پنجره

سهمِ من زِ آسمانِ معرفتش ❁ قدرِ یک پنجره است زین دوار

پنجره

سهمِ من زِ آسمانِ معرفتش ❁ قدرِ یک پنجره است زین دوار

طلبه|دُچار کتاب|سرگرم با ‎قلم

جناب سهراب می‌فرمایند:

چترها را باید بست 
زیر باران باید رفت
فکر را،
خاطره را،
   زیر باران باید برد

با همه مردم شهر، زیر باران باید رفت

┄┅•••✧؛❁؛✧•••┅┄

غُل و زنجیر‌های تفکر‌ها را باید باز کرد و از تعلقات فارغ شد
و چتر دفاع از تعصبات و باور‌های غلط را کنار گذاشت.

از خیس شدن سر نباید هراسید؛ باید فکر‌ها آب بخورد تا رشد و نمو کند و چه آبی بهتر از باران تازه؟!
زیر باران باید رفت، آن هم با مردم؛ باید «باهم‌اندیشی» راه بیوفتد باید «مباحثه‌ملی» کلید بخورد.

  • حامد خواجه

«مهنا» یک برنامه گفتگو محور البته دخترانه بود که از شبکه قرآن پخش شد؛ برنامه جذاب و جالبی که حول دوازدهمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی شکل گرفته بود و موضوعات جالبی را دنبال کرده بود.

موضوعات روز اجتماعی را بررسی می‌کردند و همچنین به معرفی بانوان تاثیرگذار می‌پرداختند؛ شاید بگویید که بعد از جنبش / فتنه ززآ دست به کار شده‌اند و هول شدند و تازه به فکر افتاده‌اند؛ ولی هر چند این احتمال خیلی بعید نیست ولی با شناختی که از مجری برنامه دارم، قبل از آن هم در این وادی در حال تلاش بوده است.

با توجه به جذابیت برنامه، هر چند سطح برنامه هنوز جای ارتقا زیادی داشت، ولی ظاهرا چندان معرفی نشده و جوانان و نوجوانان بسیاری اصلا متوجه پخش چنین برنامه‌ای نشدند، به خصوص دختران؛ خود من هم وقتی بعضی انتقادات و بی‌انصافی‌ها نسبت به آن را دیدم، متوجه شدم چنین برنامه‌ای هم ساخته شده است؛ لذا تصمیم گرفتم آن را معرفی کنم و پیشنهاد بدهم حداقل چند قسمتی از آن را امتحان کنید شاید پسندیدید و با توجه به اینکه زمان پخش این برنامه تمام شده است باید از تلوبیون برای تماشای آن استفاده کنید.

و در انتهای این یادداشت هم می‌توانید تیز آن برنامه را مشاهده کنید.

+ بعدانوشت:
بعد از این یادداشت‌ جناب حجت الاسلام و المسلمین حامد تقدیری فرمودند که برنامه در موضوع معارف بود. و دو قسمت هم در آخر برای انتخابات ضبط شده بود؛ از این جهت که دیر به آنتن رسیده بود، اول انتخابات رو پخش کردند و گرنه بحث اصلی برنامه هویت دینی دختران هست که ادامه هم دارد. و همچنین فرمودند که نقش مبلغ و مربی کلاس را دارند و قرار نبوده است که مجری باشند.

 

 

  • حامد خواجه

بازی ایران و قطر را دیدید؟ هنگامی که سرود ملی پخش می‌شد و تماشاگران و بازیکنان باهمدیگر سرود ملی را همخوانی می‌کردند را هم دیدید؟

اگر این قسمت از مهم بازی را از دست داده‌اید، حتما ببینید؛ لازم نیست گوگل‌کنید، برای‌تان آورده‌ام:

 

 

به خصوص به ثانیه ۲۴ دقت کنید؛ تماشاچی‌ها در حال زمزمه چه‌مضمونی هستند؟ دخترانی که «ز ز آ» می‌خواهد آنها را از خود و دشمن این خاک و بوم کند؛ پرچم ایران را پوشیده‌اند و سرود ملی زمزمه می‌کنند؛ آن‌هم چه مضامینی؛ پیامت ای امام استقلال آزادی ...

بله این است معجزه انقلاب اسلامی؛ انقلابی که باید آن را انقلاب اندیشه‌ها خواند؛ انقلاب آگاهی.
در خفقانی که امانیزم در شرق و غرب ایجاد کرده بودند و هیچ کس راهی برای برون رفت از این خفقان نمی‌شناخت و جهان روبه‌سوی ناامیدی داشت؛ نوری معجزه‌گون در ایران ۵۷ درخشید و هژمونی شرق و غرب را درید و راهی نو درانداخت. و مگر با جز آزاداندیشی می‌توان از چنبره هژمونی شرق و غرب نجات پیدا کرد؟ مگر جز آزاداندیشان می‌توانند برای خرق پارادایم غالب به پاخیزند؟ اصلا مگر جز آزاداندیش در چنین اوضاعی که جهان گرفتار آن بود و راهی جز شرق یا غرب نمی‌دید، می‌تواند به قیام فکر کند؟ مگر جز آزاداندیش می‌تواند به پا خیزد؟ حاشا و کلا!

+ فیلمی از همخوانی سرود ملی توسط تماشاگران

۲۲ بهمن سالروز این معجزه را تبریک می‌گویم!
در پاسداشت این نعمت الهی؛
پرشور در راهپیمایی شرکت خواهیم کرد!
و همچنین در انتخابات

  • حامد خواجه
اعتکافی که مردم را از مسجد دور می‌کند!

در طول سه روزی که مراسم معنوی اعتکاف برگزار می‌شد، دغدغه‌ای ذهنم را مشغول کرده بود؛ و این دغدغه از جایی شروع شد که شب ولادت حضرت امیرالمومنین برای نماز به یکی از مساجد مراجعه کردم و در عین ناباوری دیدم که در مسجد بسته است! با خود گفتم شاید جشنی در مسجد برقرار است و احیانا می‌خواهند شام بدهند و برای آنکه غذا کم نیاید، درهای مسجد را بروی مردم بسته‌اند (!!) کمی در اطراف مسجد گشتم، دیدم که چند جوانی که لباس خادمی داشتند، درون حیاط مسجد بودند؛ از آنها پرسیدم، درب ورودی مسجد کدام سمت است؟ که گفتند، مسجد به خاطر اعتکاف تعطیل است؛ و با شنیدن کلمه تعطیل کاملا وا رفتم و از درون احساس فروریختن کردم؛ به سختی تعطیلی مساجد در شب‌ و نصف شب را تاب می‌آوردم؛ و حال با گوش می‌شنیدم و با چشم می‌دیدم که شب ولادت حضرت امیرالمومنین، وقت نماز، در مسجد را بسته‌اند؛ هر چند این رویه را کاملا غلط می‌دانم و به نظرم کاملا خلاف دین است؛ حداقل تا آنجایی که حقیر دین را شناخته است، اینگونه رفتار کردن و برنامه‌ریزی کردن،‌ در هیچ‌کجای دین جای ندارد و اجازه آن داده نشده است، ولی خوب کوتاه آمدم و سرم را پایین انداختم و رفتم محل کار برای خواندن نمازی فُرادا که می‌توانست در مسجد در کنار مومنین به جماعت باشد، در کنار محبین حضرت علی در شب ولادتش و بعد از نماز شاد‌باش این عید مبارک را بهم دیگر هدیه کنیم؛ ولی خوب قسمت نبوده؛ و اینکه شاید و شاید و شاید چون مسجد در محاصره معتکفین خواهر بوده است، نیاز بوده است که برای تمهید و آماده‌سازی، نماز جماعت و جشن و سرور شب ولادت حضرت امیر تعطیل شود. حتما متولیان فرهنگی این گونه برنامه‌ریزی‌ها پاسخی قانع کننده در برابر خداوند متعال خواهند داشت که اینگونه بدون پشتبانه دینی برنامه‌ریزی فرهنگی می‌کنند. القصه خدا را شکر که نمی‌خواستند حتما به حکم اصلی اعتکاف پایبند باشند که باید در «مسجدجامع» شهر معتکف شد؛ و الّا بنا داشتند سه روز به خاطر خلوتی شخصی با خدای‌خودشان، مردمان را از کار و زندگی باز دارند؛ آخر مسجدجامعْ قرار است محل کلیه شئونات دینی بلکه تمامی شئونات یک جامعه باشد؛ حال به کنار که ما اگر سال به سال هم به مسجدجامع شهر یا روستای‌مان نرفیتم، نه چرخ زندگی‌مان متوقف می‌شود و نه دینداری‌مان. بگذریم که شرح ماجرا طولانی نشود و حوصله شما از سر نگذرد.

اما این داستان همچنان ادامه دارد؛ فردای آن روز برای نماز ظهر به مسجد محل خودمان مراجعه کردم، البته نه برای نماز بلکه به خاطر خرید از فروشگاه کنار آن، که روی در آن مسجد کاغذی چسبانده بودند که مسجد تعطیل است! بازهم به بهانه اعتکاف! که عکس آن را در ابتدای همین یادداشت می‌توانید ببنید. اینجا دیگر اعتکاف خواهران نیست که نیاز باشد، مسجد را تعطیل کنند، که همان تعطیلی مسجد به خاطر اعتکاف خواهران هم منطقی قوی ندارد؛ اما اینجا دیگر چرا؟! آیا خلوتی که با خدا می‌خواهید بسازید، اینقدر سست است که اگر کسی دو رکعت نماز در مسجد بخواند، خلوت شما شکسته می‌شود؟ یا چه؟

خطابم کاملا به مسئولین امر و برنامه‌ریزان به اصطلاح فرهنگی است؛ برادر عزیزم، اگر نمی‌دانی، نکن! واقعا بعضی از وقت‌ها با نکردن‌ها درست می‌شود، کمی بنشین و فکر کن و اگر جایی هم به مشکل خوردی بپرس! در این قم آنقدر آیت‌الله پیدا می‌شود که سوالات خود را نزد آن‌ها ببرید و بپرسید که آیا اینگونه اعتکاف گرفتن، اینگونه برنامه‌ریزی فرهنگی، آسیبی هم دارد؟ آیا پشتوانه شرعی هم دارد یا اینکه به خاطر کار بدون فکر و تامل و حتی پر از زحمت و از خود گذشتگی، به خاطر کمی درنگ نکردن و تامل نکردن، به جای نسیم بهشتی، آتش جهنی برای خود می‌خرید؟

شما به چه اجازه در شهرکی (پردیسانِ قم) که به خاطر نفهمی شهرسازی‌مان در فاصله‌های زیاد مسجد احداث شده است، همین چند مسجد را هم به اسم اعتکاف تعطیل می‌کنید؟ مگر نمی‌شود معتکفین در کنار کسانی که فقط برای نماز به مسجد می‌آیند، به اعتکاف خود مشغول باشند؟ مگر حضور غیر معتکف در مسجد، اعتکاف معتکفین را باطل می‌کند؟ آیا از اعتکاف‌های پیامبر در مسجد الحرام نشنیده‌اید؟ آیا هیچ‌گاه شنیده‌اید که پناه بر خدا مسجد الحرام تعطیل شود؟ این چه بدعتی است که پایه‌ریزی می‌کنید؟ چرا به راحتی از دین مردم مایه می‌گذارید؟ اگر قرار بود سرمایه مادی و دنیایی‌تان را هم اینگونه تدبیر و برنامه‌ریزی کنید، به راحتی و بدون تامل و مشورت با اهل آن وادی، دست به کار می‌شدید؟ روشن است که در مورد پول و ثروت خود و درست سرمایه‌گذاری کردن آن در سهام بورس یا هر قمارخانهٔ دیگری،‌ کاملا جانب احتیاط را رعایت می‌کنید ولی نمی‌دانم چرا اینگونه نسبت به دین الهی لاابالی هستید؟!

بعدا افزوده شده:
در کانال آقای یامین‌پور مطلبی مرتبط با این بحث دیدم، در ادامه برای‌تان نقل می‌شود:

بله، محور اعتکاف "خلوت" است. اما اعتکاف فقط در مسجد "جامع" شهر پذیرفته می‌شود‌... و در این شرط،

نکته‌ی ظریفی است.
خلوت، عزلت از جامعه مؤمنین و سلوک در حاشیه تاریخ نیست. حتی درونی‌ترین و فردی‌ترین عبادات در قیام و حضور در متن تاریخ پذیرفته می‌شود.
...وگرنه امام را در کربلا سر می‌بُرند و مومنی مقدس در کنج خانقاهی سر به سجده تسبیح خدا می‌گوید!

  • حامد خواجه

لطیفه:
معلم ابتدای کلاس از شاگردانش می‌خواهد که برای شفای بیماران صلوات بفرستند؛ همه صلوات می‌فرستند، به جز یک نفر!
از او می‌پرسد: عزیزم چرا تو صلوات نفرستادی؟
دانش‌آموز پاسخ می‌دهد: آخه بابام پزشکه، اگه بیمارا خوب بشن، بی‌کار میشه؛ دیگه درآمد نداره!

ضمن احترام از تمامی پزشکان متعهد و با تقوا و انقلابی عزیز، و عذر خواهم اگر ساحتی از ایشان لکه‌دار شد؛ از این جُک بگذریم و منطق پشت آن را دریابیم و کمی در تحلیل‌های‌مان از آن استفاده کنیم.

اوج حماقت است که فکر کنیم آمریکا دنبال صلح است؛ و یک «پایدار» هم کنار آن می‌گذارد برای خر کردن بعضی از جاهلان داخلی تا کُد را بگیرند و در اوج نفهمی و نادانی، بگویند آهان یافتم که چرا آمریکا و اسرائیل نسل‌کشی در غزه را متوقف نمی‌کند؛ چون دنبال صلح پایدار است؛ کسی نیست به این‌ها بگوید احمق، تو خر شده‌ای، چرا به دنبال خر کردن ما هستی؟!

روشن است که اگر صلح اتفاق بیوفتد، خزانه آمریکا خالی می‌شود؛ آمریکا از فروش تسلیحات درآمد دارد؛‌ مگر از این درآمد می‌گذرد؟!
این درآمد هنگفت را مگر کنار می‌گذارد؟ آن هم چه‌کسی؟ آمریکا! روشنفکر عزیز کمی هم تاریخ را ورق بزنی، بد نیست؛ خیلی دور نمی‌خواهد بروی، فقط کافی‌است ببینی بر سر خود ما چه آورده است.

ادبیات این یادداشت را بر من ببخشید!
بعضی وقت‌ها چاره‌ای نیست.

  • حامد خواجه

به یاد داشته باشید که کارهای بزرگ اندیشیدن بزرگ می‌خواهد...
موضوع بسیار بزرگ است و اگر متفکرانه به آن نپردازیم، تبدیل به حالتی عادی می‌شود که ما با یکی از دو طرف جنگ همراه می‌شویم و این مسئله‌ی ما را حل نخواهد کرد...

بخشی از فرمایشات استاد طاهرزاده در گفتگو درباره طوفان الاقصی با عنوان غزه و حضوری فراسوی نیک و بد

آری باید زیاد در مورد این رویداد مهم و بزرگ دوران‌ بیاندیشیم؛ باید روزانه و مستمر به آن فکر کرد و این البته توفیق می‌خواهد؛ هر کس به راحتی نمی‌تواند این توفیق را داشته باشد. مگر به راحتی می‌توان به چنین معجزه‌ای اندیشید؟! باید روزانه مراقبه داشت، تا خدایی نکرده این توفیق سلب نشود.

  • حامد خواجه

اوایل جنگ غزه، می‌گفتند حجم بمب‌هایی که بر سر این یک وجب خاک ریخته شده، نزدیک به دو بمب اتم است؛ الان بعد گذشت حدود سه‌ماه نمی‌دانم چند بمب اتم شده است. و از این هزاران بمب و موشکی که بر سر مردم غزه ریخته شد، دو ترکش هم نصیب مردم ایران در کرمان شد؛ امّا این دو ترکش بیشتر به چشم آمد تا آن همه بمب و موشکی که بر سر مردم فلسطین ریخته شد. می‌دانید چرا؟ چون اینجا در امن و آرامش بودید و آنجا دائما در التهاب و درگیری؛ در میدان نبرد ترکش شوخی بیش نیست.

این ترکش شاید بتواند ما را از خواب مرگ نسبت به انسانیتی که در غزه ذبح می‌شود بیدار کند، گرد نفرت‌انگیز رخوت را از ما بتکاند.

تصاویر دلخراش بمب‌گزاری کرمان را ببنید تا متوجه خون‌خواری دشمن بشوید؛ دشمنی که به زن و بچه و خیام هم رحمی نمی‌کند. آنقدر ببینید تا فکر «تنش‌زدایی» از ذهن‌تان بیرون رود؛ این سم مهلک باید از جان و روح‌تان خارج شود؛ مگر با گرگ هم می‌شود تنش‌زدایی کرد؟! گمان میکنید که گوشه‌ای بنشینیم و نان‌مان را سق بزنیم و کاری به جنایت‌هایی که بر سر انسانیت می‌آید نداشته باشیم، با ما کاری نخواهند داشت؟! زهی خیال باطل.

الْخَیْرُ کُلُّهُ‏ فِی‏ السَّیْفِ‏ وَ تَحْتَ ظِلِّ السَّیْفِ؛ هر آنچه خیر هست در جهاد و درگیری و مبارزه است. اگر امنیت و آرامش هم می‌خواهید راه آن جهاد است و جهاد است و جهاد است.

  • حامد خواجه

نه‌اُم دی‌ماه روزی است که مردم برای نجات کشور خود به پا خواستند؛ روزی است که آشوب‌ها کشور را به سمت نابودی می‌کشاند و خواص دو پهلو‌گو، گاه از این طرف و گاه از آن طرف می‌گفتند؛ یکی به نعل و یک به میخ می‌زدند؛ امّا مردم بودند که از خواص پیشی گرفتند، و برای خواباندن آتش فتنه، به‌پا خواستند. خود وارد صحنه شدند.
و هر بار که مردم به‌پا خیزند، هر بار که مردم به صحنه بیایند، «معجزه» می‌شود؛ معجزه یعنی اینکه خدا خود به میان می‌آید؛ از خودم این را نمی‌گویم این در قرآن است و خود خدا وعده داده است که «إِنَّ اللَّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّىٰ یُغَیِّرُوا مَا بِأَنفُسِهِمْ ۗ».

و روزی که خدا به صحنه بیاید، می‌شود «یوم الله»؛ همان‌گونه که به کعبه می‌گوییم خانهٔ خدا؛ بعضی از روزها و زمان‌ها را هم به خدا نسبت می‌دهیم؛ چرا کعبه را می‌گویند خانه خدا؟ به خاطر شرافت مکانی، به خاطر حرمت مکانی و ... با همین منطق بعضی از زمان‌ها هم به خداوند متعال نسبت داده می‌شود؛ مانند روز هجرت پیامبر اکرم، روز فتح مکه، ایام جنگ صفین؛ کمی هم برویم عقب تر مثلا روز بیرون آمدن قوم نوح از کشتی و برخورداری آنان از سلام و برکات و یا مثلا روز رهایی حضرت ابراهیم از آتش، و یا از جمله مواردی که در قرآن به آن اشاره شده است، روز رهایی قوم حضرت موسی از آل‌فرعون است.

بیاییم کمی جلو‌تر و مصادیق معاصر ایام الله را هم بگوییم؛ مثلا ۱۵ خرداد و یا ۱۹ دی و همچنین ۱۷ شهریور و مهم‌تر ۲۲ بهمن.

و از جمله ایام الله روز ۹ دی می‌باشد.

امّا یوم الله نامیدن روزی، به غیر از مقدس کردن آن و زنده نگه‌داشتن یاد و خاطره آن، ثمره دیگری نیز دارد؟
پاسخ این سوال را در آیه ۵ سوره ابراهیم جستجو کنیم؛ در این آیه این چنین آمده است:
«وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَىٰ بِآیَاتِنَا أَنْ أَخْرِجْ قَوْمَکَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَذَکِّرْهُم بِأَیَّامِ اللَّهِ ۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَآیَاتٍ لِّکُلِّ صَبَّارٍ شَکُورٍ »

آیه می‌گوید: «و ما موسی را با آیات خود فرستادیم که قومت را از ظلمات بیرون آور و به عالم نور برسان و روزهای خدا را به یاد آنها آور، که در این یادآوری بر هر شخصی که صبور و شکرگزار است دلایل روشنی نهفته است.
به نظرتان چرا از حضرت موسی خواسته شده است که «ایّام الله» را برای قوم خویش یادآوری کند؟ چرا حضرت موسی می‌بایست روزهایی که در آنها اتفاقات مهمی روی داده است و قدرت خدا در آن روزها بیشتر آشکار شده است را یادآوری کند؟ آیا جز برای عبرت‌گرفتن است؟

آری در این یادآوری‌ها و زنده‌نگه‌داشتن ایام الله بسیار عبرت نهفته است؛ آن چه که از نان شب هم برای هر قوم و ملتی ضروری است؛ به خصوص برای ملت ما که از چندین طرف مورد هجمه است، در دل درگیری‌ها است و دائما در حال جهاد است؛ این ملت نباید خسته شود، نباید روزهایی را که خدا به صحنه آمده است را فراموش کند، بلکه نه تنها باید از آن عبرت بگیرد، بلکه امیدوارتر از همیشه باشد.

یک ملت وقتی بداند و ایمان داشته باشد که هنگامی که به‌پا خیزد و خود به صحنه بیاید، خدا خود به صحنه می‌آید و خود تغییر را رقم می‌زند، این ملت آیا می‌تواند نا‌امید هم بشود؟

لذاست که ایام الله و زنده‌نگه‌داشتن و تذکر به آن بسیار جدی می‌شود؛ چرا که یادآور می‌شود که هر زمانی که شما مردم به‌پا خواستید و اراده کردید و به صحنه آمدید، خدا خود به میان می‌آید و معجزه رقم خواهد خورد؛ مگر نچشیدید یوم‌الله‌های گذشته را؟ مگر به چشم خود ندیدید، هنگامی که قدرت خدا به صحنه آمد و کسی را یارای مقابله با آن نبود؟ مگر به چشمان خود این معجزه عیان را ندیدید؟

پس بدانید کسانی که می‌خواهند «ایام الله» را به فراموشی بسپارند و یا به دنبال مسخره کردن آن هستند و یا در تکاپو هستند تا ملتی ایام الله را از یاد ببرند؛ اینان خواسته یا نا‌خواسته، در سپاه دشمنان خداوند هستند. حال می‌خواهد مسلمان باشد یا نه، شیعه باشد یا نه.

  • حامد خواجه

برداشتی آزاد از فرمایش استاد آیت‌الله خامنه‌ای در ترجمه‌ی تفصیلی آیة الکرسی

دومین آیه از مجموعه‌ٔ سه آیه معروف به آیة الکرسی، در خصوص آزادی به خصوص آزادی عقیده و آیین است. «لااکراه فی الدّین» (بقره / ۲۵۶) آنچه آیین ماست، با اکراه همراه نیست. به زور و اجبار اعتقادات و تفکر خود را به جهان و جهانیان تحمیل نمی‌کنیم. معمولا به این بند از آیه بسیار تمسک شده است به خصوص از جانب روشنفکران، چه دینی و حتی غیر‌دینی. امّا در نگاه نخست به نظر می‌رسد این فرمایش قرآن کریم با دستورات و آیات مربوط به قتال و جهاد با کفّار سازگاری ندارد؛ پناه بر خدا از این که بخواهیم مدعی ناسازگاری میان آیات قرآن که تماما حق است، شویم؛ قرآن تماما حق است و تمام اجزاء این حقیقت یکپارچه حق، باهمدیگر سازگار هستند؛ امّا منظور از این ناسازگاری، آن فهم ناقصی است که از آیه وجود دارد. و مقصود از این یادداشت توضیح و اصلاح این فهم ناقص از آیه می‌باشد.

سوالی که از متمسکین به این بخش از آیه داریم این است که ادامه آیه را چرا توجه نمی‌کنند؟ چرا آیه را کامل نگاه نمی‌کنند؟ بله هیچ اجباری در پذیرش آیین و دین ما نیست و اساسا آیین و دین ما همراه با اکراه نیست و این را هم به خاطر فشار‌های امثال شما و حقوق جهانی بشر و ... نمی‌گوییم که اساسا معتقدیم این نفهته در دین ماست و آزادی را از پرتوهای توحید می‌دانیم؛ امّا شما که قصد تمسک به این فقره را دارید، چرا ادامه‌ی آیه را نمی‌خوانید؟

صورت کامل آیه از این قرار است: « لا اِکْراه فِی الدّینِ قَدْ تَبَینَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی فَمَنْ یکْفُر بِالطاّغُوتِ وَ یؤمِنْ بِاللهِ فَقَدْ اِسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقی لاَنْفِصامَ لَها وَ اللّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ »

«لا اکراه فی الدّین» در دین اکراه و اجباری نیست، «قد تَبَیَّنَ الرُّشدُ مِنَ الغَیّ» آشکار شده است راه راست از راه گمراهی.

