی از دانش، اندیشه و فطرت خدادادی، در درجه اول، حنجره انسان‌‌ها و در درجه دوم، سازهایی است که به دست انسان‌ها ساحته شده است. پس می‌بینید که پایه، پایه‌ی الهی است.

این هنر را در راه خدا مصرف کنیم
در عالم واقع صدایی که از حنجره خواننده صادر می‌شود، با یک پایه الهی و خلقی که مربوط به خدای متعال است، مانند بنایی مستحکم و وسیع، پرجاذبه و رنگین شکل می‌گیرد. من این نکته را می‌خواهم به شما آقایان -اعم از خواننده، نوازنده، آهنگساز و موسیقی‌دان- عرض کنم که این هنر ساخته و پرداخته نعمت‌‌های الهی را که بر اساس یک ذوق و قریحه ذاتی و یک نظم و انتظام خردمندانه شکل می‌گیرد، و در واقع جان دادن به بی‌جان‌هاست، در راه خدا و رضای او مصرف کنید.

موسیقی‌هایی که یک ملت را نجات داده
البته ما از دوران جوانی خودمان حرف‌های برخی از اهالی هنر را می‌شنیدیم، که روشنفکر مآبانه و واقعا بی‌پایه و اساس، معتنی به این نکته بود که « ما هنر را در راه فکر و پیش‌بینی و سیاست به کار نمی‌بندیم». آن‌ها که ادعاهایی چنین داشتند، هنرشان -اعم از شعر و دیگر فنون- بیش از سایرین در خدمت سیاست قرار می‌گرفت. هر کاری که متکی به اراده انسان است، باید برای هدفی انجام گیرد. هرچه هدف متعالی‌تر باشد، آن کار یا هنر ارزشمندتر می‌شود.
تاریخ موسیقی ایران در طول قرون متمادی -چه قبل و چه بعد از اسلام- را خوانده‌ام، و از سیر و سرنوشت موسیقی عرب -بخصوص بعد از اسلام- مطلعم. آنچه براساس مطالعات خود می‌توانم بگویم، این است که موسیقی در منطقه ما، برای هدف‌های متعالی به کار نرفته است و این، به خلاف سر موسیقی در اروپاست. می‌دانید که من به‌طور طبیعی از جمله آدم‌های غرب ستیزم. چنانچه هیچ ویژگی غرب، مرا مبهوت نمی‌کند. در عین حال ویژگی‌های مثبت غرب را از روی محاسبه تایید می‌کنم. یکی از این ویژگی‌ها مقوله موسیقی است.
درست است که در غرب، موسیقی رقص و لهو و سایر موسیقی‌های منحط وجود دارد، امّا در همان نقطه از جهان، از دیرباز موسیقی‌های آموزنده و معنا‌دار هم بوده است؛ موسیقی‌ای که برای گوش سپردن به آن، انسان عارف واقف خردمند، می‌تواند بلیت تهیه کند، در سالن اجرای کنسرت بنشیند و ساعتی از آن لذت ببرد. در غرب موسیقی‌هایی که گاهی یک ملت را نجات داده و گاهی یک مجموعه فکری را به سمت صحیحی هدایت کرده، کم نبوده است.

موسیقی را نجات دهید
در شرق -محدوده جغرافیایی ایران و کشور‌های عرب- موسیقی عبارت از آهنگ‌ها و آلات و ادوات لهو بوده؛ که فقها از آن به «موسیقی لهوی حرام» تعبیر کرده‌اند. فرض بفرمایید فلان خلیفه، شبی دچار بی‌خوابی می‌شده است. موسیقی‌دان‌ها همراه با کنیزکان مغنی، بایستی می‌آمدند تا اسباب طرب او را فراهم کنند. موسیقی‌دان باید خود را می‌شکست تا خلیفه از حالت افسردگی که لازمه خونریزی‌ها، قساوت‌های وی بود، بیرون آید. عین همین قضیه در مورد سلاطین ایران هم صدق می‌کند. پادشاهانی که اهل موسیقی لهو بوده،‌کم نیستند. از جمله آن می‌توان به دربار قاجار و پادشاهان آن اشاره کرد.
توجه می‌کنید که موسیقی در خدمت چه جریان‌ها و کسانی بوده است؟! اینکه می‌بینید در کلمات فقها، موسیقی مقوله‌ای حرام و ممنوع است، به همین خاطر است. در منطقه‌ای که تاریخ موسیقی ما شکل گرفته است، موسیقی معنای صحیح ندارد. شما باید به آن معنا و مفهوم صحیح بدهید و در واقع باعث نجات آن شوید. حرف من با موسیقی‌دان‌ها این است که موسیقی را به سمت معنا و هدف‌های متعالی ببرید؛ هدف‌هایی فراتر از هدف عیاشی فلان عاشق کذایی که بهمان معشوقه کذایی‌تر را دوست می‌داشته و چون مورد بی‌اعتنایی وی قرار گرفته و دلش شکسته است، می‌خواهد پای ساز بنشیند و اشکی از ره فراق بریزد.
چنین هدفی در استعمال موسیقی ارزشمند نیست.چه ارزشی دارد که به خواهش دل یک نفر بسازند و بخوانند و بنوازند و آن اندیشه ریاضی و محاسبه علمی و منطقی را چنین خوار و ذلیل کنند؟
موسیقی متعالی، موسیقی است که برای هدف متعالی باشد. اگر چنین باشد، می‌شود موسیقی را پاک و مقدس نامید. آن وقت می‌شود ما هم مثل غربی‌ها کنسرت داشته باشیم که مردم -اعم از معمولی و متدین- بلیت تهیه کنند و برای شنیدن به آن محفل بیایند.