اینکه در ادامه «عدم اکراه در دین» بلافاصله گفته شده است، «راه راست و گمراهی آشکار» شده است؛ این علت عدم اکراه را بیان می‌کند؛ چرا اجبار و زور و فشاری همراه آیین و در پذیرش دین ما نیست؟ چون راه راست از راه گمراهی آشکار شده است و مانند روز واضح شده است که راه راست کدام است و گمراهی کدام است؛ لذا این آیه کریمه اساسا نه تنها منافی تبلیغ دین و تبیین نیست، که اساسا مؤید آن است. و در وزان تبلیغ، به جهاد اهمیت می‌دهد.

اساسا جهاد اسلامی برای برطرف کردن و برداشتن موانع هدایت است؛ که عبارتند از طواغیت و رهبان زمانه که مانع رسیدن هدایت به مردم هستند؛ مانع این آشکار شدن راه راست و راه گمراهی هستند؛ اساسا جهاد اسلامی و قِتال مقدس اسلامی برای آزادی و آزاداندیشی است؛ برای آزادی بخشی است؛ در جامعه‌ای که سردمداران کفر مانع تبین راه رشد هستند؛ مانع خوانده شدن قرآن هستند، مانع رسیدن حق به عموم جامعه هستند، با این افراد با زور و با شمشیر مقابله خواهیم کرد؛ ما برای رسیدن حق به گوش مردم و روشن‌شدن راه راست برای مردم، جان‌مان را هم می‌دهیم و به آن افتخار می‌کنیم، و این را برای خود سعادت می‌دانیم که در راه رسیدن عموم جامعه به آزاداندیشی و رها کردن مردم از بند‌ها، کشته شویم و جان دهیم؛ بله اگر دستی مانع رسیدن سخنان قرآن به مردم بشود، مانع خواندن قرآن بشود، آن دست را قلم می‌کنیم، اگر حجابی در برابر حق و حقیقت به وجود بیاورند، با افتخار آن را می‌دریم، اگر مشتی بخواهد بر سر خواننده‌ی قرآن زده شود، آن دست را قطع می‌کنیم، برای بر طرف کردن مزاحمان هدایت همیشه آماده و شمشیر به دست هستیم و این را نه تنها در تنافی با آزادی و آزاداندیشی نمی‌بینیم بلکه عین آزاداندیشی است و رقم زدن آن را در جامعه تکلیف خود می‌دانیم.

و از این باب است که این روز‌ها که درگیری‌ها و قتال تا حدودی به جبهه‌ی نرم و فرهنگی کشیده شده است، جهاد تبیین اهمیت ویژه می‌یابد؛ درگیری و قتال مستقیم تبیین برای تک‌تک مسلمانان واجب است، همانگونه که جهاد شمشیر بود؛ چرا که این‌روز‌ها کمتر با شمشیر مانع تبین رشد از غی / آشکار کردن راه راست از گمراهی، می‌شوند؛ بلکه با رسانه‌هایی انحصاری مانع این تبیین می‌شوند؛ و البته در این مقام هم هیچ ابایی از دست به شمشیر شدن نداریم چرا که «الْخَیْرُ کُلُّهُ فِی السَّیْفِ وَ تَحْتَ ظِلِّ السَّیْفِ».

  • حامد خواجه

بیش از یک ماه از درگیری غزه می‌گذرد؛ جنایات عظیمی رخ می‌دهد و ما همچنان تماشاچی!
اینکه هیچ کاری نمی‌کنیم، تماشاچی هستیم، حداقل دست به دعا و صدقه نمی‌شویم؛ این به لحاظ تکوینی و نفسی بسیار بد است و آثار سوء زیادی خواهد داشت. جامعه اسلامی اگر دستش برای کمک کردن بسته است؛ می‌تواند دست به دعا شود و دست به صدقه و قربانی شود؛ دعا سلاح مومن است؛ این تماشاچی شدن، نه تنها مسلمانی نیست بلکه از انسانیت هم بیرون است.

و بدتر از آن اینکه طلب‌کار دیگران هستیم و متوقع که دیگرانی - هرکس میخواهد باشد - کاری کند؛ خودمان نشسته‌ایم و از کمترین کاری که از دست‌مان بر می‌آید کوتاهی می‌کنیم،متوقع از دیگران.

باید جایگاه دعا در اندیشه‌های ما جابه‌جا شود؛ در خصوص دعا با اینکه یک جامعه مسمان و مذهبی هستیم، اندیشه‌ها کم و تُنُک است. آنقدر سکولاریسم به صورت ناخودآگاه در اندیشه‌های‌مان رسوخ کرده است، امکان چنگ انداختن به این سلاح، یعنی دعا، برای حتی جامعه مذهبی و مسلمان نیز از اگر نگوییم از بین رفته است، کم رنگ شده است. واقعا دعای مسلمانان می‌تواند یاری دهنده و کمک کننده جبهه مقاومت باشد، و علاوه بر آن این حال نسبت به جبهه مقاومت غزه، برای خودمان -چه شخصی و چه جمعی- موثر خواهد بود و به صورت ملموس در زندگی‌ها تاثیر آن احساس خواهد شد.

و همچنین برعکس آن؛ اگر نسبت به جنایاتی که بر سر مسلمانان و مظلومان عالم می‌آید، بی‌تفاوت باشیم و فقط تماشاچی باشیم و اقدامی در مسیر یاری آنان نکنیم؛ واقعا این بی‌تفاوتی تاثیری سوء خواهد داشت؛ نه تنها در باطن، بلکه در همین زندگی دنیایی، ضربات این کوتاهی در انجام وظیفه را خواهیم چشید و چه‌بسا که منجر به منحرف شدن‌ها و تعویق‌ها و تاخیر‌ها بشود.

  • حامد خواجه

مرز‌های مقاومت مستندی است در شش قسمت ساخته وحید فرجی؛ این مستند تاریخی در موضوع شکل‌گیری رژیم غاصب صهیونیستی در ۱۹۴۸ میلادی می‌باشد؛ البته این موضوع قسمت‌ اول این مستند است و در قسمت‌های بعدی به جنگ و درگیری کشور‌های عرب اطراف فلسطین از جمله مصر، لبنان، سوریه و اردن با این رژیم غاصب است؛ در بررسی هر یک از این وقایع، واقعا روایتی دقیق و فنی ارائه شده است. و هر یک از این جنگ‌ها، وقایع قبل، حین و بعد آن نیز بررسی شده است و به صرف خود درگیری اکتفا نشده است و تا حدودی آثار و تبعات آن را هم روایت کرده است که از این جهت هر چند تحلیل‌هایی نیز به همراه دارد، ولی قابل توجه است.

تماشای این مستند را اولا به کسانی که از فلسطین عزیز،‌فلسطین اسلام اطلاعات کمی دارند و نمی‌دانند که این غصب چگونه رخ داد، توصیه می‌کنم؛ به خصوص کسانی که حوصله مطالعه و کتاب‌خواندن ندارند؛ می‌توانند دراز بکشند و تماشا کنند؛ هر چند که اگر کمی با دقت این مستند را پی‌گیری کنند، بعید می‌دانم در همان حالت درازکش باقی بمانند!

امّا مخاطب دوم مستند، آن عزیزانی هستند که در این شرایط فعلی غزه و طوفان الأقصی که رقم خورده است، از مسئولین و حکومت توقع ورود مستقیم به درگیری را دارند و بعضا ایران را به محافظه‌کاری متهم می‌کنند؛ و یا در خیال خام‌شان علت را در ناتوانی ایران جستجو می‌کنند؛ در حالی که با این ساده‌اندیشی‌ها نسبت به مسئله غزه و طوفان الأقصی، نمی‌توان تحلیل درستی از صحنه داشت! به ایشان توصیه می‌کنم در عین آن که تمامی قسمت‌های مستند را به تماشا بنشینند، مخصوصا قسمت‌هایی که به جنگ و درگیری مصر و جمال عبدالناصر می‌پردازد را با دقت و توجه بیشتر ببینند. نمی‌خواهم بگویم که تجربه را آزمودن خطاست و شرایط مشابهی وجود دارد که البته خیلی هم دور از وادی نیست؛‌ بلکه صرفا می‌خواهم از مسئله تحلیلی ساده و سطحی نشود؛ ابعاد مسئله و عمق ماجرا دیده شود.

در هنگام تماشای این مستند، به خصوص قسمت‌های اول آن، یکی از سوال‌های جدی در ذهنم نقش ایران بود؛ در زمان شکل‌گیری این رژیم ننگین و همچنین در زمان درگیری‌های کشور‌های عرب، ایران کجای پازل بود؛ البته بخشی از مسئله روشن است؛ رژیم پهلوی که سگ‌نگه‌بان بوده لذا مشخص است چه موضعی داشت، اما موضع علما چگونه بوده است؟ ازقضا زمانی که این مستند را تماشا می‌کردم در کنار آن مشغول مطالعه کتاب شرح اسم که به زندگی مقام معظم رهبری می‌پردازد، بودم؛ که در قسمتی از آن نامه‌ای بود و یا گزارش از نامه‌ای که در مقام استفتاء از حضرت امام برآمده بود که «آیا می‌توان خمس را در راه حمایت از فلسطین مصرف کرد؟» که در جواب گفته شده بود، سهم امام آن، نه تنها جایز است، بلکه بهتر و شایسته است که در آن راه صرف شود. البته کنش‌های دیگری نیز در تاریخ بوده و می‌توان یافت؛ و این روشن است که در میان مبارزان انقلابی آن زمان، مسئله فلسطین، کاملا جدی بوده است.

بعدانوشت:
در بازخورد به یادداشت بعضی از عزیزان فرمودند که این پیشنهاد بررسی جنگ «جمال عبدالناصر» با رژیم غاصب و جعلی اسرائیل، حس ناامیدی در مبارزه می‌دهد؛ و حتی بعضا گفته شد که کل این مجموعه مستند این حس را می‌دهد که نمی‌توان با اسرائیل درگیر شد!
باید عرض کنم که اولا تمام قسمت‌ها را ببینید و ببینید که در نبرد لبنان چه اتفاقی افتاده است!
دوما این که از شکست‌ها ناامیدی بفهمیم به خاطر ضعف اندیشه‌ای و عدم توان تحلیل است والّا لقمان حکیم می‌فرمایند از بی‌ادبان ادب آموز.

  • حامد خواجه
چرا ذهن مردم ایران برای اسرائیل مهم است؟

به این فکر کرده‌اید که چرا اسرائیل برای مردم فارسی زبان کار رسانه‌ای می‌کند؟ آن‌هم با خود نام اسرائیل؛ یعنی بماند اینکه بسیاری از رسانه‌ها و خبررسانی‌هایی که بدون نام و نشان در خدمت اسرائیل هستند؛ ولی با این وجود «اسرائیل فارسی» هم مشغول است.

گمان نمی‌کنم این کار برای زبان دیگری هم رقم بخورد یا خورده باشد؛ سرچی زدم، به نظر می‌آمد که چنین چیزی نباشد، اگر می‌شناسید به من هم بگویید؛ ظاهرا حتی «اسرائیل عربی» هم پیدا نشد؛ در حالی که به خاطر درگیری مستقیم با فلسطینی‌ها و به خصوص عرب‌ها، باید این مقوله برای او جدی باشد؛ اما باز هم ذهن ایران و ایرانی برای او دارای اهمیت ویژه است؛ به نظر‌تان چرا؟ جواب این پرسش در یادداشت قبل نیز بوده است؛ منتهی در این یادداشت قصد دارم زاویه نگاه جدیدی را باز کنم.

این مسخره‌ترین جواب است که گفته شود اسرائیل به فکر «آزادی» و حقوق بشری است که در ایران نیست و برای همین اسرائیل به زبان فارسی را راه انداخته است. به خاطره مسخره بودن این پاسخ اصلا دیگر ادامه نمی‌دهم؛ یک رژیم غاصب و کودک کش، که ابایی از کارش هم ندارد، به فکر حقوق بشر باشد!!

امّا بازگردیم به سوال اصلی، چرا ذهن مردم ایران برای اسرائیل اهمیت می‌یابد که اینگونه در کنار پشتیبانی‌های رسانه‌ها و خبر‌گزاری‌های رسمی و غیر رسمی و همچنین پیاده‌نظام شبکه‌های اجتماعی، دست به تأسیس اسرائیل فارسی می‌زند و به دنبال به دست آوردن ذهن مردم ایران است؟

دو روز پیش در ساندویچی منتظر آماده شدن فلافل بودم که گفتگوی فروشنده با یکی از مشتری‌ها توجه من را به خود جلب کرد؛ فروشنده می‌گفت: پس چرا ایران به اسرائیل حمله نکرد؟ می‌گفتن که امروز می‌خواد بزنه؟ آن مشتری هم می‌گفت: مگه به این راحتیه، اگه ایران بزنه که جنگ جهانی می‌شه و اصلا مگه ایران دیونه‌ست که بخواد بزنه! و بعد در ادامه شروع کرد تحلیل‌های اینستایی ارائه کردن که اساسا جنگ جهانی سوم تنها بر سر آب شکل خواهد گرفت نه بر سر یه تیکه زمین و از این قبیل چرندیات؛ القصه اینکه می‌خواستم بگویم به نظر می‌رسد در ذهن مردم ایران، جنگ با اسرائیل هیچ نفعی برای ما نخواهد داشت و تنها از باب ارزشی و یا تکلیف الهی به آن نگاه می‌شود؛ البته اگر بشود. یعنی این نگاهی هم که هست از جانب حزب اللهی‌ها و مذهبی‌ها است. و نهایتا به خاطر انسانیت و جلوگیری از کودک‌کشی و نسل‌کشی اسرائیل؛ چنانچه در گفتگوی درون فلافلی هم به آن اشاره شده بود.

امّا باز هم تکرار همان سوال، چرا ذهن مردم ایران برای اسرائیل مهم می‌شود؟
بگذارید حوصله‌تان را سر نبرم؛ چون خود اسرائیل هم فهمیده است که اگر ایران مستقیما و علنا وارد میدان نبرد شود و به جنگ با اسرائیل برود، کار اسرائیل تمام است؛ و این ورود هم کاملا تابع ذهنیت مردم ایران است؛ تا هنگامی که ذهنیت مردم ایران با این ورود علنی و مستقیم ایران به جنگ با اسرائیل همراه نباشد، نیز این ورود اتفاق نخواهد افتاد؛ این پشتیبانی ملی مردم ایران لازم است وگرنه ایران امکان ورود ندارد؛ و این پشتیبانی نیازمند فهم مردم از فوائد جنگ و مبارزه با اسرائیل است؛ نه فوائدی اخروی و یا دینی و یا حتی انسانی که همه‌گی ارزشمند است؛ بلکه فوائد دودوتا چهارتای دنیایی و اقتصادی؛ و اینجاست که جهاد تبیین معنا پیدا می‌کند؛ به نظرم اگر به جای این همه داوطلب اعزام به فلسطین و غزه،‌ اقدام به کنشگری در عرصه‌ی جهاد تبیین می‌شد، کار راحت‌تر حل می‌شد؛ هر چند آن داوطلبی اعزام هم اقدامی ارزشمند است ولی راهگشا و حل کننده مسئله نیست؛ بلکه تنها یک اقدام فردی است که در نهایت احساس خوشی به خود فرد درست خواهد دارد، امّا تا چه اندازه در مسئله‌ی مبارزه‌ی با اسرائیل موثر بوده است و در مسیر نابودی اسرائیل بوده است؟ اگر نگوییم هیچ،‌ به راحتی می‌توان گفت بسیار اندک.
به خصوص این «جهاد تبیین» برای کسانی چون قشر طلاب و تاثیرگذاران رسانه‌ای و یا هر قشر تاثیر‌گذار دیگر، جدی می‌شود؛ لذا شاید باید به ایشان گفت به جای داوطلب اعزام شدن، عرصه‌ی اصلی و وظیفه‌ی اصلی خود را جدی بگیرید و به جهاد در آن عرصه بپردازید.

  • حامد خواجه

درگیری‌های این‌روز‌ها در فلسطین به خوبی پوشالی بودن قدرت اسرائیل را نشان داد؛ دیدید که فلسطین با دست خالی چه به حال و روز اسرائیل آورد؟ اما این پوشالی بودن قدرت اسرائیل هنوز در باور مردم ما ننشسته است. مردم ایران باید باورد کنند که قدرت اسرائیل پوشالی است و یک «وفاق ملی» علیه اسرائیل صورت گیرد تا پشتیبان ورود «علنی» ایران به جنگ باشد. برای نابودی اسرائیل ایران باید محکم و علنی وارد میدان مبارزه شود و این به پشتیبانی مردم و همراهی افکار عمومی نیاز دارد؛ باید یک وفاق ملّی در ایران برای مبارزه بر علیه اسرائیل شکل بگیرد.

گمان نمی‌کنم کسی پیدا شود که از اسرائیل «نفرت» نداشته باشد؛ حتی طرفداران «زن، زندگی، آزادی» هم از این لکه ننگ متنفر هستند؛ امّا این کافی نیست؛ باید اسرائیل را دشمن خود بدانیم؛ تا هنگامی که اسرائیل به عنوان دشمن و عدو خود در باور‌ما نباشد، نمی‌توان توقع داشت که مردم برای مقابله با آن به پا خیزند. دشمن گرفتن یک تعبیر قرآنی است؛ «إِنَّ الشَّیْطَانَ لَکُمْ عَدُوٌّ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوًّا».

مردم ما باید باور کنند بسیاری از مشکلات ما به خاطر این غده‌ی سرطانی در منطقه است؛ باید آن را از بین برد تا مشکلات‌ حل شوند. راه حل مشکلات، در نابودی اسرائیل است.

مردم ما باید باورکنند که مانع پشرفت ما اسرائل است؛

مردم ما باید باورکنند که اگر مشکل اقتصادی داریم، رفع آن در «گرو» نابودی اسرائیل است؛

باید اسرائیل نابود شود تا مشکلات اقتصادی ما برطرف شود.

  • حامد خواجه

طبق بعضی از اخبار ارتش اسرائیل ستمگر و زورگو و غاصب، اعلام کرده است که بیمارستان «المعمدانی» غزه در امان است و گفته است که می‌خواهد بمب باران کند و به مردم گفته از خانه‌ها خارج شوند به بیمارستان پناه ببرند؛ و پس از جمع شدن مردم و جمعیت خوبی در بیمارستان، دست به بمباران بیمارستان زده است!!

این از اسرائیل هیچ بعید نبود؛ چون همه می‌دانیم که اسرائیل هیچ بویی از انسانیت، شرف نبرده است؛ و این موجود منحوص آنقدر خودخواه هست که دست به هر کاری می‌زند؛ کودک‌کشی این رژیم غاصب دیگر نیازی به دلیل و مدرک ندارد، برای همه واضح و روشن است.

امّا ما به عنوان یک مسلمان هم حتی اگر نخواهیم به قضیه نگاه کنیم و صرفا اگر جنبه‌ی انسانی را بخواهیم ببینیم -از قضا بنده مدعی هستم جنبه‌های انسانی تمام جنبه‌های اسلامی هستند- نباید به سادگی و با بی‌توجهی از کنار حداقل این جنایت‌های اخیر اسرائیل بگذریم؛ اگر خدا را هم قبول نداریم که باید به خاطر بی‌توجهی پاسخگو باشیم، وجدان که داریم؟! نداریم؟ پیش وجدان‌مان چگونه این بی‌توجهی را توجیه می‌کنیم؟

ولی اگر بخواهیم بی‌توجه نباشیم، چه‌کار‌هایی از دست ما آدم‌های معمولی بر می‌آید؟

اولا اینکه به هیچ وجه نباید فریب این سوال فوق را خورد؛ ما آدم‌های معمولی اگر «ما» بشویم؛ یعنی جمع بشویم؛ هیچ چیز و هیچ کس حریف‌مان نیست؛‌ چرا؟ چون خود خدا و قدرت الهی به کمک ما خواهد آمد بلکه اینجا معجزه رقم خواهد خورد؛ این حرف من نیست، در قرآن چنین آمده است که «انّ اللَّه لایغیّر ما بقوم حتّی یغیّروا ما بانفسهم»؛ پس نباید خود را دست کم بگیریم.

دوما مهم‌ترین و موثر‌ترین کار، که هیچ وقت نباید آن را دست کم گرفت و از کنار آن به سادگی گذشت، «دعا» است. دعا سلاح مومن است؛ این نه از آن جهت است که ضعف مومن را نشان دهد و به تعبیر غلطی که معمولا میان مردم رایج است گفته شود که« ما جز به دعا کردن کاری از دست‌مان بر نمی‌آید»؛ چه کاری موثر‌تر از دعا سراغ دارید؟ که اینگونه با ضعف بگویید از ما کاری جز دعا ساخته نیست؟
وقتی دعا به سلاح تشبیه می‌شود؛ این یعنی برّنده و کارساز است؛ یعنی ابزار میدان نبرد است؛ یعنی ... و این اضافه شدن دعا به عنوان سلاح به مومن بسیار بار معنایی دارد؛ مومنی که با عشق به مردم به جهاد می‌رود.
لذا نباید دعا را دست کم گرفت به خصوص برای جریان‌های مقاومت منطقه و خاصتا فلسطین و ویژه‌تر از همه این روز‌های غزه؛ گمان نکنید دعا برای نجات و پیروزی فلسطین و مرگ فرستادن و آرزوی نابودی اسرائیل، چیزی از دعای الهی که متن آن موجود است، کم دارد؛ و یا فکر نکنید که این دعا در مسیر دعای فرج نیست!
            شیخ‌جعفر ناصری از اساتید اخلاق قم فرمودند: برای نجات مردم فلسطین قرائت ختم "اَمَّن یُجیب" موثر است چون این‌ها خیلی مضطر هستند...

سوما اهتمام جدی برای شرکت در تجمعات و راهپیمایی‌های حمایت از مردم غزه داشته باشید؛ گمان نکنید که این‌ها بی‌تاثیر است که واقعا دیگر در این دنیای رسانه‌ای اخبار آن به مردم مقاومت و مردم غزه خواهد رسید و احساس دلگرمی و پشتیبانی خواهند کرد؛ و این واقعا ارزشمند است و علاوه بر آن در هنگام شرکت در این تجمعات کاملا با انگیزه‌های الهی بروید؛ این راهپیمایی‌ها چیزی از عبادات کم ندارد؛ به راحتی می‌توان گفت که هم قدم با ملائک می‌شوید.

چهارما کمک‌های مالی که می‌توان از طریق سایت رهبری و یا اگر راه دیگری می‌شناسید اقدام کنید؛ کمک‌های مالی صرفا برای طرف مقابل نیست؛ برای خود من و شما هم نیاز است؛ نیاز است که من و شما هم کمک مالی کنیم به جبهه مقاومت و مردم غزه؛ حال که نمی‌توانیم جان‌مان را در راه جهاد فدا کنیم؛ باید راهی برای دادن مال پیدا کنیم؛ حال هر کسی به اندازه وسع و توانایی‌اش؛ و شاید هم به اندازه توفیق الهی که دارد!

پنجما معمولا ما مطالعات‌مان در خصوص فلسطین بسیار کم است و اطلاعات خوبی نداریم که چه اتفاقی افتاده است در تاریخ و چرا الان جنگ وجود دارد و چرا سازش نمی‌کنند و یا اینکه چرا این حمله را شروع کردند و ... و هنگامی که خودمان نمی‌دانیم، از طرف دیگر نمی‌توانیم وظیفه‌ی الهی جهاد تبیین در این خصوص را انجام دهید؛ لذا برای اینکه بتوانیم تبیین کنیم و برای اینکه بتوانیم دیگران را به این دست اقدام‌های حمایت مردم فلسطین و غزه دعوت کنیم لازم است مطالعات خود را در این زمینه بالا ببریم؛ و همچنین مستند هم در این زمینه وجود دارد؛‌به عنوان نمونه مستند مرز‌های مقاومت شاید بد نباشد؛ و یا مستند وداع با اسلحه؛ پس جهاد تبیین در این زمینه فراموش نشود!

ششما اینکه از قربانی کردن و نذری دادن برای پیروزی رزمندگان و سلامتی رزمندگان و مردم غزه چشم پوشی نکنید؛ حتی شده است یک مرغ؛ و اگر هم می‌توانید از میان دوستان و همکاران و اقوام پولی جمع کنید و بانی این خیر شوید که چه بهتر.

هفتما یکی دیگر از کار‌هایی که می‌توانید بکنید نشر دادن از همین قبیل اقدام‌ها است؛ به خصوص در این زمانه‌ای که فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی و پیامرسان‌ها آنقدر گسترده وسهل الوصول هستند که اگر در این زمینه کوتاهی کنید، باید پاسخگو باشیم.

موارد دیگری که به نظر شما می‌رسد را بگویید تا به این پست بیافزایم!

  • حامد خواجه


هنوز AFC به صورت رسمی اعلام نکرده است که دلیل لغو بازی سپاهان - الاتحاد چه بوده است؛ گمانه‌زنی‌هایی هم از این هست که دلیل ترک زمین توسط الاتحاد آتش‌بازی هواداران سپاهان باشد ولی اولین چیزی که روی رسانه‌ها رفت و هنوز هم احتمال وجود آن هست، وجود تندیس سردار شهید حاج قاسم سلیمانی است که رحمت الهی بر آن مرد میدان باد. اینکه اصل ماجرا چه بوده به کنار و شاید با گذشت زمان روشن شود و شاید هم نه!

 

 

امّا مهم این است که باید همه بدانند و متوجه بشوند که «حاج قاسم» دیگر جزو هویت ملی ما است؛ حاج‌قاسم دیگر مانند پرچم ایران، مانند سرود ملی و ... برای ما مقدس است؛ جزوی از شخصیت یک ایرانی است؛ همانگونه که رستم شاهنامه، جزوی از هویت ما شده است، حاج‌قاسم هم یک قهرمان ملی و هویت‌ساز برای هر ایرانی است.

بعد از هشت سال تخریب شخصیت ایرانی که در دولت آقای روحانی اتفاق افتاده است؛ بعد از این دولت ذلّت باید روی شخصیت ایران بسیار حساسیّت نشان داد؛ این تخریب عزت ملی که توسط دولت ذلت انجام شده است، سبب شده است که در حال حاضر حساسیت ویژه نسبت به آن نشان داده شود.

اگر این ادا بازی‌هایی که می‌گویند فوتبال سیاسی نیست را کنار بگذاریم و کمی با واقعیات آشنا شویم که اساسا فوتبال از سیاست برخواسته است و کاملا سیاست است که حاکم است، با کنار گذاشتن این کوتاه‌فهمی‌ها، می‌توان توقع داشت که در این جریان لغو شدن بازی، مسئولین مانند وزیر ورزش و حتی وزیر خارجه هم ورود کنند و پی‌گیری‌های لازم را انجام دهند و چقدر خواستنی است که اگر این به خواست و مطالبه‌ی مردم تبدیل شود؛ نه اینکه به خاطر یک بازی و یا به خاطر فوتبال و ... باشد، بلکه به خاطر حاج‌قاسم و نه صرفا به خاطر شخص او، به خاطر ایران، به هر حال «حاج قاسم» دیگر جزوی از هویت ایران است؛ اگر کسی به پرچم ایران بی‌احترامی کند، با او چه می‌کنیم؟

نادیده گرفتن شخصیت و هویت به خصوص شخصیت و هویت یک ملت، بسیار خطرناک است و توجه به آن از وظایف مهمه‌ای است برای هر کسی که برای این خاک قلبش می‌تپد.

  • حامد خواجه

در دوران پساکرونا همانگونه که اینترنت در زندگی‌های روزمره‌ جدی شده است، در سفر‌های اربعینی هم این مقوله جدی شده است. اینکه حتما به نحوی وصل به فضای مجازی باشیم؛ حال یا با سیم‌کارت‌های عراقی و یا با رومینگ‌های سیمکارت‌های داخلی و یا وای‌فای‌های رایگان. بسیار نزدیک است که اینترنت، به یکی از نیاز‌های اولیه و ضروری بشری  تبدیل شود و اگر این تبدیل رخ دهد در مسیر پیاده‌روی همانگونه که نذری طعام و خراکی می‌دهند، احتمال دارد نذری اینترنت هم بدهند؛ کما اینکه بعضا این اتفاق هم اکنون البته نه با اسم نذری، در حال رخ دادن است.

امّا چرا اینقدر وابسته به اینترنت هستیم؟
یک بُعد شبه‌اعتیادی به اینترنت، بلایی بود که کرونا بر سرمان آورد یا حداقل آن را تشدید کرد؛ به تعبیری یکسال زندگی کردن در اینترنت که حتی برای کار‌های روزمره نیز غرق در اینترنت بودیم این وابستگی به اینترنت را به دنبال خود داشت. این بعد پسا کرنایی جهان را هم اگر کنار بگذاریم؛

یک بُعد دیگر هم میل شدید «در تماس بودن» و «خبر دادن» و «خبر گرفتن» است که تا حدودی این هم به اعتیاد نزدیک شده است؛ اینجا هم یک مسئله‌ای است که چگونه پس از آمدن تلفن‌های همراه، این حجم از نگرانی به وجود آمد؟ و اساسا چرا باید این حجم از نگرانی برای بعضی از بی‌خبری‌ها وجود داشته باشد؟ مگر قبلا که اینگونه تلفن همراه رواج نداشته است، اوضاع چگونه بوده است؟ چرا نیاز داریم در روز ۱۰ بار از نزدیکان خبر بگیریم؟ نباید به این راحتی به وسوسه‌های شیطان دامن بزنیم؛ اگر در این چنین مواقعی مقابل وسوسه‌های شیطانی نایستیم و به راحتی به آن تن بدهیم، در بزنگاه‌ها نیز نمی‌توانیم از وسوسه‌ها رهایی یابیم. این بعد هم به کنار.

ولی چرا در این سفر اربعینی هم نمی توانیم از «شبکه‌های اجتماعی» دل بکنیم؟
مانند معتاد‌ها شده‌ایم؛ چرا مانند؟ بهتر بگوییم معتاد شده‌ایم آن هم به متاعی که آنچنان تقبیح نمی‌شود و کوچک و بزرگ هم نمی‌شناسد؛ مذهبی و غیر مذهبی ندارد؛ این هم شاهد و نشانه اعتیاد که در سفر اربعینی که باید از تعلقات دل کند و کمی از دنیا و زندگی دنیایی قبلی خود دور شویم و کمی هم تجربه‌ی جدید داشته باشیم، نیز گرفتار هستیم؛ آن هم چه بدگرفتاری؛ در این زمینه بیشتر تامل کنید؛ چرا اینقدر اینترنت و به خصوص شبکه‌های اجتماعی، ما را درگیر خود می‌کند؟ این همه وابستگی از کجا آمد؟ و اگر هم مایل بودید در این زمینه مطالعه کنید، برای شروع  کتاب «اینترنت با مغز ما چه می‌کند؟» از نیکلاس کار  مفید خواهد بود.

  • حامد خواجه

این روز‌ها فروش اقساطی انواع کالا زیاد به چشم می‌خود؛ از لوازم‌خانگی گرفته تا لباس و تلفن همراه و رایانه و حتی خراکی‌ها و خدمات و مایحتایج روزانه. البته این زیادشدن را  از تبلیغاتی که می‌کنند عرض می‌کنم؛ در تلویزیون، بیلبور‌های خیابانی، فضای مجازی و حتی تبلیغات پیامکی. والّا تا به حال اقدام به این قسم از خرید‌ها نکرده‌ام. و از طرفی هم میلی به آن ندارم و احساس می‌کنم که به هر حال در نهایت، این من هستم که متضرر شده‌ام و کلاهی گشاد بر سرم رفته است.

این حجم زیاد از فروش اقساطی را می‌توان یکبار با این زاویه‌دید نگاه کرد که قدرت خرید جامعه پایین آمده است و لذا سرمایه‌داران عزیز به فکر مردم هستند و فروش قسطی دارند و یا حتی به فکر مردم هم نیستند، بلکه اجناس روی دست‌شان باد کرده و جامعه‌ی باقدرت خرید پایین را که طیف خوبی از معمول جامعه‌ها است را از دست داده و یا می‌دهد، لذا روی به فروش اقساطی آورده است و تلافی دیر به پول رسیدن را هم با درصد سود‌ها و بهره‌کشی‌ها از مردم، در می‌آورد. این یک زاویه نگاه است که باید اولا نهیبی باشد به دولت که حواسش به قدرت خرید جامعه باشد و تذکری هم به خود جامعه که متوجه خرید‌های بی‌وجه باشد که با خرید‌های نفسانی که با هیچ منطق و عقلانیتی پشتیبانی نمی‌شود، خود را برده و اسیر سرمایه‌داری و سرمایه‌داران نکند.

یک زاویهنگاه دیگر که قصد این نوشته جلب توجه به آن است هم می‌تواند وجود داشته باشد. چرا سرمایه‌داری که تنها به فکر جیب خود است، اینگونه حاضر می‌شود به صورت اقساطی کالای خود را بفروشد؟ آن‌هم بعضا با همان قیمت نقدی که در بازار هست! آیا فروش نرفتن کالا با توجه به تورم‌های موجود، به نفع صاحبان کالا نیست؟ کالا را هر چه دیرتر بفروشد، سود بیشتری می‌برد و سرمایه او رشد می‌کند؛ با این حال چرا حاضر می‌شود با نرخ سود پایینی کالای خود را به صورت اقساطی بفروشد؟ از این تعامل سرمایه‌دارن می‌توان چیزی را کشف کرد؛ به خصوص که این تعامل «فروش اقساطی» در مقطع‌های مختلف، نوسان دارد؛ در برهه‌ای اصلا نمی‌توانی فروش اقساطی پیدا کنی و در برهه‌ای در همه‌ی تبلیغات می‌خواهند فروش اقساطی را در چشم تو فرو کنند.

به نظر می‌رسد این رویه سرمایه‌دارن برخواسته از پیش‌بینی‌شان و یا حتی علم‌شان از نرخ رشد تورم می‌باشد. اینکه می‌بینی در ابتدای دولت آقای روحانی فروش اقساطی برخلاف انتهای دولت قبل، زیاد می‌شود و همینطور در میانه‌های دولت اقای روحانی و حتی در دوران پایانی دولت ایشان، فروش اقساطی کم می‌شود اگر هم هست، نرخ سود و بهره آن بالا است، به خاطر همین اوضاع رشد تورم است.

و اینکه می‌بینیم در دولت آقای رئیسی هنوز فروش اقساطی کم نشده است بلکه روبه افزایش است، می‌تواند یک نشانه خوب باشد؛ اینکه رشد تورم، کنترل شده است و یا اینکه احساس سرمایه‌داران و پیشبینی‌شان این است که نرخ رشد تورم، آنقدر زیاد نخواهد بود که از فروش نرفتن کالای خود سود ببرند؛ بلکه برای سود بردن نیازمند فروش هستند حتی شده به صورت اقساطی.

دوستی دارم که از سال ۸۸ در بورس بوده است و یدطولایی در این قضیه دارد و کاملا فهم‌های اقتصادی دارد؛ در مقاطعی که ضرر‌های زیادی متوجه بورسی‌ها شده بود، جان سالم به در برده است؛ او می‌گفت که از این شدت تبلیغات فروش‌های اقساطی، متوجه می‌شوم که کجا و چگونه باید سرمایه‌گذاری کنم.

و در پایان بگویم که در این یادداشت قصد دفاع از دولت انقلابی آقای رئیسی نبوده است و دفاع از عملکرد قابل قبول ایشان -در مجموع با دیدن شرایط و اقتضائات و دست‌آورد‌ها- ورود‌های راحت‌تر و سهل الوصول‌تر می‌توان داشت و به راحتی با کمی تامل این قابل پذیرش است که در مجموع وضعیت اقتصادی به نفع قشر مستضعف در حال بهبود است.
مقصود از این یادداشت توجه دادن به این نکته است که همیشه با تحلیل‌های منفی، وقایع را تحلیل نکنیم، گاهی هم در عین دیدن آن زاویه منفی، کمی هم از زاویه‌های مثبت نگاه کنیم؛ و مهم‌تر اینکه گمان‌ نکنیم که همین یک زاویه نگاه است و تمام!

  • حامد خواجه

این چه توقّع بى‌جایى است که اگر یک رئیس، یک مرؤوس، یک قاضى، یا مسؤول بخش خاصى از کشور، از تشکیلات حکومت اسلامى، پایش را کج بگذارد، آن آقایى که با او مواجه مى‌شود، فوراً شروع مى‌کند به اصل نظام اسلامى، اصل جمهورى اسلامى، اصل حکومت اسلامى اهانت کردن!
البته به فضل الهى، مثل همیشه، از اوّل انقلاب تا به حال، اکثر مردم خوبند.
اغلب علما و روحانیون، خوبند. اکثر با انصافند. اکثر متوجّه حقایقند.
اما در گوشه و کنار، کسانى هم پیدا مى‌شوند که این گونه‌اند.

این ناشى از چیست‌؟
ناشى از نشناختن قدر جمهورى اسلامى است. امروز هر کس با جمهورى اسلامى سرسنگین باشد، کافر به نعمت اللَّه است.
البته کافر به نعمت اللَّه، به معناى کافر باللَّه نیست. کافر نعمت است و کفر نعمت در مقابل ذات مقدّس بارى‌تعالى، یکى از گناهان بزرگ است. خدا کند که ما دچار چنین گناهى نشویم!

بیانات رهبری در جمع علما و روحانیون «تبریز»
۵ مرداد ۱۳۷۲

  • حامد خواجه
اربعین خانوادگی‌ می‌چسبد!

صدای پای کاروان پیاده روی اربعین به گوش می‌رسد و نوای "حلابیکم یا زوار الحسین" از آسمان می‌آید؛ اربعین نزدیک است، کوله‌های‌تان را بسته‌اید؟

قبلا در مورد اربعین و به خصوص حضور بانوان در پیاده‌روی اربعین سیاه‌ای تقدیم کرده بودم؛ در اینجا می‌توانید ببنید! همچنین فیشی از بخشی از سخنرانی حضرت آقا در سال ۱۳۵۲ در مورد اربعین با عنوان «کنگره عظیم جهانی اربعین» تقدیم حضورتان شده است. تحلیلی که ایشان از اربعین دارند بسیار جذاب و خواندنی است؛ توصیه می‌کنم قبل از ادامه پست آن را مطالعه کنید.

و اما یادداشت امروز...
اگر کمی دور و اطراف سربچرخانیم، می‌بینیم که کاروان‌هایی که نوجوانان را برای بردن زیارت و به خصوص اربعین در حال شکل‌گیری است، در حال زیاد شدن هستند؛ و این در حال تبدیل شدن به یک رویه است؛ البته که اردو برای کار‌های تربیتی - فرهنگی نیاز است؛ اما اینقدر راحت نوجوانان و حتی جوانان را از خانواده‌ها جدا کردن و آن‌ها را به پیاده‌روی اربعین بردن، کار درستی نیست؛ در این امر مهم نیاز است از جهات متعدد تامل شود. به نظر می‌رسد حتی در مباحث تربیتی، این خانواده است که محوریت دارد، که متاسفانه این رویکرد خیلی کم و به صورت نادر در مجموعه‌های تربیتی و فرهنگی مدنظر است؛ و به کل بریده از خانواده‌ها به فکر تربیت نسل نوجوان و جوان هستند؛ حال بماند اوضاع وخیمی که در مجموعه‌هایی است که به دنبال تربیت قبل از نوجوانی هستند!

این گسترش کاروان‌های نوجوانان اربعینی -چه دختران و چه پسران- برخواسته از همین نقص در نظرگاه تربیتی است که برای خانواده نقش محوری قائل نیست؛ والّا اگر کاروان اربعین هم بخواهد ببرد، می‌تواند خانوادگی ببرد.

در این مجال نمی‌گنجد که از مبانی فقهی، فرهنگی و تربیتی این محوریت خانواده قلم‌فرسایی کنم؛ لذا به خاطر همین عنوان این یادداشت "سفر اربعین باید خانوادگی باشد" نشده است که در نظر شخصی خود بنده این به ثبت افتاده است که باید پیاده‌روی اربعین را خانوادگی رفت.

امّا توصیه‌ام به تمامی کسانی که در این عرصه هستند به خصوص کسانی که مشغول کاروان‌های اربعینی نوجوانان و مجردی هستند، این است که بیشتر در رویه خود تامل کنن؛ بسیار به لوازم کار خود فکر کنند.

و در پایان اینکه قبول «کل الخیر فی باب الحسین» امّا این منافاتی با تفکر و تامل کردن در رویه‌های‌مان ندارد.

(تصاویری از اربعین خانوادگی)

 

 

  • حامد خواجه

بعد از عکس کشف حجاب کارمندان طاقچه و همچنین تحرکاتی از این دست از دیگر استارت‌آپ‌ها برای نوشتن یادداشتی در حال تامل و مطالعه و تحقیق بودم؛ در همین راستا با دو مستند در زمینه استارت‌‌آپ‌ها مواجه شدم بعد از تماشای آن‌ها در نظرم آمد که قبل از نوشتن هر یادداشتی که آیا تصمیم بر انتشارش بگیرم یا نه، این دو مستند را معرفی کنم. مستند «لاتارینو» و مستند «شب‌نامه».

مستند شب‌نامه بیشتر وارد فضای امنیتی پشت پرده استارت‌آپ‌ها شده است و به فضای نفوذی که وجود دارد می‌پردازد و تا حدی هم به جاسوسی‌ها سیامک نمازی اشاره دارد.

مستند لاتارینو به این لایه که در شب‌نامه پرداخته شده است کاری ندارد ولی در عوض به لحاظ اقتصادی و ریل‌گذاری‌هایی که در دهه ۹۰ در این زمینه می‌شود را به خوبی نشان می‌دهد. و همچنین از این نظر که استارت‌آپ‌ها چه شد که در ایران به این صورت جدی شد و چه تاریخچه‌ای داشتند هم مستند لاتارینو خوب است و اینکه در نهایت الان کارکرد این اکوسیستم استارت‌آپی چیست؟ هم برای به تعبیری دولتی‌ها و هم برای نیمه‌دولتی‌ها و خصوص‌ها و از طرف دیگر برای نسل جوانی که وارد این اکوسیستم می‌شود چه به ارمغان می‌آورد؟ و در نهایت اینکه در حال حاضر چرا «استارت‌آپ ویزا» چرا فراگیری شده است؟ و اینکه سیاست‌های دانش‌بنیانی ما بر ضد منافع‌مان است.

نظر شخصی من است که این دو مستند را باید در کنار هم دید؛ یعنی دیدن تحلیل‌های فقط یکی از این دو مستند، به شما کمک نمی‌کند که بتوانید به صورت کامل فضای استارت‌آپ‌ها و دانش‌بنیانی‌ها را تحلیل کنید. نمی‌خواهم نگاه‌های امنیتی را خیلی تشدید کنم، ولی بدون نگاه‌های امنیتی و نادیده گرفتن «نفوذ»، آن‌هم در رده‌های بالا، این تحلیل که صرفا یک اشتباه بوده است که این اتفاقات را رقم زده است، کاملا تحلیل اشتباهی است و صحنه را کامل ندیده است؛ رد پای نفوذ در این جریان روشن است.

و در پایان اینکه توصیه می‌کنم «دانشجویان» به خصوص دانشجویان مهندسی، چه علاقه‌ای به استارت‌آپ داشته باشند و چه نداشته باشند؛ حتما مستند لاتارینو را تماشا کنند.

مستند لاتارینو

مستند شب نامه

  • حامد خواجه

مدرنیته از کجا شروع می‌شود؟

به نظر می‌رسد برای آشنایی با مدرنیته بهتر باشد از آغاز و پیدایی آن شروع کنیم.

مدرنیته با فرانسیس بیکن  (Francis Bacon) آغاز می‌شود؛ از اساس این تفکرات بیکن بود که دوره‌ای در تاریخ به عنوان مدرنیته پدید‌آورد؛ البته وی تنها نبوده است و مابعد او به خصوص دکارت و بعد‌تر کانت نقش بسیار مهمی داشتند؛ و دیگر فیلسوفان و اندیشمندان؛ ولی اگر بناست آغاز این پدیده‌ی تاریخی را بشناسیم و با آن آشنا شویم، باید بدانیم که از اندیشه‌های بیکن شروع شد و بعد این اندیشه‌ها توسط دکارت ریاضی‌وار شد و استحکام یافت.

مدرنیته‌ که تا نیمه‌‌ی دوم قرن بیستم ادامه داشت و حتی پس از آن هم هنگامی که منتقدین نسبت به آن ظهور یافتند، باز هم نتوانستند آن چنانکه باید آن را کنار بزنند بلکه پست‌مدرن (پست مدرنیته postmodernity) جایگزین آن شد که می‌توان گفت زایده‌ی همان مدرنیته است؛ لذا این گرفتاری‌های بشری که دیگر این روز‌ها مختص به یک منطقه‌ی مکانی نیست از آن اندیشه‌ها شروع شده است؛ گرفتاری‌هایی که الان دیگر کشور‌های غرب‌زده نیز تاحدی گرفتار آن هستند و علاوه بر غرب گرفتاری‌های دیگری نیز به خاطر غرب‌زدگی دارند.

امّا اگر بخواهیم به اندیشه فرانسیس بیکن به عنوان آغازگر مدرنیته نگاهی داشته باشیم، شاید بتوان گفت ریشه و اصل آن اندیشه‌ها این بود که خدا را کاملا حذف کرده بود و در تعامل و مقابله با کلیسا، پای وحی را به صورت کامل قطع کرده بود و به تعبیری دیگر وصل به «آسمان» نبود و از آن بریده شده بود؛ اینکه خارج از حیطه مشاهدات حقیقتی نیست؛ علم بر انسان و جهان تسلط دارد؛ اینکه باید بر طبیعت تسلط یافت و آن را به استخدام گرفت و … همه ریشه در حذف خدا دارد؛ در واقع درپی‌ حذف خدا اینگونه اندیشه‌ها پدید می‌آید.

با این توصیفات حال شاید راحت‌تر بتوان در مورد اینکه «آزاداندیشی» مسئله‌ای توحیدی است یا مدرن یا به تعبیری دیگر آزاداندیشی توحیدی کاملا با آزاداندیشی مدرن متفاوت است، را مورد تامل قرار داد.

آزاداندیشی توحیدی، غیر از آزاداندیشی مدرن

باتوجه به اینکه مدرنیته با کنار گذاشتن خدا و بریدن اتصال به آسمان آغاز می‌شود؛ در این آب و هوا است که اندیشه و تعقل و در ادامه تجربه مهم و پررنگ می‌شود. و این گمان پدید آمد که برای درست بکارگیری این فکر باید آن را از دین و سنت آزاد کرد؛ و لذا «آزاداندیشی» مطرح شد؛ این آزاداندیشی در واقع یعنی رهایی از دین و سنت گذشته بود که در واقع منظور دین مسحیت بوده است. حال اینجا سوالی که مطرح می‌شود این است که این آزاداندیشی تا چه اندازه می‌تواند مسئله‌ی یک موحّد باشد؟ آیا اساسا «آزاداندیشی» با «توحید» قابل جمع است؟ و به تعبیر دیگر آیا می‌توان ادعای «آزاداندیشی اسلامی» کرد؟ آیا «آزاداندیشی اسلامی» تعبیری پارادوکیسکال نیست؟

اجمالا اینگونه می‌توان پاسخ داد که «آزاداندیشی مدرن» و «آزاداندیشی توحیدی» تنها مشترک لفظی هستند؛ «آزاداندیشی» مانند دیگر شعار‌های فطری و بشری، توسط غرب مستکبر دزدیده شده است و در خدمت استعمار قرار گرفته است.

دین مبین اسلام، نه تنها اندیشیدن و تفکر را جایز می‌شمارد، بلکه تکلیف بر آن می‌کند؛ و در کنار وجوب اندیشیدن، بر رهایی از قیود در هنگام اندیشیدن نیز تاکید می‌کند؛ لذا «آزاداندیشی» آنگونه که در غرب مدرن مطرح می‌شود، اساسا در اسلام مطرح نیست؛ چرا که اسلام خود از ابتدا به اندیشیدن و آزاداندیشی دعوت می‌کند و ممانعتی برای اندیشیدن ندارد که نیاز به آزاداندیشی برای رهایی از آن باشد؛ بلکه نیاندیشیدن را هم زشت می‌پندارد.

ارتداد

شاید بتوان حکم «ارتداد» در اسلام را اینگونه توضیح داد که برای مبارزه با رویکردی است که یا به «دنبال حق نیست» و یا «نمی‌اندیشید»؛ و حدودی که در ارتداد به آن حکم می‌شود از باب بازدارندگی و مبارزه فرهنگی این دو رویکرد اجتماعی است؛ ارتداد در این مبارزه است، نه آنگونه که بعضی روشنفکران -در گرته برداری از فضای مسیحیت غربی- در مبارزه با اندیشیدن می‌بینند. در باب ارتداد اگر توفیق باشد بیشتر از این خواهم نگاشت، اینجا صرفا از باب یک اشاره مطرح شد.