همه آنچه از صدا وسیما پخش می‌شود، تایید نمی‌کنم
بنده آدمی نیستم که اگر موسیقی حرامی نواخته شد، بنشینم و به آن گوش بسپارم. آنچه در این مقوله حرام بوده، هنوز هم حرام است.
اخیرا در پاسخ به سوال برخی از دوستان گفتم همه آنچه را که از صدا و سیما پخش می‌شود، از حیث بلااشکال بودن شرعی، تایید نمی‌کنم. بعضی از نواها، واقعا اشکال دارد. مسلما آهنگ‌هایی که از آرشیو صدا و سیما بیرون می‌آیند، حرام است. این آهنگ‌ها زمانی به رسم دربار هارون الرشید، برای افرادی ازخاندان قاجار و پهلوی ساخته شده است. در این آهنگ‌ها ذره‌ای وجه حلیت نیست.

کلام از محسنات موسیقی ماست
اصلا نقطه قوت در موسیقی فارسی و عربی وجود کلام به صورت اغلبی است. در بعضی اوقات کلامی که با آهنگ نواخته شده همراه است، وجه هدایتگری دارد. و این وجه، در معنای عرفانی، اخلاقی، اجتماعی یا سیاسی کلام، نهفته است. آن وقت است که می‌توان گفت: کلام هدایتگر، موسیقی را دارای جهت متعالی می‌کند. این هنر شما است که بگردید و شعر‌های خوب را پیدا کنید.شعری پیدا کنید که حقیقتا معنای عرفانی یا اخلاقی داشته باشد؛ مثل خیلی از غزل‌های صائب.

موسیقی را معنادار کنید
خوشبختانه به خاطر محدودیت‌های قهری انقلاب، آن ابتذال‌ها از پیکر موسیقی فرو ریخت. تنها به اینکه آن ابتذال‌ها از بین برود، قانع نیستم. بلکه می‌گویم در همین موسیقی غیرمبتذل سنتی عالمانه هم، شما وظیفه دارید جهت‌گیری درست ایجاد کنید. توقع من از شما هدف‌دار کردن موسیقی است. من این توقع را هم از آقایان خواننده و هم از آقایان آهنگ‌ساز و موسیقی‌دان، دارم. من دعوت به غم‌انگیز بودن و بی‌ذوقی نمی‌کنم؛ بلکه دعوت من، به تعالی شدن و پدیده موسیقی را از ابتلائات مادی بشر بیرون کشیدن و فراتر آوردن است.
در زمینه موسیقی، باید آثاری پدید آورد که برای ملت‌ها و انسان‌های صاحب اندیشه و خردمند، راهگشا باشد. والّا اینکه هر آدم بی‌سر و پا و هر لات عرق خوری از موسیقی التذاذ ببرد و خیال کند ویژه او ساخته شده است، ارزش و اهمیتی ندارد. موسیقی ارزشمند است که انسان‌های خردمند و صاحب اندیشه از آن بهره ببرند و استفاده کنند.

دانلود فایل کامل سخنان رهبری

  • حامد خواجه

جشن ۲۲ بهمن در مدارس به مسابقه ماست‌خوری می‌گذرد البته کار فرهنگی هنری هم می‌کنند منظورم تئاتر است؛ تئاتری که هیچ نمی‌آموزد و فقط به دنبال لوده‌گری و دلقک‌بازی هستند.
 بی‌انصافی هم نکنیم، گاهی گروه سرود هم اجرا دارد ... ان‌شاء الله که سرود انقلابی اجرا می‌کنند.
اگر یک مدیر مدرسه خیلی انقلابی باشد و به خواهد گذارش خوبی رد کند، به حاجاقا می‌گوید که برای بچه‌ها حرف بزند ... که شما تصور کنید دانش‌آموزان ابتدایی را که مجبورا حرف‌هایی را بشنود که هیچ درکش نمی‌کنند... حتی دبیرستانی‌هایش هم این‌‌روز‌ها حوصله گوش‌دادن ندارند!
 