  • حامد خواجه

 در حدیث است که «جالسوا مَنْ‏ یُذَکِّرُکُمُ‏ اللَّهَ‏ رُؤْیَتُهُ» یعنی همنشینی برای خود انتخاب کنید که با دیدنش و با نشست و برخواست با او با مصاحبت با او، همین دیدن و مصاحبت شما را یاد خدا بیاندازد؛ خدا را در نزد شما تذکر دهد؛

امروز می‌خواهم یک هم‌نشین در تلویزیون به شما معرفی کنم؛ برنامه «حسینیه معلا». در سال‌های قبل توفیق نداشتم این برنامه را پی‌گیری کنم ولی امسال توفیق شد با بعضی از قسمت‌های این برنامه همراه شوم و اشک بریزم؛ آنچه از این برنامه جلو دوربین بود، واقعا عالی بود، حال پشت دروبین و همچنین نکات فنی برنامه‌سازی را نمی‌دانم؛ اما هر یک از این ۵ نفر یعنی مجری و چهار داور، هر کدام با روحیات مختلف، هر حرکت، سکون، گفته، نگفته و خلاصه هر کارشان تو را یاد امام حسین می‌انداخت؛ یاد حسینی که یک سال برای محرمش انتظار می‌کشیم؛ و این یاد حسین ارزشمند است و باید در زندگی‌ها زنده باشد؛ چه بسیار کسانی که به هر دلیلی نمی‌توانند در مراسمات و هیئات عزاداری شرکت کنند و پا به پای این برنامه اشک ریختن و عزاداری کردند.

حال و هوای کسانی که در این برنامه اجرا داشتند - چرا بگوییم اجرا؟ - حال و هوای کسانی که در این برنامه عزاداری و مداحی می‌کردند هم خواستنی بود و همچنین از حال و هوای عزادارانی که دور تا دور نشسته بودند از زن و مرد و در این مراسم شرکت کرده بودند نیز نشان از این داشت که جنس این برنامه با دیگر برنامه‌ها نمایشی متفاوت است؛ اینجا دیگر نمایش و بازی و بازیگری نیست؛ بروز واقعیت خود است؛ اگر امکان پخش پشت صحنه این برنامه وجود داشته باشد، به نظر می‌رسد که تمامی عوامل پشت صحنه در حال اشک ریختن و عزاداری باشند؛ همراه و هم‌پا با حاضران جلو دوربین؛ فیلم‌بردار چشمانش از اشک تار می‌شود و در همان حین در حال فیلم برداری از گریه یک عزادار است.

حسینیه معلا اصلا و ابدا یک مسابقه استعدادیابی نبوده است؛ همان نامی که برای آن برگزیدند شایسته است و با مسما؛ این برنامه یک حسینیه تلویزیونی بوده است؛ در حسینیه‌ها کسی برنده یا کسی برتر نمی‌شود، کسی برای خودنمایی و خودخواهی به این مکان نمی‌آید، اینجا جای عشّاق و نوکران حسین است. اینجا برای خدمتگزاری به عزادارن و نوکران حسینی بنا شده است. حسینیه معلا، یک حسینیه است؛ دیدید آنجایی را که به آقای پناهی گفتند راحت باش اینجا حسینیه است. برنامه ضبطی نیست که مراقب باشند چیزی خراب نشود؛ دیدید چقدر مداحان راحت بودند و اشک می‌ریختند و همراه عزادارانی که دل‌شان همراه بود، عزا‌داری می‌کردند، سینه می‌زدند و دم می‌گرفتند و می‌خواندند؟

و در پایان شعری از آقای برقعی به عنوان روضه تقدیم خوانندگان:

به نام نامی سر، بسمه‌ تعالی سر
بلند مرتبه پیکر، بلند بالا سر

فقط به تربت اعلات، سجده خواهم کرد
که بندۀ تو نخواهد گذاشت، هرجا سر

قسم به معنی لا یُمکِنُ الفرار از عشق
که پر شده است جهان، از حسین سرتاسر

نگاه کن به زمین! ما رأیت إلّا تن
به آسمان بنگر! ما رأیت إلّا سر

سری که گفت: «من از اشتیاق لبریزم
به سرسرای خداوند می‌روم با سر

هر آنچه رنگ تعلق، مباد بر بدنم
مباد جامه، مبادا کفن، مبادا سر.»

همان سری که “یحب الجمال” محوش بود
جمیل بود، جمیلا بدن، جمیلا سر

سری که با خودش آورد بهترین‌ها را
که یک به یک، همه بودن سروران را سر

زهیر گفت: حسینا! بخواه از ما جان
حبیب گفت: حبیبا! بگیر از ما سر

سپس به معرکه عابس، ”أجِنّنی" گویان
درید پیرهن از شوق و زد به صحرا سر

بنازم ”أمّ وهب” را، به پارۀ تن گفت
برو به معرکه با سر ولی میا با سر

خوشا به حال غلامش، به آرزوش رسید
گذاشت آخر سر، روی پای مولا سر

چنان‌که یک تن دیگر به آرزوش رسید
به روی چادر زهرا گذاشت سقا، سر

در این قصیده ولی آنکه حُسن مطلع شد
همان سری‌ست که برده برای لیلا سر

همان که احمد و محمود بود سر تا پا
همان سری که خداوند بود، پا تا سر

پسر به کوری چشمان فتنه، کاری کرد
پر از علی شود آغوش دشت، سرتاسر

میان خاک، کلام خدا مقطعه شد
میان خاک؛ الف، لام، میم، طا، ها، سر

حروف اطهر قرآن و نعل تازۀ اسب
چه خوب شد که نبوده است بر بدن‌ها سر

تنش به معرکه سرگرم فضل و بخشش بود
به هرکه هرچه دلش خواست داد، حتی سر

جدا شده است و سر از نیزه‌ها درآورده است
جدا شده است و نیفتاده است از پا سر

صدای آیۀ کَهفُ الرَّقیم می‌آید
بخوان! بخوان و مرا زنده کن مسیحا سر

بسوزد آن همه مسجد، بمیرد آن اسلام
که آفتاب درآورد از کلیسا سر

عقیله، غصه و درد و گلایه را به که گفت؟
به چوب، چوبۀ محمل، نه با زبان، با سر

دلم هوای حرم کرده است می‌دانی
دلم هوای دو رکعت نماز بالا سر

  • حامد خواجه
کدام محرم و صفر اسلام را نگه داشته است؟

جمله «محرّم و صفر است که اسلام را نگه داشته است» از مشهورات زمانه‌ی ما است ولی در معنای آن کمتر تامل می‌کنیم؛ اینکه کدام محرّم و صفر است که اسلام را نگه داشت؟ یا اینکه کدام اسلام با محرم و صفر زنده ماند؟

به خاطر عشق و شوری که به سیدالشهدا صلوات الله علیه داریم و درپی آن به دستگاه هیئت و عزاداری، معمولا اجازه نمی‌دهیم که عقل وارد این وادی شود و اشتباهات ما را گوش زد کند، نه تنها اجازه‌ی ورود عقل داده نمی‌شود که گاها از ورود «شرع» هم در این وادی ممانعت می‌شود؛ گاها حتی خودمان اجازه نمی‌دهیم که در این باب تامل کنیم و تقدسی مانع می‌شود که از خود بپرسیم این کدام عزاداری یا کدام محرم و صفر است که اسلام را نگه می‌دارد؟ اگر هر مجلس‌عزایی این کارکرد را دارد که اولین مجلس عزا را دشمنان سیدالشهدا گرفتند؛ اینکه اهل بیت علیهم السلام از بعد از قیام عاشورا، مدام توصیه می‌کردند یاد و نام حرکت امام حسین زنده نگه داشته شود، چه منظوری داشتند؟ آیا صرف عزاداری‌ها را توصیه می‌کردند؟ 

حتما شنیده‌اید که هیئت‌ها نقش خوبی در انقلاب اسلامی داشتند و عزاداری‌های آن زمان چقدر در کمک به انقلاب فعال بودند؛ اما این هم شنیدنی است که بودند هیئت‌هایی که مورد حمایت مادی و معنوی شاه ملعون بودند؛ هیئتی که از آن مبارزه، ظلم‌ستیزی، قیام و ... بیرون نیاید، چه کارکردی دارد؟ اینگونه هیئت‌ها چقدر می‌توانند به «اَحیوا اَمرَنا» حضرت امام صادق علیه السلام جامع عمل بپوشانند؟

در ادامه توجه شما را به بخشی از فرمایشات حضرت آقا در دیدار با مداحان در تاریخ ۳ بهمن ۱۴۰۰ جلب می‌کنم:

یک نکته‌ی مهمّی در باب هیئت هست و آن این است که امام -همان ‌طور که عرض کردم- در این دو روایت میفرمایند: اَحیوا اَمرَنا؛ مسئله‌ی ما را، مکتب ما را زنده نگه دارید یا زنده کنید. خب، امروز برای شما که در محیط شیعی، در محیط جمهوری اسلامی، در کشور مسلمان و شیعه نشسته‌اید، شاید اصلاً خیلی مفهوم نیست آن وقتی که امام صادق میگویند «اَحیوا اَمرَنا»، یعنی چه. در آن دوره‌ای که امام صادق فرمودند: اَحیوا اَمرَنا، احیای امرِ اهل‌بیت جزو سخت‌ترین و خطرناک‌ترین کارها بود؛ یک جهاد عظیم بود. حالا آن زمانهایی که ما در این زمینه زیاد بحث میکردیم، کار میکردیم -که آن حرفهای چهل پنجاه سال قبل ظاهراً چاپ شده و در اختیار افراد هست- [توضیح داده‌ایم.] زندگی مبارزاتی ائمّه و مبارزه‌ی اصحاب ائمّه جزو خطرناک‌ترین‌ها بود؛ چطور است که همه‌ی ائمّه به شهادت میرسند؟ چرا امام جواد در ۲۵ سالگی، امام عسکری در ۲۸ سالگی به شهادت میرسند؟ چرا اینها را میکُشند؟ چرا موسی‌بن‌جعفر (علیه السّلام) را چند سال به زندان می‌اندازند و در زندان به شهادت میرسانند؟ زندگی، زندگی مبارزه بود. در یک چنین شرایطی امام میفرماید: اَحیوا اَمرَنا؛ شما که می‌نشینید در آن جلسات هیئتی، احیای امر ما را بکنید؛ یعنی امام بزرگ‌ترین مبارزات را، خطرناک‌ترین مبارزات را، از اینها مطالبه میکند. پس هیئت جای چیست؟ جای جهاد. هیئت، کانون جهاد است؛ هیئت، کانون جهاد است؛ جهاد فی‌سبیل‌الله، جهاد در راه احیای مکتب اهل‌بیت، مکتب امام حسین (علیه السّلام)، مکتب شهادت. خب ائمّه (علیهم السّلام) چه جور جهادی میکردند؟ ائمّه جهاد نظامی که نمیکردند؛ جز معدودی -فقط حضرت امیرالمؤمنین، امام حسن‌ مجتبیٰ و حضرت امام حسین با شمشیر جنگیدند- بقیّه‌ی ائمّه که با شمشیر نجنگیدند؛ جهادشان چه بود؟ «جهاد تبیین»؛ همین که بنده مکرّر تکرار میکنم تبیین یا جهاد تبیین، تبیین کنید، روشنگری کنید. هیئت، محلّ جهاد تبیین است. به نظر من از این «اَحیوا اَمرَنا» این نکته‌ی بسیار مهم استفاده میشود.

حضرت آقا می‌فرمایند که هیئت جای جهاد است؛ اصلا کانون جهاد است. آن هم جهاد تبیین؛ روشنگری؛ والّا پرورش احساسات و عواطف و صرفا اشک گرفتن؛ که البته گریه بر حسین ارزشمند است؛ چقدر می‌تواند اسلام را نگه دارد؟ این گریه با معرفت است که اسلام را نگه می‌دارد؛ این گریه‌ای که مقدمه قیام است، اسلام را نگه می‌دارد؛ تبیین و روشنگری‌ها است که در بقای اسلام نقش داشتند و دارند.

  • حامد خواجه
امام حسین از تبیین تا قیام

رهبر انقلاب درباره قیام امام حسین علیه السلام فرمایشات مختلفی دارند؛ از قبل آنکه سکان رهبری را به دست بگیرند تا بعد از آن؛ سخنان ایشان در باب عاشورا و امام حسین واقعا جذاب و نو هستند و دیدگاه آدمی را نسبت به حرکت امام حسین اصلاح می‌کند؛ بخشی از سخنان ایشان در کتابی با عنوان «چهار گفتار» آمده است که در واقع چهار سخنرانی ایشان در سال‌های ۷۱، ۷۴، ۷۵ و ۷۷ می‌باشد.

به این چند جمله از فرمایشات ایشان توجه کنید:

«کسی مثل حسین‌بن‌علی (ع) که خودش تجسّم ارزشهاست، قیام میکند، برای این‌که جلوی انحطاط را بگیرد؛ چون این انحطاط میرفت تا به آن‌جا برسد که هیچ چیز باقی نماند برای اینکه کسی بخواهد مسلمان زندگی کند. ... امام حسین می‌ایستد، قیام میکند، حرکت میکند و یک تنه در مقابل این سرعت سراشیب سقوط قرار میگیرد.» ۷۷/۰۲/۱۸
«امام حسین را فقط به جنگِ روز عاشورا نباید شناخت؛ آن یک بخش از جهاد امام حسین است. به تبیین او، امر به معروف او، نهی از منکر او ... باید شناخت.» ۸۸/۰۵/۰۵

حضرت اباعبدالله الحسین جهادشان، قیام‌شان همراه با تبیین بوده است؛ حرکت ایشان از تبیین شروع می‌شود و قیام‌شان همراه با توضیح و تبیین است؛ ایشان حتی در روز مبارزه هم از رسالت تبیینی خود دست برنمی‌دارند. از این قبیل درس‌ها در حرکت سیدالشهدا زیاد است که باید با تامل در حرکت و قیام ایشان، آموخت و در زندگی به کار بست.

  • حامد خواجه

وقتی چیزی تبدیل به «ارزش» می شود، این ارزش تبدیل به رفتار و حتی تبدیل به زندگی می‌شود. و اگر خود مستقیما تبدیل به رفتار نشود، قطعا یک رفتار متاثر از این ارزش را شکل می‌دهد و به تبع آن یک زندگی. ارزش و ضد ارزش شدن یک امر، مسئله‌ای بسیار مهم و کلیدی است و باید نسبت به آن حساسیت‌های فوق العاده وجود داشته باشد؛ باید مهم باشد که چه کسی در جامعه در حال ارزش‌سازی است؛ نه تنها باید نهادی برای رسیدگی به اصل مسئله ارزش‌سازی داشت بلکه باید نهادی هم برای رصد این امر در جامعه داشته باشیم؛‌ رسیدگی و رصد مراکزی که در حال ارزش‌سازی هستند و نه حتی مراکز و سازمان‌ها بلکه جریانات اجتماعی هم چه بسا در حال ارزش‌سازی و ضد ارزش کردن بعضی ارزش‌ها باشند؛ به میزانی که زندگی برای‌ما اهمیت دارد، باید ارزش‌سازی‌ها برای‌ما مهم جلوه کند؛ این ارزش‌ها که ریشه در باور و اعتقادات ما دارد، سبک زندگی خاص خودش را رقم می‌زند.

البته مطلوب این است که همه‌ی «مردم» پای کار باشند و این خود مردم باشند که نسبت به ارزش‌سازی‌ها و ضد ارزش شدن‌ «ارزش‌ها» حساس باشند؛ به عنوان نمونه خود مردم به صدا و سیما به خاطر «تبلیغات» یله و رها اعتراض داشته باشند و مطالبه داشته باشند و خود مردم به عنوان نمونه متوجه این تغییر ارزش‌هایی که توسط فقط «تبلیغات» صدا و سیما پدید می‌آید بشوند؛ بماند ارزش‌سازی‌ها و ارزش‌سوزی‌های سریال‌ها و فیلم‌ها و برنامه‌ها! لذا وقتی مردم اینگونه نسبت به این مسئله ملتفت باشند، نیازی نیست که از ساختار‌های سخت حاکمیتی، مثل قانون استفاده کرد و اگر هم ساختاری هست، برای حمایت از مردم و کار مردمی است.

به عنوان نمونه وقتی تبلیغات مواد مضری چون نوشابه در صدا و سیما منع شد، این تبلیغات سراریز شد در رسانه‌های غیر رسمی چون شبکه‌های فیلم و سریال‌های خانگی و همچنین در فضای مجازی؛ ولی اگر همین مخالفت‌ها از جانب مردم می‌بود و مطالبه‌ها از جانب مردم صورت می‌گرفت و به یک «گفتمان» تبدیل می‌شد؛ نه تنها از صدا و سیما حذف می‌شد بلکه توان رفتن در فضا‌های دیگری را هم نداشت؛ البته منکر خوبی این قانون نیستیم و در فضایی که شرایط اینگونه مردمی کردن وجود ندارد، شاید راهکار همین استفاده از ساختار‌ها و قوانین باشد.

پی‌نوشت:
این یادداشت در ۱۸ مهر ۱۴۰۱ نگاشته شده است و بازنشر آن در اینجا از این جهت است که اتفاقی در تلویزیون تبلیغ نوشابه‌های انرژی‌زا را دیدیم!

  • حامد خواجه

 

 

آنقدر کم درباره‌ی شأن و مرتبت رهبر معظم انقلاب نوشته شده است و تحلیل عملکردهای ایشان آنقدر کم و ناچیز است که واقعا موجب حیرت است؛ نه آنکه از روی عشق و عاطفه شروع به قلم‌سرایی کنیم -که آن هم لازم است- بلکه با عقلانیت کامل و با روشن‌بینی و بدون اغراق، «واقعیت‌ها» هم گفته نمی‌شود. آنقدر در این زمینه کم‌کاری کرده‌ایم که هنگامه جبران نمی‌دانیم از کجا شروع به گفتن کنیم؟

آیا از اصل نظریه مترقی «ولایت فقیه» بگوییم؟

آیا درباره‌ی شخصیت امام و رهبری بنویسیم؟

درباره‌ی تجربه‌ی رهبری امام و رهبری بگوییم؟

آیا برای نشان دادن بغض دشمنان نسبت به امام و رهبری دست به قلم شویم؟

یا ...

باید زیاد گفت و نوشت، چرا که برای جبران کوتاهی‌ها در حق ایشان، و برای ادای دین نسبت به حق و حقیقت، باید بسیار فضا را با نوشته‌های عطرآگین پر کرد.

┄┅••؛••┅┄

از باب نمونه یک نامه‌سرگشاده از یک دانشجوی ساکن هلند را بازنشر می‌کنم:

برسد به دست آقای خامنه‌ای، ایرانی‌تر از همه ایرانی‌ها در طول تاریخ پیدایش حکومت و مرز جغرافیایی در سرزمین پارس!


به بهانه‌ی سالگشت انتخاب شما به رهبری ایران می‌نویسم.


من، تاریخ خوانده هستم،
و به اندازۀ کوچک خودم، دنیا دیده.
من، تاریخ ایران را خوانده‌ام.
از زمان سرزمین مادها، پارس‌ها و پارت‌ها ...
من، جز تاریخ جهان،‌ تاریخ پادشاهان ایران را خوانده‌ام؛
از کوروش و داریوش و انوشیروان و خسروپرویز تا نادرشاه و شاه عباس و کریم خان زند با لقب وکیل الرعایا!

من، تاریخ دویست ساله اخیر ایران را خوانده‌ام،
و آن سال‌های پایانی نظام پادشاهی ایران.
من، آنچه در ایران در دوره رضاخان و پسرش گذشته خوانده‌ام.
در کتب مختلف به زبان‌های مختلف.

و پس از آن ...
من، زندگی امام خمینی را خوانده‌ام و شیوه رهبری و حکومت‌داری‌اش و شأن و شخصیت و هویتش.

و بعد شما ...
من تاریخ زندگی شما را خوانده‌ام.
با تنوعی بالا ...
من، بیست و چند سال سخنرانی‌های شما پس از رهبری را گوش داده‌ام.
با دقت و فکر خوانده‌ام.

با جرأت و اعتماد به نفس و اتکا به اعتقاداتم می‌گویم:
بعد از امام خمینی،
ایرانی‌تر از همۀ ایرانی ها شما هستید.
پادشاه تر از همه پادشاهان ایران، شما هستید.
خدماتی که شما به ایران کرده‌اید مثل و مثال دیگری جز امام خمینی ندارد.

آقای خامنه‌ای، رهبر فرزانه ایران!
فقط شما هستید که از قدرت خود سوء استفاده نکرده‌اید.
فقط شما هستید که چون تمام پادشاهان ایران،
برای قدرت و ثروت نجنگیدید.
برای شهرت و محبوبیت دست به رفتارهای رایج، جهت عوام فریبی نزدید.
فقط شما هستید که سفرهای تفریحی ندارید.
فقط شما هستید که از همسر و دخترانتان استفاده ابزاری نکردید.
فقط شما هستید که نگذاشتید فرزندانتان دیده شوند
و صاحبان مقام و منصب و شهرت و قدرت.
فقط شما هستید که دغدغه دین و دنیای مردم را با هم در عالی ترین درجات دارید.
فقط شما هستید که به نحو احسن وظیفه‌ای که به گردن دارید را،
هزاران بار بیش از حد انتظار به انجام رسانده‌اید.
فقط شما هستید که مردم را تحقیر و تضعیف نکردید
و هرگز از ایشان بدگویی ننمودید.

در این تمدن ۲۵۰۰ ساله تشکیل حکومت در ایران،‌
بین تمام پادشاهان این سرزمین، فقط شما هستید که نظام طبقاتی را بی اعتقادید،
حرمسرا ندارید و بدون کاخ و برج و مراکز تفریحی اختصاصی هستید.
فقط شما هستید که بجای سر زدن و چشم درآوردن و زبان از حلقوم بیرون کشیدن که عرف تنبیهات و جنایات پادشاهان سرزمینم بوده،
سالانه و بارها، آسیب زنندگان به حیثیت و آبروی فرهنگ و اقتصاد و سیاست یک کشور را شامل عفو عمومی کردید.
فقط شما هستید که جنگ‌های متجاوزانه به سرزمین‌های مجاور نداشته‌اید که هیچ،
برای استقلال آن‌ها و افتادن حکومت دست مردم آن سرزمین‌ها تلاش کرده‌اید.
فقط شما هستید که در سرزمین‌های مختلف همسایه و غیر آن،
علاقه‌مند و معتقد و فدایی دارید ...

در میان تمامی پادشاهان ایران،
فقط شما هستید که در حوزه‌های مختلف علمی و معرفتی سرآمد علما و دانشمندان زیادی هستید.
فقط شما هستید که آنقدر کتاب خوانده‌اید که از شماره خارج است.

فقط شما هستید که تحمل شکنجه و تبعید داشتید
و خم به ابرو نیاوردید.
و هرجا رفتید منشا خیر برای ایران و ایرانی شدید.
فقط شما هستید که اهل انتقام نبوده و نیستید.
فقط شما هستید که خودتان را خرج ایران کردید نه ایران را خرج خودتان.

فقط شما هستید که هرگز از ما مردم ناامید نشده‌اید.
فقط شما هستید که معنای مقاومت را در کلام و عمل به ما ثابت کردید. فقط شما هستید که جانانه از زبان فارسی حمایت کردید.
فقط شما هستید که دغدغه دارید و آرزو دارید که با همت همین جوانان ایرانی، روزی زبان علم دنیا، زبان فارسی باشد!

دانشجوی ایرانی ساکن هلند و فرانسه

موضوع جدیدی با عنوان «رهبر انقلاب» افزوده شده است که قرار است از این دست یادداشت‌ها بیشتر در آن نوشته شود و همچنین از این قبیل اگر جایی دیدم برای‌تان بازنشر خواهم داد.

  • حامد خواجه

آقای محمدحامد الأحمری در کتاب «مسئولیت روشنفکر» در بخشی از کتاب به انواع روشنفکر می‌پردازد و اگر اشتباله نکنم، نوزده نوع از انواع روشنفکر را بر می‌شمارد؛ یک نوع از آن را «روشنفکر طنزپرداز» می‌داند؛

چند جمله‌ای از آن بخش کتاب:

طنز از مظاهر آزادی و سلاح فرهنگی بسیار تاثیرگذاری است که می‌تواند مقدسات و تابوها و الگوها و چهره‌های ملت‌ها را تخریب کند.
...
نظریه‌پردازنِ تغییر و انقلاب‌ها به تاثیر طنز در تخریب وضعیتی و ساختن جایگزینی برای آن اشاره کرده‌اند؛ چون شخص مسخره‌گو به اقتضای کارش آنچه را مسخره کند، تخریب می‌کند.

┄┅••❀••┅┄

طنز «آسان‌فهمی» در مخاطبین پدید می‌آورد؛ حقیقت را قابل فهم و درک می‌کند و تحمل سنگینی آن را برای مخاطب فراهم می‌کند. شاید تمثیلی که حاج‌آقای قرائتی در زمینه طنز دارند خوب باشد؛ اینکه هنگامی که یک گونی را پر می‌کنید، زمانی که کامل پر شد، کمی آن را تکان بدهی، دوباره مقداری جا باز می‌کند؛ طنز کار آن تکان دادن را می‌کند در هنگام فهم و ادراک ما؛ البته این جا این تمثیل برای بیشتر فهمیدن به کار برده شده است ولی می‌توان طنز را برای اصل فهمیدن نیز به کار برد؛ و همچنین طنز و شوخی را می‌توان مقوله‌ای در راستای آزادی بیان دید؛ چه نقد‌ها و حرف‌هایی که پذیرش آن به صورت جدی وجود ندارد و تاب تحمل آن نیست ولی در شیوه‌های طنز به آسودگی بیان می‌شود و مخاطراتی به دنبال خود نمی‌آورد.


امّا طنز شمشیر دوطرفه و خطرناکی است که ممکن است ویرانی به بار بیاورد. لذا در به دست گرفتن این سلاح برنده و تیز و دولبه باید محتاط بود!

  • حامد خواجه

رودکی می‌گوید:

هرکه نامخت ازگذشت روزگار
نیز ناموزد ز هیچ آموزگار

چقدر اهل «تاریخ» هستیم؟ به خصوص تاریخ معاصر خودمان؛ معمولا حوصله داستان و خیال‌بافی‌های دیگران را داریم -البته قصد نفی کلی آن‌ها را ندارم- ولی بسیاری از داستان‌های تاریخ خودمان را حتی نشنیده‌ایم و یا اگر هم هست با تحریف‌های فراوان و بدور از واقعیت؛ حال به فرض که تاریخ هم می‌دانیم ولی تا چه اندازه از آن «عبرت» گرفته‌ایم؟ چقدر اهل درس گرفتن از تاریخ هستیم؟
جمله معروفی هست که می‌گوید: "ملتی که از تاریخ درس نگیرد محکوم به تکرار آن است."

در ادامه برگ حکایتی از تاریخ معاصر خودمان برای‌تان به ارمغان آورده‌ام؛ امیدوارم حوصله‌تان بشود و آن را بخوانید

آیت اللّه سید جیکاک انگلیسی را می‌شناسید؟ 

جیکاک جاسوس انگلیس بود که در جریان کشف نفت در ایران،‌  با پوشش حوزوی و دینی؛ فتوا به نجس بودن آن داد.

ﻣﺴﺘﺮ ﺟﯿﮑﺎﮎ (ﻣﻌﺮﻭﻑ ﺑﻪ آیت الله ﺳﯿﺪ ﺟﯿﮑﺎﮎ) ﺟﺎﺳﻮﺱ انگلیسی ﻣﺄﻣﻮﺭ ﻭیلیام نکس ﺩﺍﺭﺳﯽ، (کاشف نفت مسجدسلیمان و اولین خریدار انحصاری نفت ایران در دوره قاجار با قرارداد 99ساله مهروموم‌ها) ﺩﺭ  مسجدسلیمان ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩ.

ﻭﯼ ﺩﺭ ﺁﻏﺎﺯ به‌عنوان ﭼﻮﭘﺎﻧﯽ ﮐﺮ ﻭ ﻻﻝ ﺑﻪ‌ﻣﺪﺕ ﻫﻔﺖ ﺳﺎﻝ ﺩﺭ ﺍﯾﻞ ﺑﺨﺘﯿﺎﺭﯼ ﺑﻪ ﺁﻣﻮﺧﺘﻦ ﻓﺮﻫﻨﮓ ﻭ ﺯﺑﺎﻥ ﺑﺨﺘﯿﺎﺭﯼ می‌پردازد ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﻓﺮﺍﮔﯿﺮﯼ ﺁﻥ، به‌عنوان ﯾﮏ بختیاری در ﻣﻨﻄﻘﻪ نفت‌خیز مسجدسلیمان ﺳﮑﻨﯽ می‌گزیند!

ﺩﺭ ﻃﻮﻝ ﺣﻀﻮﺭ ﺧﻮﺩ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺑﺎ ﻓﻨﻮﻥ شعبده‌بازی ﻭ حربه‌های دیگر، ﺗﻮﺟﻪ ﻣﺮﺩﻡ محلی ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﻣﻌﻄﻮﻑ می‌دارد ﻭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ به‌عنوان یک ﺭﻭﺣﺎﻧﯽ ﺷﯿﻌﻪ، ﺟﺎ ﻣﯽﺯﻧﺪ. برای این هدف به آموختن فقه شیعه می‌پردازد.ﺍﻭ گیوه‌هایش ﺭﺍ ﺑﺎ ﯾﮏ ﺍﺷﺎﺭه ﻋﺼﺎ ﺟﻔﺖ می‌کرد ﻭ ﺷﺎﯾﻊ ﮐﺮﺩه بود که ﺍﯾﻦ ﺍﺯ معجزات ﺍﻭﺳﺖ.
ﺩﺭ ﮐﺘﺎﺏ ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﺶ، ﺗﻮﺿﯿﺢ می‌دهد که "آهنرباهایی ﺩﺭ گیوه‌هایم ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩه ﺑﻮﺩﻡ، ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﺷﺎﺭه ﻋﺼﺎ، گیوه‌ها ﺟﻔﺖ می‌شدند"!

از دیگر حکایات جیکاک عصای معروف است که با آن معجزه می‌کرد و وقتی آن را به جایی می‌زد به آن شوک عجیبی منتقل می‌شد! جیکاک مدعی بود عصای او بهترین وسیله برای تشخیص حلال‌زاده بودن افراد است و با همین شگرد بسیاری از کسانی را که به‌دلایل مختلف می‌خواست از وجهه اجتماعی و قدرت بیندازد، تخریب می‌کرد!
بعدها فاش شد که در عصای معجزه‌آسای مستر جیکاک جز یک پیل خشک الکتریکی و یک مدار ضعیف انتقال برق هیچ‌چیز وجود نداشته و جریان ضعیف برق باعث انتقال شوک الکتریکی به افراد نگون‌بختی می‌شده که مستر جیکاک هنگام تماس عصا با آنها، دکمه وصل جریان را فشار می‌داده!

در مجلسی او حاضران را دروغگو معرفی می‌کرد و هنگامی که قرار بر اثبات شد، کبریتی روشن کرد و گفت: هر کس راست بگوید این کبریت ریشش را نمی‌سوزاند! اول کبریت را به ریش خود گرفت که نسوخت سپس ریش تمام افراد ساده‌لوح حاضر را سوزاند! به آنها قبولاند که دروغ گفته‌اند و البته بعدها مشخص شد که ریش او مصنوعی و نسوز بود.

اقدام بعدی جیکاک پوشیدن لباس روحانیت و عمامه گذاری وی بود!  جیکاک مجلس وعظ و منبر برپا می‌کرد و آخرش هم روضه امام حسین می‌خواند و وسط روضه موقعی که همه داغ می‌شدند ناگهان عمامه خود را به درون آتشی که وسط مجلس بود، می‌انداخت. عمامه نمی‌سوخت! و جیکاک آن را به‌عنوان معجزه خود بیان می‌کرد و ادعای سید بودن می‌کرد! در ضمن او هیچ‌کس را هم به سیدی قبول نداشت چون عمامه آنها در آتش می‌سوخت! از اینجا بود که او به «سید جیکاک» معروف شد!

ﺍﯾﻦ ﺟﺎﺳﻮﺱ انگلیس، ﺭﻭﺯﯼ ﺑﻪ مسجد می‌آید ﻭ می‌گوید: من حضرت علی(علیه السلام) ﺭﺍ ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﯾﺪﻡ ﻭ ﺍﻭ ﺩﺳﺘﺶ ﺭﺍ ﺑﺮ شانه‌ام ﻧﻬﺎﺩ ﻭ ﺑﻪ ﻣﻦ ﻓﺮﻣﻮﺩ: «ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﮕﻮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻣﺎﺩه ﺳﯿﺎه ﻭ نجس (ﻧﻔﺖ) دوری کنند»!

اﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺛﺒﺎﺕ ﺍﺩﻋﺎﯾﺶ ﭘﯿﺮﺍﻫﻦ ﻭ ﻋﺒﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﮐﻨﺎﺭ می‌زند ﻭ اثر سفیدی ﺩﺳﺘﯽ ﺭﻭﯼ شانه‌اش ﺭﺍ ﻧﺸﺎﻥ می‌دهد ﻭ می‌گوید "ﺍﯾﻦ مدﺭﮐﯽ ﺑﺮ ﺣﻘﺎﻧﯿﺖ ﻣن ﺍز اوست".
در کتابش ﺗﺸﺮﯾﺢ می‌کند ﮐﻪ "ﺭﻭﺯﯼ تکه‌ای ﮐﺎﻏﺬ ﺭﺍ به‌شکل دست بریدم ﻭ ﺭﻭﯼ شانه‌ام ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻡ ﻭ آن‌قدر ﺯﯾﺮ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺩﺍﻍ ﺟﻨﻮﺏ ﻣﺎﻧﺪﻡ تا خوب ﺍﻃﺮﺍﻑ آﻥ ﮐﺎﻏﺬ ﺗﯿﺮه ﺷﻮﺩ ﻭ ﺍﺛﺮ ﺩﺳﺖ ﺑﺮ شانه‌ام ﻧﻘﺶ ﺑﺒﻨﺪﺩ"!

به‌هنگام ملی شدن صنعت نفت، جیکاک یا به‌قولی سید جیکاک با گشت‌وگذار میان عشایر بختیاری این شعار را به‌گویش بختیاری برای آنها طرح نمود:

 «تو که مهر علی مِن دلته/ نفت ملی سی چِنته»
 «یعنی تو که مهر علی را در دل داری برای چه به‌دنبال ملی شدن نفت هستی؟».
این شعار جیکاک موجب شد مردم به امامزاده‌ها رفته و طلب عفو کنند.

ﻣﻨﺎﺑﻊ:

 ۱. ﺗﺎﺭﯾﺦ ﺳﯿﺎﺳﯽ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﺍﯾﻞ ﺑﺨﺘﯿﺎﺭﯼ؛ ﺍﺛﺮ ﺭﺍﻑ ﮔﺎﺭﺛﻮﯾﺖ، ﺗﺮﺟﻤﻪ: ﻣﻬﺮﺍﺏ ﺍﻣﯿﺮﯼ. ﺗﻬﺮﺍﻥ: ﺳﻬﻨﺪ، 1373

 ۲. ﺍﺳﻨﺎﺩﯼ ﺍﺯ ﺭﻭﺍﺑﻂ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﻭ ﺍنگلیس (1325 ــ 1320 ﻩ.ﺵ.)ﻧﻮﯾﺴﻨﺪه: بهناز زرین‌کلک، ﺗﻬﺮﺍﻥ: ﺳﺎﺯﻣﺎﻥ ﺍﺳﻨﺎﺩ ﻭ ﮐﺘﺎﺑﺨﺎﻧﻪ.

عبرت‌گیری:

آیا استعمارگران دست از سرما برداشتند؟ به خصوص روباه پیر انگلیس مگر شیوه‌های استعماری خود را تغییر داده است؟
امروز پس از انقلاب چند آیت الله جیکاک ورژن امروزی در میان ما و مردم در تکاپوی پیشبرد مقاصد استعمارند؟
همه را می‌شناسیم یا موضع مشکوکی نسبت به ایشان داریم؟ حال بماند آنانی که ندانسته در بازی دشمن هستند ...

شما از این حکایت با توجه به فضای امروزی خودمان، چه عبرتی می‌گیرید؟

  • حامد خواجه
وقتی قرار است آزاداندیشانه با اندیشه‌ای روبه‌رو شویم و فارغ از باور‌ها و اندیشه‌های خود و بدون «تعصب» و با گشودگی با آن روبه‌رو شویم و حتی به دنبال دفاع از عقاید خود نباشیم و تنها در مدار حق و حق‌طلبی حرکت کنیم؛ در این مقام چنگ انداختن به مقاله‌ی یک اندیشمند تا چه اندازه درست و صحیح است؟ این سوال از آنجایی مطرح می‌شود که معمولا در مقالات به خصوص مقالات علمی و آکادمیک که قرار است در مجله‌ای چاپ شود، چهارچوب‌های زیادی مانع سلیس قلم زدن می‌شوند و حتی گاها مولف دچار خود سانسوری می‌شود و این البته در کتاب‌هایی هم که قرار است مجوز چاپ و انتشار بگیرند هم وجود دارد.
و علاوه بر این مسئله‌ی دیگر که مانع دست یافتن به اندیشه‌ی یک اندیشمند می‌شود، کوتاهی و نارسایی قلم آن اندیشمند است و نه تنها این باعث ابهام بلکه در بسیاری موارد باعث کج فهمی می‌شود و این یعنی محروم شدن از اندیشه‌های یک اندیشمند.
و لذا شاید بتوان ادعا کرد اینکه بخواهیم با اندیشه‌های صاحب نظری آزادانه مواجه شویم، این خطاست که صرفا یک یا دو نوشته و مقاله ایشان مطالعه شود و گمان فهمیدن اندیشه وی شود. آزاداندیشانه رفتار کردن شاید این باشد که فضای اندیشه‌ای این شخص مورد مطالعه و بررسی قرار گیرد و آشنایی با فضای اندیشه‌ای او حاصل شود و هنگامی که در جهان اندیشه‌ای او وارد شدیم و توانایی هم افقی با او به وجود آمد امکان مواجهه آزادانه با اندیشه او به وجود می‌آید.
  • حامد خواجه

در ادامه‌ی یادداشت‌هایی که ذیل آزاداندیشی تقدم شد، شاید بتوان گفت یکی از مباحث مهم و کلیدی و تاحدودی حیاتی، تعریف آزاداندیشی است؛ آزاداندیشی چیست؟ و یا به عبارتی تقلیدی چه باشد آنچه خواندنش آزداندیشی؟ به نظر می‌رسد که ذات‌کاوی و ماهیت‌کاوی آزداندیشی از مباحث بسیار مهم است و نباید از این کار فیلسوفانه به راحتی گذشت؛ اساسا در تفلسف نباید تعجیل کرد.

آزاداندیشی در «گام دوم» انقلاب بسیار مهم است؛ چرا که گام دوم انقلاب در گرو فراگیر شدن آزاداندیشی است؛ گام دوم انقلاب، گام مردم است؛ و من هر کجا که «مردم» و مردم سالاری می‌شنوم، آزاداندیشی می‌فهمم.

و فراگیری آزاداندیشی در گرو این است که اولا این پدیده به خوبی شناسایی و مورد کنکاش و «ذات‌کاوی» و ماهیت‌شناسی قرار گیرد و اندیشه‌ی لازم برای آزاداندیشی تولید شود؛ چرا که علارغم مطالبات و تبیین‌ها و اسرار‌ها و تاکید‌ها و حتی «گلایه‌»های رهبری نسبت آزاداندیشی، مشکل اصلی در فراگیر نشدن آزاداندیشی «فقر تئوریکی» است که در صحنه نسبت به آزاداندیشی وجود دارد؛ از باب نمونه عرض کنم که معمولا اگر آزاداندیشی را همان آزادی بیان - آن هم با قرائت‌های سیاسی رادیکال - نگیرند، آن را مساوی «کرسی‌های نظریه‌پردازی» می‌گیرند!  و پس از این‌ها است که نوبت به فرهنگ‌سازی و گفتمان کردن آزداندیشی می‌رسد؛ لذا ابتدا باید تکلیف را در ساحت «فردیِ آزاداندیشی» مشخص کرد و بعد نوبت به ساحت اجتماعی آن می‌رسد.

خلاصه‌ای گزارش‌وار از نتیجه تورق‌هایی در مصاحبه‌ها و نوشته‌ها و گفته‌ها خدمت‌تان تقدیم می‌شود به امید آنکه این خلأ تئوریک در باب آزاداندیشی احساس شود و ضرورت ذات‌کاوی فیلسوفانه «آزاداندیشی» روشن شود؛

برخی آزاداندیشی را مساوی با کرسی‌های آزاداندیشی و نظریه پردازی می‌دانند و برخی دیگر آزاداندیشی را مساوی با نوآوری؛ و تلقی بعضی هم این است که آزاداندیشی از جنس تفکر و اندیشه است و آزاداندیشی را تفکر بدون قید و بند معنا کردند؛ برخی دیگر آن را ابزار و یا روشی برای فهمیدن تعریف کردند؛ بعضی آن را یک مقوله کاملا اجتماعی فهمیدند تا مقوله‌ای از جنس اندیشه؛ بعضی از صاحب نظران آزاداندیشی را همان تفکر صحیح و منطقی انگاشته‌اند و تنها شرط در آن را رعایت منطق دانسته‌اند؛ و برخی دیگر رهایی از قیود و بعضی هم آن را استفاده از راه‌ و روش‌هایی برای دستیابی به حق و حقیقت که هدف تفکر است پنداشته‌اند؛ و بعضی دیگر از صاحب نظران آزاداندیشی را یک ملکه نفسانی و یک صفت اخلاقی در نظر گرفته‌اند؛ و برخی  گمان بردند که آزاداندیشی روشِ کلانِ درست اندیشیدن است و ... 

برای جلوگیری از قلم‌فرسایی دیگر ادامه نمی‌دهم؛ تو خود بخوان از این مجمل مفصّل‌ها!

  • حامد خواجه

در «آزادی اندیشه» گفته می‌شود که اندیشیدن جایز است یا نه؟ بلکه ارتقایی هم می‌توان زد اینکه آیا اندیشیدن مطلوب هم هست ؟ و فراتر از این به وجوب اندیشیدن هم می‌توان فکر کرد؛ به تعبیری آزادی اندیشه که هیچ، بلکه وجوب اندیشیدن.

امّا قبل از آنکه جواز اندیشیدن را صادر کنیم، شاید بهتر باشد در این تامل شود که آیا اساسا امکان ممانعت از اندیشیدن وجود دارد؟ و یا اینکه وقتی سخن از «آزادی اندیشه» می‌شود، سخن از بروزات اجتماعی اندیشه است، والّا اندیشیدن بدون هیچ بروز و ظهوری و یا صرفا بروزات فردی، توانایی ممانعت از آن نیست.

پس شاید بتوان گفت اندیشیدن را نمی‌توان سلب کرد، بلکه کسانی هم که نفع‌شان در نیاندیشیدن دیگران است، از اندیشیدن ممانعت نمی‌کنند، بلکه اندیشیدن را به انحراف می‌کشانند. و به تعبیری ما بیشتر از آنکه به «آزادی اندیشه» نیاز داشته باشیم، به «آزاداندیشی» نیاز داریم. و شاید بتوان گفت صرف داشتن یک جامعه فکور شاید کمالاتی داشته باشد، ولی آنچه که مطلوب است و رشد آفرین، یک جامعه «آزاداندیش» است.

  • حامد خواجه

از مقوله‌هایی که می‌توان برای تاکید بر اهمیت فرهنگ به آن اشاره‌ کرد، هویت است. هویت برخواسته از فرهنگ است؛ در واقع موجودیتِ هویتِ یک جامعه، به فرهنگ وابسته است و این فرهنگ هر جامعه است که هویت آن جامعه را تشکیل می‌دهد.

لذا می‌توان گفت فرهنگ، اساس استقلال یک جامعه است. همانگونه که هویت و خودباوری برای استقلال و رهایی از وابستگی لازم است، فرهنگ و توجه به فرهنگ هم لازم است؛ البته اگر نگوییم چند برابر!

اگر فرهنگ، مبدء شکل‌گیری هویت جامعه باشد؛ برای اصلاح جامعه و یا ایجاد هویت جدید، پرداختن به فرهنگ و اصلاح فرهنگ نیاز است و شاید بتوان گفت بدون فرهنگ، امکان هویت بخشی به جامعه وجود ندارد؛ هویتی که اراده‌ها و عزم‌های ملی را رقم می‌زند، باید از جاده‌ی فرهنگ بگذرد.

لذا به آن میزان که هویت دارای اهمیت است، به همان وزان فرهنگ هم اهمیت می‌یابد؛ نمی‌شود به دنبال خودباوری جامعه بود و از فرهنگ صرف نظر کرد و یا حتی فرهنگ را در راس و مقدم بر همه‌چیز قرار نداد.

  • حامد خواجه

در قرآن کریم، سوره‌ی مبارک زمر آیه ۱۷ و ۱۸ این چنین آمده است؛

وَ الَّذینَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ یَعْبُدُوها وَ أَنابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرى‏ فَبَشِّرْ عِبادِ
الَّذینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولئِکَ الَّذینَ هَداهُمُ اللَّهُ وَ أُولئِکَ هُمْ أُولُوا الْأَلْبابِ

و کسانی که از عبادت طاغوت پرهیز کردند و به سوی خداوند بازگشتند، بشارت از آن آنهاست؛ پس بندگان مرا بشارت ده!
همان کسانی که سخنان را می‌شنوند و از نیکوترین آن‌ها پیروی می‌کنند؛ آنان کسانی هستند که خدا هدایتشان کرده و آن‌ها خردمندانند.

این آیات و اساسا کل سوره‌ی زمر برای تامل در موضوع «آزاداندیشی» بسیار مناسب است و نکات زیادی می‌توان از آن دریافت کرد و شاید بتوان به تعبیر یکی از عزیزان سوره‌ی زمر را سوره‌ی آزاداندیشی نامید.

یکی از نکاتی که این آیات بیان می‌کند‌ در خصوص هدایت «آزاداندیش» است؛ این آیات می‌گوید خداوند متعال آزاداندیش را هدایت می‌کند.
اینجا نکته‌ای دیگر هم قابل تامل است؛ اینکه آیا می‌توان کشف انّی هم داشت؛ اینکه اگر کسی هدایت نشد، آزاداندیش نبوده است؟
و همچنین یک معنای دیگر هم اینکه آن کس که هدایت شده است؛ آزاداندیش بوده است؛ البته در صورتی که انحصار هدایت در آزاداندیشی باشد.
و در نهایت آیا می‌توان گفت که با آزاداندیشی به حق خواهیم رسید؛ چرا که خداوند متعال وعده‌ی هدایت آزاداندیش را داده است؛ و هدایت مگر غیر از رسیدن به حق است؟
  • حامد خواجه

برتراند راسل در یادداشتی با عنوان « ارزش اندیشه‌ی آزاد: چگونه یک حقیقت‌جو می‌شویم و زنجیر برده‌داری ذهنی را می‌شکنیم»  بیان میدارد:

 عبارت «آزاداندیشی» غالباً به گونه ای به کار میرود که گویی صرفاً مخالفت با ارتدوکسی حاکم است؛ اما این فقط یک نماد برای آزادی اندیشه است. آزاداندیشی به معنای اندیشیدن آزاد است. آزاد به همان اندازه که برای یک انسان امکان پذیر است.  هر شخص برای اینکه لایق نام آزاداندیش باشد باید از دو چیز آزاد باشد ۱) فشار سنّت و ۲)‌ استبداد عواطف خودش.

هیچ کس کاملاً از این هر دو آزاد نیست؛ اما به هر اندازه که از اینها رهایی یابد، سزاوارتر است که آزاداندیش خوانده شود.

مرد عربی که متعقد است قرآن خلق نشده است بلکه از ازل در بهشت وجود داشته است، ممکن است آزاداندیش باشد به شرطی که مایل باشد به استدلالهای متقابل گوش داده و اندیشۀ خود را تحت بررسی انتقادی دقیق قرار دهد همان طور که یک اروپایی با تعریف مدنظر خود از خیرخواهی معتقد است خدای خیرخواه میتواند نوزادان را به عذابی ابدی دچار سازد، اگر کسی آنها را با آب و همراه با برخی کلمات جادویی شست و شو ندهد.

 

در واقع آنچه باعث آزاداندیش بودن است باورهای او نیست بلکه راه و روشی که او این باورها را حفظ میکند و نگه میدارد. اگر آنها را به این خاطر نگه دارد که بزرگانش در جوانی به او گفته اند که آنها درست است یا اگر آنها را نگه داشته است؛ چراکه اگر این کار را نمی کرد، خوش حال نبود، فکر او آزاد نیست؛

اما اگر او آنها را نگه می دارد؛ زیرا پس از «تفکر دقیق» شواهدی را به نفع آنها پیدا کرده است، فکر او آزاد است، هرچند نتیجه گیری او عجیب به نظر برسد.