یک روز مدرسه را برای جشن تعطیل می‌کنند و همه‌اش به لودگی می‌گذرد ... بدون هیچ کار هنری که با به نمایش گذاشتن باور‌های انقلاب، سطح شعور بچه‌ها را بالا ببرد... آیا نمی‌توان با یک کار فکر شده و هنری تاریخ معاصر را با زبان ساده برای کودکان روشن کرد؟ تا مجبور نباشیم مسابقه ماست‌خوری برگذار کنیم؟
 
این‌گونه است که وقتی از میانگین سنی اغتشاشگران و فریب خوردگان بنزینی آمار گرفته می‌شود بین ۱۸ تا ۲۲ سال هستند.(این‌را شاید بعدا بیشتر در موردش بنویسم)
وقتی از گفتمان انقلاب با جوانان‌تان صحبت نکنید و در فضای آکادمیک قبل از دانشگاه هم که هیچ برنامه‌ای برای آن نداشته باشید چه توقعی دارید؟ دانشگاه هم که اساسا وقتی از آن خارج شدی، اگر بی‌دین نشده باشی، حداقل سکولار شدن روی شاخش است. البته منکر استثنا‌های انگشت‌شمار نیستم.
از آموزش دانشگاه‌ها که ناامیدم؛ وقتی مبنای علمی شدن، ملحد شدن است، چه توقعی دارید؟ مگر آنکه جوانان خود دست به کار شوند ... همانطور که در گوشه و کنار مجاهدت‌های‌شان به گوش می‌رسد.

به مناسبت ۲۲ بهمن ۹۸ نوشته شده است و اکنون منتشر می‌شود.
  • حامد خواجه

در سال ۲۳ میلیون ایرانی به مشهد می‌روند و همچنین ۴ میلیون از خارج از کشور عازم مشهد می‌شوند. این امر باعث شده تا صاحبان قدرت و سرمایه طمع‌ورزی کنند. و بخواهند با خدعه از این فرصت استفاده کنند و به ثروت اندوزی هرچه بیشتر بپردازند. تفکر سرمایه‌داری که برای اهداف خود از هر چیزی سوء استفاده می‌کنند و قداستی در این تفکر وجود ندارد؛ لذا برای خالی کردن جیب‌ها -البته این‌روز‌ها باید گفت: خالی کردن کارت‌های بانکی- دست به اقداماتی زده‌اند که مخالف با انسانیت و دین است. به بهانه شادی و تفریح جوانان، می‌خواهند پول به جیب بزنند. (اگر به فکر جوانان هستید، مشکلات کار و مسکن و ازدواج‌شان را حل کنید!)

و بعضی از مدیران و مسئولان این شهر احساس می‌کنند که باید خوش خدمتی به این سرمایه‌داری کنند و در راستای اهداف آن‌ها در تلاش‌اند که فرهنگ‌ها را تغییر دهند. زائر را به گردش‌گر تبدیل کنند و مجاور را به شهروند! 

اگر از هریک از این مسافران که پای در مشهد می‌گذارند بپرسید برای چه این همه راه را آمده‌اید؟ قطعا خواهید شنید که برای امام رضا علیه السلام. به قصد زیارت حضرت خورشید. 
هر مشهدی به همجواری با امام رضا علیه السلام، افتخار می‌کند. افتخار می‌کند که بگوید : من مجاور امام رضا هستم.

این یک زاویه دید نسبت به تغییر فرهنگی است، که نخستین گام آن تغییر زائر و مجاور به گردش‌گر و شهروند است. 

امّا از یک زاویه دیگر هم می‌توان به این تغییر فرهنگ نگریست. از آن‌جایی که دشمنان همیشه بیشتر از خودمان به سخنان رهبران ما توجه دارند، ملتفت این حرف امام خمینی هستند که مرکز ایران مشهد است و این عنایت امام رضا است که این انقلاب به پیروزی رسیده است. لذا برای تغییر فرهنگی این شهر سرمایه‌گذاری کرده‌اند، و این تغییر فرهنگ زائر و مجاور هم از دسیسه‌های دشمنان است که البته مانند همیشه خودی‌ها هم به آن دامن می‌زنند.

  • حامد خواجه
پنجره


✦ هرکس می‌خواهد ما را بشناسد داسـتان کـربلا را بخواند! "شهید آوینی"
┄┅••==✧؛✿؛✧==••┅┄
● طلبه | دُچار کتاب | سرگرم با ‎قلم
و در آرزوی فرهنگ آزاداندیشی
┄┅════┅┄

آخرین نظرات