منبع: کتاب آزاداندیشی؛ پیشرفت در ساحت تفکر / ص ۵۷

༺ پی‌نوشت:

ولی ما بالا‌تر از این را باید بگوییم؛ اعتقادات و باورهای توحیدی نه تنها در تضاد با آزاداندیشی نیست بلکه مؤکِد آن است. 

آیا وقت آن نرسیده است که در دیدگاه‌مان نسبت به آزاداندیشی بازنگری کنیم؟

آری آزاداندیشی نیز از شعار‌های فطری و توحیدی است که مانند دیگر شعارهای فطری بشری، توسط اومانیسم و به خصوص لیبرالیسم دزدیده شده است.

  • حامد خواجه

پیرمردی از اهالی یکی از روستاهای چهارمحال می‌گفت شما قدر این نعمت انقلاب را نمی‌دانید و نمی‌فهمید! باید بیایید از من بپرسید که بگویم این انقلاب چه نعمتی است و چه چیز‌هایی به ارمغان آورده است؛ یکی از آن‌ها این است که من قبل از انقلاب با وجود آنکه جوان باهوش و زرنگی بودم، حتی نمی‌دانستم نام خان محل خودمان چیست! ولی الان به برکت این انقلاب اخبار را دنبال می‌کنم که ببینم چه کسی رئیس‌جمهور آمریکا شد.


ما به انقلاب اسلامی تا چه اندازه به عنوان یک نعمت نگاه می‌کنیم؟ تا به حال چند ثانیه از عمرمان را برای تفکر و تامل در فهم عمق نعمت انقلاب صرف کردیم؟ آنقدر مشغول «بیهودها» شده‌ایم که فرصت تامل نداریم؛ کاش فقط کمی از تاریخ ۵۰ سال قبل از انقلاب را تورق کنیم تا کمی متوجه بشویم که این انقلاب چه نعمت بزرگی است و چه چیز‌هایی برای ما داشته است و ما نه تنها شکر آن را به جای نمی‌آوریم که بلکه حتی آن را نمی‌شناسیم که شکر نعمت کنیم و مدام در حال کفر نعمت هستیم و خدا نیاورد آن روز را که نعمت از کف بیرون رود!

  • حامد خواجه

به مناسبت سال روز این عید عزیز و مبارک، یعنی دوازدهم فروردین ۱۳۵۸ که نتیجه همه پرسی نظام جمهوری اسلامی ایران اعلام شد و ۹۸/۲ درصد آراء به جمهوری اسلامی «آری» گفته بودند و رژیم طاغوتى را براى همیشه به زباله دان تاریخ‏ انداختند، پیام حضرت امام به ملت ایران را برای‌تان بازنشر می‌کنم؛ هر چند گفتنی‌ها زیاد است ولی حیف است که با طولانی کردن این یادداشت، خدایی نکرده این پیام ارزشمند حضرت امام را از دست بدهید.


منبع: صحیفه امام، ج‏۶، ص: ۴۵۲

پیام [به ملت ایران (۱۲ فروردین روز «جمهورى اسلامى»)]

زمان: ۱۲ فروردین ۱۳۵۸/ ۳ جمادى الاول ۱۳۹۹

مکان: قم‏


بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِینَ‏ 

صَدَقَ اللَّه‏ الْعَظیمْ.

من به ملت بزرگ ایران که در طول تاریخ شاهنشاهى، که با استکبار خود آنان را خفیف‏ شمردند و بر آنان کردند آنچه کردند، صمیمانه تبریک مى‏گویم. خداوند تعالى بر ما منت نهاد و رژیم استکبار را با دست تواناى خود که قدرت مستضعفین است در هم پیچید و ملت عظیم ما را ائمه و پیشواى ملتهاى مستضعف نمود، و با برقرارى جمهورى اسلامى، وراثت حقه را بدانان ارزانى داشت. من در این روز مبارک، روز امامت امت و روز فتح و ظفر ملت، جمهورى اسلامى ایران را اعلام مى‏‌کنم. به دنیا اعلام مى‏‌کنم که در تاریخ ایران چنین رفراندمى سابقه ندارد، که سرتاسر مملکت با شوق و شعف و عشق و علاقه به صندوقها هجوم آورده و رأى مثبت خود را در آن ریخته و رژیم طاغوتى را براى همیشه در زباله دان تاریخ دفن کنند.

من از این همبستگى بیمانند که جز مشتى ماجراجو و بی‌خبر از خدا، همه و همه به نداى آسمانى‏ وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعاً لبیک گفتند، و با تقریباً اتفاق آرا به جمهورى اسلامى‏ رأى مثبت دادند و رشد سیاسى و اجتماعى خود را به شرق و غرب ثابت کردند، تقدیر مى‌‏کنم. مبارک باد بر شما روزى که پس از شهادت جوانان برومند و داغ دل مادران و پدران و رنج‌هاى طاقت‌فرسا، دشمن غول صفت و فرعون زمان را از پاى درآوردید، و با رأى قاطع به جمهورى اسلامى، حکومت عدل الهى را اعلام نمودید. حکومتى که در آن، جمیع اقشار ملت با یک چشم دیده مى‌‏شوند و نور عدالت الهى بر همه و همه به یک طور مى‌‏تابد، و باران رحمت قرآن و سنت بر همه کس به یکسان مى‏‌بارد. مبارک باد شما را چنین حکومتى که در آن اختلاف نژاد و سیاه و سفید و ترک و فارس و لر و کرد و بلوچ مطرح نیست. همه برادر و برابرند؛ فقط و فقط کرامت در پناه تقوا و برترى و به اخلاق فاضله و اعمال صالحه است.

مبارک باد بر شما روزى که در آن تمام اقشار ملت به حقوق خود مى‌‏رسند، فرقى بین زن و مرد و اقلیت‌هاى مذهبى و دیگران در اجراى عدالت نیست. طاغوت دفن شد و طغیان و سرکشى به دنبال او دفن مى‏‌شود، و کشور از چنگال دشمن‌هاى داخلى و خارجى و چپاولگران و غارت‏‌پیشگان نجات یافت. اینک شما ملت شجاع، پاسداران جمهورى اسلامى هستید. اینک شما هستید که باید این ارث الهى را با قدرت و قاطعیت حفظ کنید و نگذارید بقایاى رژیم متعفن‏ که در کمین نشسته‏‌اند و طرفداران دزدان بین المللى و نفتخواران مفتخوار در بین صفوف فشرده شما رخنه کنند. اینک شمایید که باید مقدرات خود را به دست بگیرید و مجال به فرصت طلبان ندهید، و با قدرت الهى که مظهر آن جماعت است، قدم‌هاى بعدى را بردارید، و با فرستادن طبقه فاضله و امناى خود در مجلس مؤسسان، قانون اساسى جمهورى اسلامى را به تصویب برسانید، و همان طور که با عشق و علاقه به جمهورى اسلامى رأى دادید، به امناى امت رأى دهید تا مجالى براى بداندیشان نماند.

صبحگاه 12 فروردین- که روز نخستین حکومت اللَّه است- از بزرگترین اعیاد مذهبى‏ و ملى ماست. ملت ما باید این روز را عید بگیرند و زنده نگه دارند. روزى که کنگره‌‏هاى قصر ۲۵۰۰ سال حکومت طاغوتى فرو ریخت، و سلطه شیطانى براى همیشه رخت بربست و حکومت مستضعفین که حکومت خداست به جاى آن نشست.

هان! اى ملت عزیز که با خون جوانان خود حق خود را به دست آوردید، این حق را عزیز بشمرید و از آن پاسدارى کنید، و در تحت لواى اسلام و پرچم قرآن، عدالت الهى را با پشتیبانى خود اجرا نمایید. من با تمام قوا در خدمت شما که خدمت به اسلام است، این چند روز آخر عمر را مى‌‏گذرانم، و از ملت انتظار آن دارم که با تمام قوا از اسلام و جمهورى اسلامى پاسدارى کنند.

من از دولتها مى‌‏خواهم که بدون وحشت از غرب و شرق، با استقلال فکر و اراده، باقیمانده رژیم طاغوتى را که آثارش در تمام شئون کشور ریشه دارد پاکسازى کنند، و فرهنگ و دادگسترى و سایر وزارتخانه‌‏ها و ادارات که با فرم غربى و غربزدگى بپا شده است به شکل اسلامى متحول کنند، و به دنیا عدالت اجتماعى و استقلال فرهنگى و اقتصادى و سیاسى را نشان دهند. از خداوند تعالى عظمت و استقلال کشور و امت اسلامى را خواستارم.
و السلام علیکم و رحمة اللَّه.

روح اللَّه الموسوی الخمینى‏

  • حامد خواجه

«برهان صدیقین» و «حرکت جوهری» از مباحث بسیار مهم توحیدی است. بهترین و ساده‌ترین بیان از این دو برهان به خصوص برهان حرکت جوهری بیانی است که آقای طاهرزاده در این کتاب به اختصار آورده است.
این ۱۰۰ صفحه حاصل بیش از ۲۰ سال تدریس ایشان است که باتقسیم‌بندی‌ها و بیانات ابتکاری خود این دو برهان را برای اهلش آسان و ملموس و کاربردی نموده است.

شما در برهان صدیقین برای اثبات وجود خدا نیاز به هیچ مقدمه‌ای ندارد؛ بلکه از خود خدا متوجه خدا می‌شوید! خدایی که در برهان صدیقین اثبات می‌شود بسیار متفاوت است با اثبات وجود ناظم در برهان نظم.
در برهان صدیقین شما وحدت ذات خدا با صفاتش را می‌فهمید.

برهان حرکت جوهری که بالاتر و متعالی‌تر است بسیاری از مباحث اعتقادی و توحیدی را حل می‌کند. اینکه حرکت در جوهر است نه در اعراض از ابتکارات ملاصدرا است و در این کتاب با دو برهان حرکت در جوهر اثبات می‌شود و علاوه بر تبیین حرکت، زمان را هم تبیین می‌کند. وبیان می کند که زمان زمین با زمان انسان متفاوت است.
و به راحتی با اثبات حرکت جوهری معاد هم به معنای عام آن اثبات می‌شود. و از خصیصه‌های متمایز این کتاب پلی است که از این دو برهان به سوی «عرفان» وجود دارد.


دانلود کتاب «از برهان تا عرفان»

  • حامد خواجه

وَ مَآ أَرْسَلْنَا مِن رَّسُول إِلآ بِلِسَان قَوْمِه لِیُبَیِّن لَهُم (ابراهیم ،۴)

اساسا برای پیشبرد هر پروژه‌ای باید وارد عرصه‌ی فرهنگ شد. بدون ورود به عرصه‌ی فرهنگ امکان ایجاد پروژه و پیشبرد آن وجود ندارد. خداوند متعال هنگامی که رسولی را برای قومی می‌فرستد، بر اساس لسان قوم می‌فرستد؛ با توجه به تعلیلی که از انحصار ارسال رسول به زبان قوم در ادامه آیه می‌آید که  تبیین برای آن قوم باشد، شاید بتوان گفت این لسان قوم تنها زبان و لغت آن قوم نیست که البته هم‌زبان بودن با آن قوم ضروری است؛ منظور این است که وقتی قرار است «تبیین حق و حقیقت» با ارسال رسول برای آن قوم صورت گیرد، برای این تبیین صرفا «هم‌زبانی» کافی نیست، بلکه باید با «فرهنگ» آن قوم آشنا باشد؛ لذا شاید بتوان گفت مراد از لسان قوم، فرهنگ آن قوم است؛ و چه آنکه خود زبان و لغت یک قوم هم داخل و جزئی از فرهنگ یک قوم است.

رسولان هم برای کار فرهنگی فرستاده می‌شوند؛ رسول هم کار خود را فرهنگی پیش می‌برد؛ اینکه بر روی مسئله‌ی «تبیین» تاکید می‌شود، نشان از «پیشبرد فرهنگی» دارد؛ والّا در غیرفرهنگ که نیازی به «تبیین حق و حقیقت» نیست، نیازی به حرف زدن نیست که بخواهد به لسان قوم باشد یا نباشد. اینکه لسان قوم و تبیین مورد تاکید قرار می‌گیرد، به خاطر اهمیت و جایگاه فرهنگ است؛ وگرنه پیشبرد سیاسی یا نظامی نیاز به تبیین و لسان قوم ندارد.

  • حامد خواجه

قلم شهید چمران به حقیقت عالم وصل است.
احساس می‌کنی میفهمی که نگاشته‌های یک عارف را می خوانی که طعم حرفهایش را چشیده است. مخصوصا که بعضی از نوشته ها موقعیت‌های خاص داشته است و این را میتوان از توضیحات کوتاه ابتدا متن‌ها فهمید که توسط گردآورنده یعنی مهدی چمران آورده شده است.این توضیح‌ها راهگشا است برای درک متن.

وقتی شهید چمران را مینگرم با خود میگویم اینها افسانه نیست، بوده اند، در همین خاک و در همین زمین زیسته‌اند. و چقدر آدمی دلش می خواهد به آن تاریخ برود تنها برای هم صحبتی با چنین آدمهایی. تنها برای آنکه در هوای آنها نفس بکشد.

 واقعا زمانه آنها چه زمانه‌ای بود؟
چه درکی از عالم و هستی و از دین داشته اند که این‌گونه زیسته‌اند و این‌گونه رفته‌اند؟!
واقعا چه شاگردانی در مکتب امام خمینی تربیت شده‌اند ...

  • حامد خواجه

وقتی سخن از تهاجم و شبیخون فرهنگی می‌شود؛ منظور این نیست که با فرهنگ به فرهنگ ما حمله شده است، درست است نبرد در عرصه فرهنگ رخ داده است و صحنه مبارزه تغییر کرده است، لکن این به معنای این نیست که دشمن فقط از فرهنگ برای ضربه زدن به ما استفاده می‌کند بلکه منظور این است که دشمن تمام عرصه‌ها را به هجمه و حمله‌ی بر فرهنگ ما متمرکز کرده است. به عبارت دیگر هنگامی که دشمن میدان نبرد را به عرصه‌ی فرهنگی تغییر داد، نه تنها با خود فرهنگ بلکه دیگر عرصه‌ها را هم برای این میدان نبرد به خدمت گرفت؛ نمونه‌ی آن مبارزات اقتصادی بر علیه فرهنگ کشور ما است و حتی مبارزات نظامی.

شاید اینکه گفته شود میدان نبرد تغییر کرده است و به عرصه‌ی فرهنگ روی آورده شده است، کمی تسامح داشته باشد؛ نبرد فرهنگی پس از انقلاب شروع نشده است که بگوییم دشمن بر فرهنگ ما حمله کرده است، بلکه از آغاز استعمار و شاید از دوران صفویه با نفوذ‌هایی که در دربار ایران داشتند و دانشجویانی که به غرب فرستاده می‌شدند، آغاز این حمله‌ها و هجمه‌های فرهنگی باشد و با «جریان روشنفکری» دوره‌ی قاجار و پس از آن پهلوی، این هجمه‌ها اوج گرفت. و اینکه گفته می‌شود پس از انقلاب عرصه‌ی نبرد تغییر کرده است؛ در واقع چون دشمن از عرصه‌ی نظامی و جنگ‌های سخت ناامید شده است، تمام تمرکز خود را بر روی عرصه‌ی فرهنگ و جنگ نرم گذاشته است؛ حتی هنگامی که دست به یک عملیات نظامی هم می‌زند، در میدان نبرد فرهنگی دست به این عملیات می‌زند؛ و همچنین نبرد‌ اقتصادی و هجمه‌های اقتصادی که دشمن بر ایران وارد می‌کند، در میدان و عرصه‌ی فرهنگ است.

  • حامد خواجه

وقتی دین واقعی -بخوانید توحید به معنای تمام کلمه- در صحنه‌ی زندگی انسان‌ها حضور نداشته باشد تا انسان‌ها بتوانند با عالم غیب و معنویت ارتباط پیدا کنند، میل‌ها و نفس امّاره افسار زندگی انسان‌ها را در دست می‌گیرد و جامعه را به سوی هلاکت پیش می‌برد و این همان خطر «انحراف از دین» است. که همین خلا جامعه از توحید، باعث شد که «انحراف صدر اسلام» پیش بیاید.

بعد از رحلت رسول الله صلی الله علیه و آله، خلیفه اول به عنوان اعلام برنامه می‌گوید:

«نبی اکرم در اتخاذ تصمیمات و اداره‌ی امور با وحی مؤَیّد و مستظهَر بود، ولی ما اکنون که وحی آسمانی با رحلت نبی اکرم قطع شده، ناگزیریم در اتخاذ تصمیماتِ لازمه به اجتهاد و صواب دید فکری خود عمل کنیم» (منبع: کتاب معنویت تشیع / علامه طباطبایی/ ص ۴۸)

 این سخن به ظاهر ساده، در نگاه عموم مردم مشکلی به وجود نمی‌آورد؛ متوجه به لوازم این سخن نبودند. یعنی توحید -به معنای اینکه تمام مناسبات ما باید از سمت خداوند مشخص شود- کاملا کنار گذاشته شده است  و تنها توحیدی «ذهنی» داشتند.

این حرفی که در صدر اسلام زده شد چقدر شبیه حرف مدرنیته است! و چقدر شبیه آن چیزی است که به اسم «علم» به ما حقنه می‌کنند. 

  • حامد خواجه

«اراده‌ ملی» از نظریات پایه است. نحوه‌ی خلق این اراده؛‌ اثاره‌ی هویت شیعی است. یک نمونه خوب از این اثاره هویت شیعی انقلاب اسلامی است. اثاره‌‌ای که توسط امام صورت گرفت. وقتی به انقلاب نگاه می‌کنیم خصیصه‌هایی در آن می‌بینیم. از جمله آن خصیصه‌ها عبارتند از : مردمی بودن، اسلامی، شیعی، کم هزینه، سریع، منضبط، موفق و …
این خصیصه‌‌ها نشانگر است که یک قوم فرهیخته با نقشه‌ای در دست، قیام کردند. این انقلاب از دو چیز تغذیه کرده است؛‌ یک: هویت علمی حوزوی که پشتوانه‌ی ۱۴۰۰ ساله از نوابغ را دارد. دو: هویت شیعی.
  • حامد خواجه

 فصل اخیر ما انقلابی بودن است؛ یعنی تمام هویت ما که در عصر حاضر زندگی می‌کنیم به انقلابی بودن‌مان است. و حتی توحید و سلوک هم ذیل این انقلابی بودن است. انقلابی که حضرت روح الله برای حاکمیت نور الهی بر زندگی بشرِ امروز، آوردند.

 با نظر به انقلاب، ما می‌توانیم در دوران به حجاب‌رفتن حقیقت، موجب گشایش تازه‌ی حقیقت شویم تا وفاداری به عالم قدس را نشان دهیم و از این طریق با شروع عصر بینات، زمینه‌ی «ظهور انسان کامل» فراهم شود.

 از این جهت «انقلاب اسلامی» شروع تاریخ ما خواهد شد. و از «نظمی» که کانت به جهان مدرن داد و ما با آن «نظم» جهان را می‌فهمیدیم، آزاد می‌شویم و از آن به بعد به چیزهایی می‌پردازیم که به آن‌ها نیاز داریم؛ نه به آنچه که مسئله‌ی دنیای مدرن است و نیاز ما نیست. به مسائل خودمان می‌پردازیم.

  • حامد خواجه

برای رقم زدن تمدنی نوین، نیاز به انسانی است با شخصیت و هویتی نوین. این هویت و شخصیت است که عزم و اراده‌ی ساخت یک تمدن را ایجاد می‌کند. انسانی که شخصیت ندارد و یا اینکه شخصیت دارد ولی احساس شخصیت نمی‌کند، نمی‌تواند کاری انجام دهد.

 این انفعال محضی که در این دوران با آن مواجه هستیم، به خاطر بی‌هویتی است. این نارسایی شخصیت و هویت، باعث می‌شود که ما نسبت به تمام پیرامون‌مان منفعل باشیم. وقتی به خاطر این نارسایی هویتی، سرمایه‌های خود را نمی‌شناسیم و تمام سرمایه‌ها را از دست می‌دهیم؛ تمام آنچه از آن ماست را از چنگ ما بیرون می‌کشند و ما تنها نگاه می‌کنیم؛ هنر را از ما گرفته‌اند و تمام هنر را که داعیه اصلی آن را باید ما داشته باشیم به صورت کامل از ما گرفته‌اند. و ما هم تنها نگاه کردیم و اصلا احساس نکردیم که در باب هنر ما حرف داریم، اصلا این ما هستیم که باید از هنر دم بزنیم.

 بنابراین این‌انفعال شدید، ریشه در انفعال هویتی دارد. و هویت از اندیشه و عقلانیت تغذیه می‌کند. یعنی شخصیت و هویت ما در گرو آن اندیشه و فلسفه حیاتی است که ما داریم. وقتی نارسایی هویتی داریم، یعنی نارسایی در اندیشه و عقلانیت ما وجود دارد که خود را در شخصیت و هویت ما نشان داده است و به تبع آن انفعال را برای ما پدید آورده است.

 امّا راه‌حل چیست؟ برای بیرون آمدن از این انفعال باید چه‌ کرد؟ چگونه می‌توان این انفعال زجرآور را از بین برد؟‌
اگر همین سیر را معکوس کنیم و مشکل را ریشه‌ای نگاه کنیم؛ برای حل مشکل انفعال، باید هویت و شخصیت جامعه را تامین کنیم و شاید هم گوش زد. و هویت از اندیشه تغذیه می‌کند و این اندیشه و عقلانیت است که پشتیبان هویت است؛ لذا برای رفع مشکل، باید روی این عقلانیت تمرکز کرد. پس ویرایش و ترمیم اندیشه راه حلی است که می‌تواند ما را از انفعال رهایی بخشد. باید به نارسایی‌های اندیشه سامان داد تا این اندیشه بتواند از هویت اسلامی – انقلابی ما پشتیبانی کند و ما را از این انفعال خارج کند.
  • حامد خواجه

در نظر حضرت امام فقه اسلامی یک معجزه است. مراد از فقه در اینجا احکام است، نه عملیات استنباط. و البته منظور حکم واقعی که صادق آل محمد صلی ‌الله علیه وآله ‌بیان می‌کنند، می‌باشد؛ نه آنکه ما می‌فهمیم.

سرّ اینکه فقه در نظر شخصی مثل حضرت امام «معجزه» تلقی می‌شود چیست؟ ایشان در فقه اسلامی چه‌چیزی دیدند که آن را معجزه می‌دانند؟

توحید با تمام طوفندگی و قدرتش از راه فقه به جزئی‌ترین مسائل زندگی وارد شده است. توحید با آن عظمت با تمام مراتب در کف زندگی بشر جریان پیدا کرده است و کوچک‌ترین حرکت و فعل بشر را تحت الشعاع قرار داده است. توحید در حکم جزئی مثل ناخن گرفتن، کوتاه کردن شارب و … وارده شده است.


شخصی مثل حضرت امام که طوفندگی و عظمت و بزرگی توحید را می‌داند و دیده است، وقتی می‌بیند که این عظمت و طوفندگی در فقه آمده و در سطح جزئی‌ترین مسائل وارد شده است، اذعان به معجزه بودن فقه اسلامی می‌کند؛ این «فقه» است که توانسته «توحید» را به ظهور بکشد.

در آن توحیدی که حضرت امام با آن آشنا است، فقط خدا می‌تواند تشریع کنید و هیچ کس غیر خدا نمی‌تواند قانون‌گذاری کند. لذا وقتی می‌بینیم در فقه، این خدا است که به روی زمین آمده است و قانون‌گذاری کرده است و آن حاجت توحید را که جز خدا نباید کسی تشریع کند، برآورده است؛ اذعان به معجزه بودن این فقه می‌کنیم.

  • حامد خواجه

گفته می‌شود که خدا به دارالسلام دعوت کرده است؛ «وَاللَّهُ یَدْعُوا اِلى دارِ السَّلامِ». و از طرفی گفته می‌شود؛ توحید، ستیزه‌جو است و صف‌بندی‌ها را بهم‌ می‌زند و درگیری می‌سازد.(+) این دعوت به صلح و دارسلام، چگونه با این مبارزه‌ها قابل جمع است؟ مگر می‌شود ادعای واقعی از صلح داشته و خودْ  درگیری را به وجود بیاورد؟

وقتی ما این دوگانگی «صلح و مبارزه» را احساس کردیم، حال نوبت به این می‌رسد «اندیشه توحیدی» را با دقت نگاه کنیم و مورد تامل قرار دهیم که کدام قسمت از آن است که «دعوت به مبارزه» می‌کند؟ البته این‌جا وقتی از اندیشه توحیدی حرف می‌زنیم، مراد همان توحید ناب است؛

وقتی در خوانش توحید ناب، به دنبال قطعه‌ی مبارزه طلب بگردیم، شاید آن وقت بتوانیم راحت‌تر مشکل دیگر خوانش‌ها را هم پیدا کنیم؛ بهتر درک کنیم که چرا دیگر خوانش‌ها از توحید این مبارزه را ندارند.

  • حامد خواجه

استکبار که به نوعی مقابله با دعوت الهی است، با کار ابلیس شروع شد و اولین مستکبر عالم شد. اولین مستکبری که در مقابل دعوت الهی ایستادگی کرد و در مقابل دعوت و دستور الهی به سجده بر آدم، نافرمانی کرد. این نافرمانی ناشی از آن است که ابلیس خود را برتر از حق می‌دید. و اساسا مستکبر یعنی همین؛‌ خود را برتر از حق دیدن.

این استکبار ورزی در طول تاریخ استمرار داشته است؛ در هر دوره‌ای از تاریخ نمودهایی از آن به عنوان مَثَل برای ما باقی مانده است؛ از فراعنه و نمرود‌ها گرفته تا مستکبرین زمان بعثت نبی اکرم صلی الله علیه و آله و همچنین مستکبرانی که بعد از رحلت نبی اکرم باعث انحراف جریان اسلام شدند و همچنین مستکبرانی که حضرت سیدالشهدا در کربلا به مقابله با آنان پرداخت. همان‌طور که مستکبران عالم در طول تاریخ انگشت‌نما شدند، کسانی هم که به مبارزه با این استکبار برخواستند و زیر بار ظلم آن‌ها نرفتند، برجسته می‌شوند.

وقتی استکبار مدرنیته شرق و غرب عالم را گرفته بود، این امام خمینی بود که با به صحنه آوردن انقلاب اسلامی، نفی استکبار کرد و به مبارزه با استکبار جهانی رفت. استکباری که مستکبرینش همان راه ابلیس را پیش گرفته بودند و خود را حق می‌دانستند، البته اینبار این استکبار تئوریزه شده بود و با اسم «علم» به خورد مستضعفین داده می‌شد. برای استکبارشان مبانی فلسفی بافتند و با علم کردن «نسبیت‌گرایی»، از حقیقت جا ماندند و خود را حق دانستند. و این خودِ گرفتار در لجن نفسانیت را برتر از حق پنداشتند. دیگر برای‌شان حقی باقی نمانده بود، بلکه هرچه نفس و دلشان بگوید و بخواهد حق است.
و اینگونه امانیسم به اوج می‌رسد و از دل تئوریزه کردن استکبار، امانیسم پدید می‌آید و با افتخار هم به آن اذعان دارند.

بیست و دو بهمن ما به همین خاطر هرساله جشن می‌گیرم؛ و البته این انقلاب آغاز مبارزه است بر علیه استکبار؛
و ما آغاز مبارزه‌مان را جشن می‌گیریم چرا که می‌دانیم «حِزْب اللّٰهِ هُمُ الْغٰالِبُونَ».
  • حامد خواجه

    توحید نمی‌‌تواند در مقابل استکبار صف‌بندی نسازد. انسان موحد با تمام وجود با استکبار سرجنگ و دعوا دارد. توحید باعث می‌شود که استکبار به یک ضد ناموس تبدیل شود و انسان موحد هم یک ناموس پرست؛ که در واقع باعث ایجاد دعوای ناموسی بین انسان موحد و استکبار می‌شود.

و این صف‌بندی و تقابل تا حدی دارای اهمیت است که می‌تواند معیار «درست‌فهمی دین» قرار بگیرد. در واقع می‌توان گفت سنجه‌ی فهم دینی، «استکبارستیزی» است؛ به عنوان مثال در فهمی که از «زکات» و حتی محل مصرف آن به دست می‌آورید، تا چه حد صف‌بندی توحید در مقابل استکبار حضور دارد؟

و چه خوب است که ما هم ببینیم در دینداری‌مان تا چه اندازه با استکبر سردعوا داریم؟ چقدر با نماز خواندنمان نفی استکبار می‌کنیم؟ مناسبات‌مان با استکبار امروز جهان چگونه است؟ در قرآن خواندن، روضه و گریه کردن‌مان، روزه و اعتکاف‌مان، درس و بحث‌مان و … چقدر این صف‌بندی با استکبار را مدنظر داریم؟ و حتی در دیگر امور زندگی‌مان؛ و شاید بتوان گفت که به نمازی که «مرگ بر آمریکا» را در تو زنده نکند، نباید زیاد دل بست!

 اگر این ملاک را سنجه دین فهمی خود کنیم، دیگر به راحتی از کنار این قضایا نمی‌گذریم.

  • حامد خواجه

حضرت آقا در حوالی ۱۹ دی هر سال به مناسبت قیام ۱۹ دی ۵۶ مردم قم، با اقشار مختلف مردم قم دیدار دارند. و همچنین در سال ۱۴۰۱ هم که امسال باشد؛ دیداری با اقشار مختلف مردم قم داشتند؛ به نظر می‌رسد این دیدار با دیگر دیدار‌های «۱۹ دی» متفاوت باشد.

برای دیدن این تفاوت شاید لازم باشد علاوه بر مراجعه به بیانات ۱۹ دی‌ماه سال‌های قبل حضرت‌آقا؛ به سه سخنرانی ایشان در سه دیدار اخیر؛ یعنی دیدار با بانوان، دیدار با مداحان و دیدار با مردم قم؛ با در کنار هم نگاه شود؛ و البته به این ترتیب که ابتدا «دیدار ۱۹ دی» و بعد از آن «دیدار مداحان» و در نهایت «دیدار بانوان» دیده شود.

وقتی با ترتیبی که ذکر شد به این سه سخنرانی نگاه شود؛ شاید بتوان این را دریافت که حضرت آقا دعوت به یک «اقدام» می‌کنند که البته باید به موقع و در زمان خود انجام شود و نباید از زمان آن بگذرد؛ و به نظر بنده این اقدام «جهاد تبیین» است؛ و پس از این دعوت به صورت صنفی یک قشر تاثیر گذار را هم که مداحان باشند به همین اقدام دعوت می‌کند و تا حدی جنس اقدام این صنف را توضیح می‌دهد؛ یعنی مداحان را برای  «جهاد تبیین» دعوت می‌کنند. و در دیدار با بانوان خود ایشان وارد عرصه جهاد تبیین می‌شوند و خودشان دست به کار می‌شوند و در این دیدار شاید بتوان گفت که ورود‌های یک رهبر را ندارند و به عنوان یک اندیشمند و عالم دینی به جهاد تبیین مشغول می‌شوند؛ و به عنوان یک نمونه که اگر قرار باشد خود ایشان به این اقدام بپردازند، چگونه عمل می‌کنند، می‌توان به این دیدار توجه کرد؛ هر چند شاید بتوان در همین دیدار هم دعوت به این اقدام را استشمام کرد؛ یعنی دعوت به جهاد تبیین را هم می‌توان از این دیدار فهمید.

  • حامد خواجه

 وقتی در خصوص استکبار به قرآن نگاه شود، استکبارستیزی شدیدی از آن فهم می‌شود؛ تاحدی که احساس می‌شود تمام توحید و به تبع آن تمام اسلام، این مبارزه و استکبارستیزی است و اسلامی که سرجنگ با استکبار نداشته باشد، اصلا اسلام نیست!

و هنگامی که به معجزه انقلاب اسلامی توجه کنیم، در می‌یابیم که انقلاب هم تماما ستیزه با استکبار است. و همانگونه شعار انقلاب؛ نه‌شرقی، نه‌غربی بود، خود انقلاب هم برای ستیزه با استکبار جهانی آمد است. استکباری که هیمنه‌ آن تمام دنیا را گرفته است و هیچ کس جرت فکر کردن به مقابله با آن را هم ندارد. انقلاب تمام این هیمنه را در هم شکست. در دورانی که تمام قدرت بین شرق و غرب تقسیم می‌شد، انقلاب متولد شد و جبهه سومی پدید‌آورد که حامی مستضعفان بود و با تمام قوا برای مقابله با استکبار آمده بود. و البته که استکبار جهانی هم کوتاه نیامد و شرق و غرب که در آن زمان خود تقابل داشتند، در یک جبهه علیه انقلاب قرار گرفتند و در واقع صف‌بندی‌ها تغییر کرد و میدان نبرد بین انقلاب و استکبار جهانی شکل گرفت.

  • حامد خواجه

وقتی پیامبری برای یک قوم مبعوث می‌شد و آن پیامبر به تبلیغ شریعت می‌پرداخت، آیا عموم مردم سخن پیامبر را می‌فهمیدند و به دلشان می‌نشست، به گونه‌ای که گم شده‌ی خود را پیدا کرده باشند و همچنین در ادامه همراهی با آن داشتند؟

در نظر اول پاسخ منفی است، و اگر هم مثبت است به صورت تمام و کمال نیست. شاید تعداد اندکی از قوم با آن پیامبر عظیم همراه بودند ولی این درک سخنان و فهمیدن آن در بین عموم مردم وجود نداشته است. این پاسخ ابتدایی است که شاید ریشه در تعلیمات گذشته ما داشته باشد. تعلیماتی که توسط نظام آموزشی حقنه شده است.

امّا آیا واقعا مسئله چنین بوده است؟ آیا واقعا عموم مردم سخن نبی را نمی‌فهمیدند؟ اگر اینگونه باشد، «حکمت ارسال نبی» زیر سوال می‌رود؛ قرار است با فرستادن نبی، راه برای قوم نمایان شود، حال اگر عموم قوم این فرستاده را نفهمند و این فرستاده توان همراه کردن قوم با خود را نداشته باشد، این ارسال با غرض هماهنگی ندارد.

از سویی دیگر وقتی می‌گوییم پیامبر «فطرت‌ها» را مخاطب قرار می‌دهد و با سخنانی بلیغ از امور فطری می‌گوید؛ به صورت طبیعی باید به دل مخاطب بنشیدند.

پس این پاسخ اولیه که شاید بتوان از قرآن هم برای آن شاهد آورد، خلاف تحلیل است؟

در ابتدا باید گفت که شاید برداشت ما از «تاریخ» اشتباه است و تاریخ آنچنان که بوده است برای ما نقل نشده است و تصور اشتباهی در ذهن‌ها شکل گرفته است.
و ثانیا بر فرض صحت تصور تاریخی، باید موانع این امر را هم دید. یکی از موانع از بین بردن فطرت‌ها است. و همچنین مستکبرانی که با ساختن جو تبلیغاتی علیه پیامبران، مانع رسیدن سخن می‌شدند و چندین عوامل دیگر که از جانب خود این قوم به راهنمایی شیاطین ایجاد می‌شد.
  • حامد خواجه

اگر خود انسان مبانی معرفتی مستحکمی در درون نداشته باشد، بعید است که بتواند در دیگران معرفت ایجاد کند. خودمان را [تقویت کنیم]. شماها جوانید، شماها باحوصله‌اید، شماها وقت دارید؛ مطالعه کنید، کتاب بخوانید؛ هم کتاب شعر، هم کتاب نثر؛ کتابهای شهید مطهّری را بخوانید، کتابهای اخلاق را بخوانید، کتابهای حدیث را بخوانید، تفسیر بخوانید. ما تفسیرهای خوبی داریم؛ اگر به عربی هم مسلّط نیستید، تفسیرهای فارسیِ خیلی خوبی امروز در دسترس همه هست.

بیانات رهبر انقلاب در دیدار مداحان اهل‌بیت علیهم‌السلام
۲۲/ ۱۰/ ۱۴۰۱

  • حامد خواجه

در خصوص فرهنگ نظریات متعدد و متنوعی وجود دارد؛ عمده و کلان در این باب دو نظریه است؛‌ یکی رهایی فرهنگ با این پشتوانه که اساسا امکان مدیریت و کنترل فرهنگ وجود ندارد و در مقابل نظریه‌ای که می‌خواهد فرهنگ را کاملا مدیریت و کنترل کند.

امّا در این میان همانگونه که انقلاب اسلامی، در جهانی سراسر ناامیدی از راهی غیر از شرق و غرب، شگفتی‌ آفرید و درخشید؛ اندیشه‌ها ونظریه‌های برآمده از این انقلاب هم به همین نحو شگفتی‌آفرین و راه سوم هستند.

در کتاب "باغبانی فرهنگ" اثر فرزاد جهان بین؛ نظریه‌ای از اندیشه حضرت آقا استخراج شده است و به تعبیر بهتر به دنبال تبیین دیدگاه و نظریه ایشان در باب فرهنگ هستند؛ نظریه‌ای که راه سومی غیر از دو راه مذکور در صدر یادداشت را پی‌گرفته است.

این اثر نظریه «باغبانی فرهنگی» که عنوان اثر هم می‌باشد، تبیین می‌کند و با بیان مبانی نظری و استخراج اصول از این مبانی، این نظریه را کشف و تبیین می‌کنند. در واقع پشتوانه‌ی محکمی برای این نظریه برپا می‌کنند؛ بر خلاف دیگر آثاری که برای پرداخته به اندیشه و نظریه‌ی رهبری در موضوعی، صرفا نقل بیانات می‌کنند و کاملا با روش خشک «اخباری» با بیانات برخورد می‌کنند و حتی در تفحص هم متسک به روش اخباری می‌شوند؛ برخلاف اکثر آثار قبلی این نوشته به لحاظ روشی به صورت بسیار منظم و با پشتیبانه به بررسی نظام اندیشه و نظریه رهبری پرداخته‌اند و حتی اگر کسی با محتوا که فرهنگ و باغبانی فرهنگی باشد هم ارتباط نمی‌گیرد و یا احیانا نقدی به محتوا دارید، با مطالعه این اثر از این روش می‌تواند بهره وافری ببرد.

و در پایان اینکه این اثر بیشتر از آنکه کتاب باشد، یک مقاله است؛ یک مقاله علمی پژوهشی. با این دید به سمت این اثر بروید تا استفاده‌هایتان بیشتر باشد.

  • حامد خواجه

در تحلیل‌های ما باید «نقش دشمن» پررنگ و کلیدی باشد؛ در این یادداشت قصد دارم منطق پشت این اندیشه را تا حدودی توضیح بدهم.

ایرانِ اسلامی با «مستکبرین» یک چالش بزرگی دارد؛ در واقع با دنیای استکبار؛ به این چالش و درگیری باید نگاه کلان داشت.

مشکل استکبار با جمهوری اسلامی این است که اگر جمهوری اسلامی، «پیشرفت» کند، رونق بگیرد، در دنیا بدرخشد، منطق «لیبرال‌دموکراسی» دنیای غرب باطل خواهد شد.

چرا «لیبرال‌دموکراسی» برای مستکبرین اینقدر اهمیت دارد؟
با منطق لیبرال‌دموکراسی، غربی‌ها توانستند حدود سه قرن همه‌ی دنیا را غارت کنند؛ یک جا گفتند اینجا آزادی نیست، وارد شدند؛ یک جا گفتند دموکراسی نیست، وارد شدند؛ به بهانه‌ی ایجاد دموکراسی و به بهانه‌هایی مانند این، اموال آن کشور را، خزائن آن کشور را، منابع آن کشور را غارت کردند بردند؛ اروپای فقیر ثروتمند شد، به قیمت به گِل نشستن بسیاری از کشورهای ثروتمند مثل هند. اگر کمی از تاریخ هند بخوانید و کمی هم از اوضاع امروز هند مطلع باشید، خواهید فهمید که این بدبختی و بی‌چارگی امروز هند از کجا ناشی می‌شود. اگر علاقه داشتید کتاب سه جلدی «نگاهی به تاریخ جهان» اثر نهرو را بخوانید.

یک نمونه دیگر که با همین منطق توسط مستکبرین نابود شد، همین کشور همسایه؛ افغانستان است. به بهانه‌های واهی ۲۱ سال دزدیدند و بردند و کشتند و نابودکردند و در نهایت هم مفتضحانه مجبور به ترک آنجا شدند.

حال اگر یک حکومتی و یک نظامی در دنیا به وجود بیاید که منطق «لیبرال‌دموکراسی» را رد کند و با یک منطق واقعی به مردم کشورش هویّت بدهد، آنها را زنده کند، آنها را بیدار کند، آنها را قوی کند و در مقابل لیبرال‌دموکراسی بِایستد، واضح است که این خود باعث شکست لبیرال‌دمکراسی است و مایه دلگرمی مستضعفین؛ و نظامی که با «پیشرفت» و موفقیت‌ِخود  آن‌منطق را درهم خواهد شکست، جمهوری اسلامی است.

تفاوت جمهوری اسلامی با لیبرال‌دمکراسی:
لیبرال‌دموکراسی بر پایه‌ی «نفیِ دین» بنا شده بود، و جمهوری اسلامی بر پایه‌ی «دین» بنا شده؛ آنها ادّعای مردمی بودن کردند، و جمهوری اسلامی به معنای واقعی کلمه یک «نظام مردمی» است. یک دلیل و شاهد هم برای مردمی بودن همین است که بعد از رحلت امام تا امروز، دولت‌هایی که در جمهوری اسلامی سر کار آمدند، هیچ دو دولتی از لحاظ فکری شبیه هم نبودند. یک دولت آمده، دولت بعدی با یک تفکّر دیگری سرِ کار آمده است.

مشکل غرب و استکبار با جمهوری اسلامی این است که جمهوری اسلامی در حال «پیشرفت» است، رونق میگیرد، و این پیشرفت را همه‌ی دنیا می‌بینند و به آن اعتراف میکنند و این برای غرب غیر قابل تحمّل است؛ این ریشه اصلی چالش و درگیری است؛ هرچند که در داخل هستند کسانی که تحت تاثیر تبلیغات این پیشرفت را نمی‌بینند و یا منکر آن هستند. این تحریم‌ها و این فشار‌ها هم به خاطر پیشرفت ایران است به خاطر قوی شدن ایران است، به خاطر ترس از ایران قوی و پیشرفته است؛ ایران قوی و پیشرفته که باعث تضعیف منطق و ابزار چپاول استکبار می‌شود. پس  چالش اصلی چالش «پیشرفت و عقبگرد» است. و خط مقدم این دشمنی هم آمریکا است. (بیانات آقا در دیدار مردم اصفهان ۲۸/ ۸ / ۱۴۰۱)

چند نمونه از پیشرفت‌ها:
در همین چند هفته‌ای که اکثرا مشغول به اغتشاشات بودیم، چندین پیشرفت در عرصه‌های مختلف داشته‌ایم که در ادامه اشاره‌ای به بعضی از آن‌ها می‌کنم؛ از شما تقاضا دارم منصفانه به این موارد را در ذهن خود مرور کنید و بگویید کدام یک از این‌ها پیشرفت نیست! (این موارد را حضرت آقا در همان سخنرانی فوق الذکر اشاره فرمودند)

یکی از پیشرفت‌های بزرگی که در همین چند هفته رقم خورده است؛ دستیابی دانشمندان ایرانی به روشی جدید برای درمان سرطان خون می‌باشد، پیشرفت بعدی بومی‌سازی یک دستگاه کلیدی برای چاه‌های نفت و گاز، اقدام مهم بعدی افتتاح خطّ آهن بخش مهمّی از بلوچستان که در واقع خط شمال به جنوب است، خلیج فارس و عمان را به خزر وصل می‌شود، یک پیشرفت که باعث سوزش زیادی برای دشمنان داخلی و خارجی شده است راه‌اندازی پالایشگاه فراسرزمینی است، شش نیروگاه برق در همین چند هفته بهره‌برداری شده است، اگر به یاد داشته باشید همین چند سال اخیر دولت قبل در تابستان مشکل برق داشتیم و گاها در زمستان مشکل گاز. یکی از بزرگ‌ترین تلسکوپ‌های جهان در همین روز‌هایی که ما مشغول به «زن، فحشا، هرزگی» بودیم، رونمایی شد. از موشک ماهواره‌بر رونمایی شد. اگر واقعا به دنبال حقیقت هستید همین موشک هایپرسونیک را سرچ کنید و ببینید این چه فناوری است که به آن دست‌یافته‌ایم و وجدان‌تان را قاضی کنید که این‌ها پیشرفت هست یا نه؟!

منکر مشکلات نیستیم!
و البته که در واقعیت جامعه مشکلات هم هست؛ و عمده هم «مشکلات اقتصادی» هست و مهم‌ترین مشکل ما هم امروز مشکل اقتصادی است؛ چنانچه مشکل اقتصادی اختصاص به ایران ندارد البته شرایط ایران متفاوت است. و البته که دهه‌ی ۹۰ به لحاظ اقتصادی، وضعیت خوبی نداشتیم ولی از طرفی نباید تلاش‌هایی که در حال انجام است برای بهبود وضعیت اقتصادی را منکر شد، این بی‌انصافی است. و برای رفع این مشکل اقتصادی باید تلاش کرد اتفاقا باید همه بیایند پای کار حل این مشکل.

و امّا وظیفه در این مقطع چیست؟
فکر می‌کنم وظیفه در این مقطع کاملا روشن باشد؛ اینکه نقطه‌ی کلیدی «پیشرفت» است، و ایران اسلامی پیشرفته و قوی راه حل تمام چالش‌ها است؛ اینکه صحنه‌ی جهاد و مبارزه امروز، پیشرفت است؛ با مرور دوباره‌ی قلم‌فرسایی‌های بالا به این‌ نتیجه می‌توان رسید.
امروز باید به هر نحوی و در هر زمینه‌ای که امکانش را داریم مشغول پیشرفت و ساختن ایران شویم؛ ساختن ایران قوی و پیشرفته؛
و از طرفی هم باید پمپاژ امید کرد؛ چرا که نه تنها مبارزه خود نیازمند «امید» است بلکه دشمن برای مانع پیشرفت شدن، در حال ایجاد ناامیدی و یاس است؛ پس یکی از صحنه‌های مبارزه می‌شود ایجاد امید و مقابله با ناامیدی‌ها. و این نیاز به روایت دارد.
امید‌هایی که منجر به پیشرفت همه جانبه‌ی ایران اسلامی بشود؛ و جان مایه پیشرفت همه‌جانبه و حقیقی، اراده‌ی ملی و مردم‌سالاری است (بیانیه گام دوم)

  • حامد خواجه

از زمانی که آزاداندیشی توسط حضرت آقا مطرح شده است چند سالی می‌گذرد که اگر از بیرون به این ماجرا نگاه شود توقع می‌رود که حداقل در میان انقلابیون و حزب‌اللهی‌ها مقوله‌ی آزاداندیشی وزن خوبی پیدا کرده باشد، لکن وقتی واقعیت را می‌بینیم نه تنها ارتباطی گرفته نشده است بلکه احساس می‌شود حتی در ذهن و باور جامعه‌‌ی انقلابی هیچ‌ جایگاهی برای آزاداندیشی وجود ندارد. و در مقابل، کسانی که روی خوشی نسبت به انقلاب و انقلابیون ندارند، بیشتر از آزاداندیشی دم می‌زنند و خود را متصف به این صفت می‌دانند.
از جمله عواملی که باعث شده است این صحنه رقم بخورد، برداشت‌های غلطی است که از آزاداندیشی شده است. در مقام معناشناسی و تعریف آزاداندیشی، لازم است معانی و برداشت‌های غلط از آزاداندیشی را نفی کنیم تا تصور درستی از آزاداندیشی در اذهان شکل بگیرد؛ در ادامه به مواردی از این برداشت‌های غلط از آزاداندیشی اشاره‌ می‌شود که در شکل‌گیری تصور صحیحی از آزاداندیشی موثر است.

یک) از جمله برداشت‌های غلط از آزاداندیشی، هرج و مرج و شالوده‌شکنی است. به خصوص این برداشت در فضای دانشی پیش می‌آید، وقتی گفته می‌شود در علوم نباید تقلیدی عمل کرد و باید نوآوری در دانش داشته باشیم، این تصور غلط به وجود می‌آید که منظور «مهمل‌گویی و شالوده‌شکنی» در دانش است؛ در حالی که به هیچ وجه چنین اراده‌ای از «نوآوری و آزداندیشی» در علوم مدنظر نبوده است.

دو) برداشت غلط دیگری که از آزاداندیشی می‌شود، جدال و مراء و هتاکی است. بعضی به غلط گمان می‌کنند لازمه آزاداندیشی، به جدال و مراء و هتاکی گرفتار شدن است.

سه) از جمله برداشت‌های غلط که با آزاداندیشی فاصله‌ی بسیار زیادی دارد، «هرزه‌گویی و ولنگاری» است.

چهار) همچنین آزاداندیشی به معنای بازگذاشتن دست دشمن برای «براندازی خاموش» و ضربه زدن نیست. نباید تصور کرد آزاداندیشی دالانی خواهد شد برای آنکه دشمن ضربه‌ بزند.

پنج) و همچنین نباید آزاداندیشی را با «جنجال فکری و اختلاف و کشمکش» اشتباه گرفت؛ آزاداندیشی واقعی، هیچ‌گاه به اختلاف و کشمکش و جنجال کشیده نمی‌شود.

شش) یکی از موارد دیگر، «آزادی بیان» است، البته این مورد آخر به عنوان برداشت غلط از آزاداندیشی نیست، بلکه در مقام این بحث مفید به نظر می‌رسد که گفته شود آزاداندیشی با آزادی بیان متفاوت است، هر چند باید جداگانه تامل شود که " آیا آزادی بیان با آزاداندیشی تلازم دارد و مثلا اینکه آزادی بیان از عوامل آزاداندیشی است یا نه؟ "
اجمالا می‌توان گفت «آزادی بیان» باید در خدمت «آزاداندیشی» باشد.

لذا با توجه به وجود برداشت‌ها و معانی و تصورات غلط از آزاداندیشی که معمولا همین برداشت‌های غلط از آزاداندیشی در اذهان و باور‌ها رواج دارد، لازم است ظرافت زیادی برای «ذات‌کاوی» و معناشناسی آزاداندیشی به خرج داد تا گرفتار برداشت‌های «غلط» نشویم.

  • حامد خواجه

رهبر انقلاب در دیدار با دانش‌آموزان در تاریخ ۱۱ آبان ۱۴۰۱ در بخش انتهایی بیاناتشان به «اغتشاشات» پرداختند و در همین سخنرانی بود که از «جنگ ترکیبی دشمن» نام بردند. در همان ابتدا نقش روشن «آمریکا» و همچنین به برنامه‌ریزی‌های برای آشوب و اغتشاشات و میدان‌داری عوامل آمریکا اشاره کردند؛ ایشان قلب فتنه و دشمنی‌ها را شناسایی کردند و به آن اشاره می‌کنند و به مبارزه‌ی با دشمن اصلی دعوت می‌کنند.

در زمان حضرت امیرالمومین صلوات الله علیه هنگامی که خوارج دست به غارت اموال و انفس مسلمین زدند، حضرت امیر دشمن اصلی را معاویه میدانستند و به مبارزه و جهاد بر علیه معاویه که قلب فتنه بود دعوت می‌کردند.

و بهترین راه مبارزه با آمریکا در این دوره،‌ پشرفت همه جانبه ایران اسلامی است؛‌ همان چیزی که باعث رعب و وحشت استکبار جهانی شده است و از روی ترس دست به این جنگ ترکیبی با برنامه‌ریزی‌های سنگین زده است. و در انتهای همین بیانات که در صدر یادداشت اشاره شد، به «تغییر نظام جهانی» و «نقش ایران» اشاره کردند که برای جلوگیری از طولانی شدن یادداشت شما را به آن سخنرانی ارجاع می‌دهم و در نهایت مهم‌ترین پیام ما به جبهه دشمن را مطرح کردند که باید «قدرت مقاومت ملت ایران» باشد؛ باید در پس این جنگ ترکیبی این پیام به دشمن مخابره بشود.

  • حامد خواجه

یکی از مقوله‌های که می‌توان برای تاکید بر اهمیت فرهنگ به آن اشاره‌ کرد، هویت است. «هویت» برخواسته از فرهنگ است؛ در واقع موجودیت هویت یک جامعه به فرهنگ وابسته است و این فرهنگ هر جامعه است که هویت آن جامعه را تشکیل می‌دهد.

لذا می‌توان گفت فرهنگ، اساس استقلال یک جامعه است. همانگونه که هویت و خودباوری برای استقلال و رهایی از وابستگی لازم است، فرهنگ و توجه به فرهنگ هم لازم است؛ البته اگر نگوییم چند برابر!

اگر فرهنگ، مبدء شکل‌گیری هویت جامعه باشد؛ برای اصلاح جامعه و یا ایجاد هویت جدید، پرداختن به فرهنگ و اصلاح فرهنگ نیاز است و شاید بتوان گفت بدون فرهنگ، امکان هویت بخشی به جامعه وجود ندارد؛ هویتی که اراده‌ها و عزم‌های ملی را رقم می‌زند، باید از جاده‌ی فرهنگ بگذرد.

لذا به آن میزان که هویت برای‌مان اهمیت می‌یابد، باید فرهنگ هم برای‌مان دارای اهمیت باشد؛ نمی‌شود به دنبال خودباوری جامعه بود و از فرهنگ صرف نظر کرد و یا حتی فرهنگ را در راس و مقدم بر همه‌چیز قرار نداد.

  • حامد خواجه

در اذهان ما معمولا امر به معروف و نهی از منکر با منکرات اخلاقی گِره خورده است و با شنیدن این لفظ به یاد اوضاع حجاب می‌افتیم و تاسف می‌خوریم از این که امر به معروف و نهی از منکر نمی‌شود. امر به معروف و نهی از منکر در اذهان ما در همین سطح است. امّا در اسلام امر به معروف، ضامن «اقامه‌ی شریعت» است و با آن اقامه‌ی فرائض می‌شود.

امر به معروف یک «مبارزه‌ی دائمی» با «فساد» است، یک اصلاحگری دائمی و پویا و کنشگر است. نباید از کنار وجوب امر به معروف و نهی از منکر به راحتی گذشت؛ کمتر کسی امر به معروف را در تصور خود به صورت یک «فریضه» تلقی می‌کند، فریضه‌‌ای که باید به آن عمل کند و شرایط عمل به آن را تدارک ببیند و چه‌بسا فرصت و زمان آن بگذرد و یک واجب عمل نشده در پرونده اعمال آدمی ثبت شود. این تلقی از امر به معروف در میان جامعه مذهبی هم کمتر دیده می‌شود. تا چه اندازه به امر به معروف و نهی از منکر مانند «نماز» نگاه می‌کنیم؟ به نماز خود حساسیت نشان می‌دهیم، امّا نسبت به این واجب چقدر حساس هستیم؟

«تصور صحیح» از امر به معروف؛ که همان مبارزه دائمی با فساد و اصلاحگری باشد، وقتی حکم وجوب بر آن شود، آنگاه مشخص می‌شود که «اسلام» برای اداره‌ی جامعه‌ی خود چه ساختار و طرح ویژه‌ای دارد. جامعه‌ای را فرض کنید که تک‌تک افراد آن جامعه به فکر اصلاح جامعه خویش هستند و مدام در فکر مبارزه با فساد هستند؛ یک جامعه به‌پاخواسته و قیام کرده برای اصلاح و مبارزه با فساد؛ در چنین جامعه‌ای بی‌عدالتی، ظلم، جور، فساد، حق‌کشی اگر نگوییم ریشه کن خواهد شد، حداقل نادر می‌شود.

اسلام با اصل «امر به معروف و نهی از منکر» که از واجبات است، تمام مردم را به «صحنه‌ی مبارزه» می‌کشاند؛ یک مبارزه‌ی دائمی که اجازه نمی‌دهد فساد پیدا شود.

  • حامد خواجه

نویسنده در این ۲۳۰ صفحه در قالب چند جستار به بررسی و نقد «اقتصاد نفتی» پرداخته است. البته به نظر می‌آید که صرف اقتصاد نفتی هدف نقد ایشان نبوده است و تمام «اقتصاد دولتی» را نشانه گرفته بود. نویسنده در هر جستار از این کتاب موضوعی خاص را انتخاب کرده و سعی کرده با بیان مشاهداتش از آن حوزه و مقایسه آن با سایر کشورها، ردپای مدیریت و اقتصاد نفتی در مشکلات آن حوزه را به خواننده نشان دهد.

مخاطب کتاب به زبان خود نویسنده هم در ابتدای کتاب و همچنین در انتها تحت یک درد دل، جوانان و افرادی هستند که هنوز وارد بازار کار نشده‌اند؛ و اصلا مخاطب خود را هیچ نهاد و ارگان و یا مدیر دولتی و به تعبیر خود نویسنده سه‌لتی نمی‌داند. البته می‌توان کسانی را هم که ابتدای بازار کار و در مواردی حتی مدیران را هم مخاطب این نوشته در نظر گرفت، ولی به هر حال در نظر نویسنده، مشکل به دست جوانان حل می‌شود.

از ویژگی‌های این نوشتار، قالب داستانی و روایی آن است که همین ویژگی از طرفی باعث جذابیت آن شده و از طرفی هم باعث شده است که نتوان برای رد یا اثبات اداعا‌های مطرح شده سند یا مدرکی در نوشته پیدا کرد.

در این کتاب بعد از یک مقدمه و درآمد،‌ ۱۵ جستار آمده است که عناوین آن در ادامه به ترتیب ذکر خواهد شد و چند خطی هم گزارش از بعضی جستار‌ها خواهد آمد.

عناوین جستار‌ها:
قانان – بی‌کار آفرین – منطق آزاد – نه عامه پسند،نه خاصه پسند؛ فقط داستان مسئولین – کدام استقلال کدام پیروزی – صنعت دولتی شدن نفت – حزب در پیت – ریاست نفت – آنچه خوبان همه دارند، ما هم داریم – جمهوری اسلامی پاکستان – اقتصاد مورد نظر در دسترس نیست چیست – افق – توسعه‌ی چینی و هندی و ژاپنی و مالزیایی و … – زمین صاف، زمین گرد، زمین مشبک – مقصر، مدیر سه‌لتی نیست!

بی‌کارآفرین:
نویسنده در این جستار قصد دارد با بررسی چند نمونه خاص از کارآفرینان ایرانی و بیان سرگذشت‌شان نشان‌ دهد چگونه این «قانان» کار سال‌هاست که دست کارآفرین ایرانی را از پشت بسته است.
در ادامه نشان می‌دهد چگونه این دخالت دولت در بازار موجب کاهش شدید کارآیی نیروی تولیدی در کشور شده و تولیدکننده‌ها چگونه تصمیم به کناره‌گیری از «تولید» گرفته‌اند؛ چگونه سرمایه‌گذاران به جای بورس به سرمایه‌گذاری در بخش مسکن روی‌ آورده‌اند و چگونه دخالت دولت در حوزهٔ مسکن موجب نشت (فرار) سرمایه از داخل به سمت کشور‌های حاشیهٔ خلیج فارس شده‌ است.

کدام استقلال، کدام پیروزی:
امیرخانی در این جستار به سراغ «فوتبال» رفته تا نشان دهد دخالت دولتی تا چه حد می‌تواند در مسائل مختلف تاثیرگذار باشد. او در ابتدا مثال‌هایی از شکل‌گیری و رشد تیم‌های بزرگ اسپانیایی و ایتالیایی می‌زند و نشان می‌دهد رقابت در فوتبال تا چه اندازه می‌تواند باعث پیشرفت آن شده و آن ‌را به بالاترین سطح خود برساند. او با نگاهی به تاریخچه شکل‌گیری دو تیم تاج (استقلال) و پرسپولیس تلاش می‌کند نشان‌دهد چگونه دخالت دولتی این رقابت را که نیروی محرکه پیشرفت فوتبال است از بین می‎‌برد.

حزب در پیت!
در این جستار، نویسنده به تفصیل به بیان تأثیر «نفت» در ساختار سیاسی ایران می‌پردازد و با مطالعه روند شکل‌گیری احزاب مختلف در آمریکا و لبنان (که بسیار با هم تفاوت دارند)، نشان می‌دهد چرا ساختار چند حزبی باعث پیشرفت سیاسی و در نتیجه اقتصادی یک کشور می‌شود. او سپس با بررسی روند تاریخی شکل‌گیری احزاب در ایران نشان می‌دهد چگونه نفت موجب از بین رفتن احزاب مختلف شده و ساختاری تک حزبی را در ایران به وجود آورده است.

در پایان آنچه از این کتاب متوجه شدم این است که در نگاه اولیه احساس می‌شود که نویسنده مخاطب را به سمت اقتصاد آزاد و نسخه‌های غربی اقتصاد فرا می‌خواند و راه حل اقتصاد بومی ایرانی اسلامی را گذر از نسخه‌های غربی می‌داند؛ البته این برداشت شخصی از متن است.
ولی اگر نگاه سلبی این نوشته را با نگاه اقتصاد مردمی جمع کنیم و هر دو نگاه را داشته باشیم؛‌ امکان زود‌تر رسیدن به «اقتصاد بومی» خودمان فراهم می‌شود.

  • حامد خواجه

مستکبران طرفدار وهم هستند و با عقل دشمنی دارند. بر خلاف موحد که طرفدار عقل است و به دنبال اقامه کردن عقل است و ضدیت با وهم دارد.

چهره نگاری که از مستکبر در قرآن صورت گرفت به وضوح نشان داده است که مستکبران مسلط به لحاظ سیاست و ثروت بر جامعه، برای استمرار داشتن این تسلط شان و تداوم این بهره کشی، فرهنگ و عقیده حاکم بر ذهن ها را به قبضه ی خود در می آوردند و اساسا بنای دشمنی شان با عقل از همین رو بوده است؛ چرا که هنگامی که «عقل» حاکم بر جامعه باشد، توان این سلطه فکری – فرهنگی را ندارند و لذا است که دوستدار «دشمنانِ عقل» بودند. و بهترین ابزارشان برای این تسلط، «وهم» است. وقتی وهم حاکم بر جامعه باشد به راحتی می توانند موجبات تسلیم مردم در برابر وضع موجود و دلخواهشان را ایجاد کنند.

این روزها هم که استکبار جهانی نظام‌مند شده است و تمدنی بر پایه‌ی این استکبار شکل گرفته است، برای حفظ تسلط خود دست به تسخیر افکار و عقاید می زنند. و از وهم بهره می برند تا سلطه خود را استمرار بدهند. یک تمدن و نظام بر پایه وهم تشکیل شده است. و از ابزار «رسانه‌های نوین» که همه وهم محور هستند بهترین بهره را برای تداوم سلطه برده اند. رسانه هایی که رو به سوی تصاویر و قوه‌ی بصر حرکت کرده اند و اگر هم در جایی «متن» آمد، آنقدر باید کوتاه باشد که مخاطب سریع رد شود و فرصت «تامل» نداشته باشد. طبع و خُلق جامعه را تغییر داده‌اند که اصلا حوصله تامل نداشته باشد. این هم از شیوه‌های «تداوم سلطه استکبار» امروزین است.

  • حامد خواجه
تغییر نسل حکمرانی توسط شبکه‌های اجتماعی

به هر نحوی اگر از شبکه‌های اجتماعی و حتی فضای مجازی استفاده می‌کنید؛ چه مصرف کننده و چه تولید کننده؛ فکر نکنید که در حال تولید و یا استفاده محتوا هستید! شما در حال کمک به یک حکمرانی هستید؛ در حال تکمیل رسالت شبکه‌های اجتماعی هستید؛ رسالت شبکه‌های اجتماعی به «محتوا» پرداختن نیست بلکه رسالت آن حکمرانی در سطح کلان است؛ صاحبان پلتفرم‌ها خود را حکمران می‌دانند!

برای بهتر فهمیدن این مسئله، پیشنهاد می‌کنم مستند «معضل اجتماعی» و یا «The Social Dilemma» را تماشا کنید.

در این دوران که بعضی‌ها می‌گویند از عصر اطلاعات و انفجار اطلاعات گذشته‌ایم و به عصر ضد اطلاعات -اطلاعات دروغ- رسیده‌ایم این قبیل مباحث در غرب زیاد مورد بحث و توجه است. و البته خوب طبیعی است که آن‌ها که زود‌تر به این تکنیک‌ها دست‌یافته‌اند، زود‌تر هم با معایب و مشکلات آن برخورد داشته باشند؛ امّا اینکه ما این مشکلات را همین حالا نمی‌بینیم و گمان می‌کنیم که باید خودمان به مشکل برخورد کنیم تا بعد در مورد آن تصمیم گیری کنیم، جای بسی تعجب است! چرا که از طرف دیگر می‌گوییم که باید تکنولوژی را از غرب بگیریم و در نگاه افراطی‌تر می‌گویند که باید مدرنیته را از غرب بیاوریم. و اصلا متوجه مشکلاتی که مدرنیته پدیدآورده است نیستند.

مستند معضل اجتماعی هم از این قبیل مباحث است. در مورد این مستند باید این را بگویم که ریتم تندی دارد و از آن دسته فیلم‌هایی نیست که بشود با لم دادن جلوی تلویزیون و احیانا تخمه شکستن تماشا کرد؛ بلکه باید به صفحه نمایش میخکوب شد. تا به‌حال چندین مستند درباره جنبه‌های مختلفی از تاثیرات منفی فضای مجازی به خصوص شبکه‌های اجتماعی و سوشال مدیا‌ها بر روی زندگی انسان‌ها ساخته شده‌اند، اما هیچ‌کدام این‌قدر کلی به موضوع نگاه نمی‌کردند.

هر چند این مستند را نتفلیکس که یک شرکت رسانه‌ای حامی دموکراتهاست یا بهتر بگویم دموکرات‌ها این شرکت را حمایت می‌کنند و این مستند کاملا در جهت برآوردن یک هدف سیاسی و به قصد تخریب ترامپ تهیه و تدارک دیده شده، اما فارغ از این مسئله مشتمل بر محتوایی متنی از زیست امروز آمیخته ما با شبکه‌های اجتماعی است. اگر هم می‌گویید به این شدت هنوز در جامعه ما زیست آمیخته با شبکه‌های اجتماعی وجود ندارد که البته من تا حدی منکر هستم ولی باز هم می‌گویم باشد، این فردای ما را نشان می‌دهد. فردایی بسیار نزدیک که شاید بهتر است بگوییم بعداز ظهر  یا شب ما را نشان می‌دهد. و آنچه ما در پیش داریم دیگرانی آن را تجربه کردند. البته در خود همان غرب هم آن چنان این تفکر رواج پیدا نکرده است و هنوز راه در پیشرو دارد تا به خواسته جمعی و انقلاب برسد.

  • حامد خواجه

اساس و پایه انقلاب صنعتی، استثمار طبقه کارگر است و سرمایه‌داران در نظام سرمایه‌داری برای آنکه کارخانه‌های خود را توسعه دهند به دنبال کارگران ارزان‌تر بودند؛ کارگرانی که طالب دستمزد بسیار پایینی باشند و جامعه هدف زنان بودند و بر همین اساس شعار آزادی زنان بر سر زبان‌ها انداخته شد البته با قصد آزاد کردن زنان از قید خانواده تا سرمایه‌داران آزادانه از آن‌ها بهره‌کشی کنند.

پس از گذشت دو قرن، زنان غربی به نحوی از خودآگاهی دست‌یافتند و نهضتی توسط خود زنان در حال شکل‌گرفتن بود که خود را از بند و اسارت و استثمار سرمایه‌داری نجات دهند. ولی فرهنگ سرمایه‌داری هم دست‌روی دست نگذاشت و هنگامی که این خودآگاهی زنان را احساس کرد، وارد عمل شد.

سرمایه‏‌دارى غربى به‏‌جاى سرکوب نهضت‏ دفاع از حقوق زنان، اتفاقا برعکس همراهی خود را با این نهضت نشان داد، البته یک همراهی ظاهری. نظام سرمایه‌داری در عین همراهى ظاهرى، آرام‌‏آرام اهداف دیگرى را جایگزین اهداف اصلى آن نهضت کرد و از این طریق به مقابله با این جریان و نهضت پرداخت و حیات خود را حفظ کرد؛ این روشی است که سرمایه‌داری برای مقابله با نهضت‌ها و جریان‌های مخالف خود استفاده می‌کند و در موارد دیگری هم به همین سبک عمل کرده است.

وقتی سرمایه‌داری دید که زنان از احقاق حقوق خود دم می‌زنند، قبل از آنکه این جریان بالنده شود و کار از دست نظام سرمایه‌داری خارج شود، خود سرمایه‌داری به استقبال این نهضت می‌رود و این جریان را به نفع خود مصادره می‌کند و شعار‌های مدنظر خودش را جایگزین اهداف این نهضت می‌کند، تا جایی که نهضتی که برای احقاق حقوق زنان شکل گرفته بود را به یک نهضت پای‌مال کردن زنان تبدیل می‌کند، نهضتی که خود زنان داعیه‌دارش می‌شوند و سردمداران اولیه این حرکت که به دنبال احقاق حقوق واقعی بودند از دور خارج می‌کند.

یک جریان انحرافی در دل این نهضت به راه می‌اندازد که با همان شعار اولیه یعنی شعار احقاق حقوق زنان، یک فضایی ایجاد می‌کند بر ضد زن و حقوق زن و از این فضا برای پیش‌برد اهداف خود استفاده می‌کند. با همان شعار احیا حق زن و به اسم آزادی ، بی‌بند و باری جنسی را ترویج می‌دهد و فضای بی‌بندباری جنسی را فراهم می‌کند و با مطرح شدن این شعار‌های انحرافی، انسان‌های متعهد از این جریان کناره‌گیری کردند.

تا جایی پیش‌ رفت که امروزه شعار احقاق حقوق‌ زنان و آزادی زنان، به معنای آزادی در بی‌بند و باری جنسی فهمیده می‌شود و جهت‌دهی این نهضت، کاملا به دست نظام سرمایه‌داری است.

  • حامد خواجه

شیعه یک جمع متفرقی بود. یک جامعه‌ای بود که در یک جا، در یک مکان زندگی نمی‌کردند. در مدینه بودند‌، در کوفه بودند‌، در بصره بودند‌، در اهواز بودند‌، در قم بودند‌، در خراسان بودند، اطراف و اکناف بلاد. اما یک روح در این کالبد متفرق و در این اجزاء متشتت در جریان بود.

مثل دانه‌های تسبیح یک رشته و یک نخ همه‌ این‌ها را به هم وصل می‌کرد. چه بود آن رشته؟ رشته‌ اطاعت و فرمانبری از مرکزیت تشیع، از رهبری عالی تشیع یعنی امام. همه‌ این رشته‌ها به آنجا متصل می‌شد. قلبی بود که به همه‌ اعضاء فرمان می‌داد. و به این ترتیب تشیع یک سازمان و یک تشکیلاتی بود. ممکن بود دو نفر از حال هم خبر نداشته باشند اما بودند کسانی که از حال همه با خبر بودند. اطاعت و فرمانبری آنها به حساب بود، فریاد زدنشان از روی دستور بود، سکوتشان بر طبق نقشه بود.
همه چیزشان با حساب بود. فقط یک عیبی کار آنها داشت و آن اینکه همدیگر را کمتر می‌دیدند. اهل یک شهر‌، شیعیان یک منطقه البته یکدیگر را می‌دیدند. اما یک کنگره‌ جهانی لازم بود برای شیعیان روزگار ائمه(ع).

این کنگره‌ جهانی را معین کردند. وقتش را هم معین کردند. گفتند در این موعد معین در آن کنگره هر کس بتواند شرکت کند. آن موعد روز اربعین است و جای شرکت، سرزمین کربلا است. چون روح شیعه روح کربلایی است‌، روح عاشورایی است. در کالبد شیعه تپش روز عاشورا مشهود است. شیعه هر جا که هست دنباله‌روی عاشورای حسین است. این هم که می‌بینی همه جا این تپش‌هایی که در شیعه مشهود شده‌، از آن مرقدِ پاک ناشی شده. این شعله‌هایی بوده که از آن روح مقدس و پاک و از آن تربت عالی مقدار سرکشیده. به جان‌ها و روح‌ها رسیده. انسان‌ها را به گلوله‌های داغی تبدیل کرده و آنها را به قلب دشمن فرو برده.

بنابراین مسئله‌ اربعین یک مسئله‌ مهمی است‌، اربعین یعنی میعاد شیعیان در یک کنگره‌ بین‌المللی‌ و جهانی برای سرزمینی که خودش خاطره‌انگیز است آن سرزمین‌. سرزمین خاطره‌ها است‌، خاطره‌های باشکوه‌، خاطره‌های عزیز‌، سرزمین شهدا‌، مزار کشته‌شدگان راه خدا‌، اینجا جمع بشوند تشیع‌، پیروان تشیع و دست برادری و پیمان وفاداری هر چه بیشتر بدهند.

اگر امروز هم بتوانند شیعیان آن سرزمین پاک و مقدس را یک چنین میعادی قرار بدهند. البته بسیار کار بجا و جالبی خواهد بود و همین دنباله‌گیری از راهی است که از ائمه‌ هدی(ع) به ما ارائه دادند.

سخنرانی در مسجد امام حسن مجتبی(ع)/ مشهد ۲۴ اسفند ۱۳۵۲

  • حامد خواجه

«تحریم آخرین حربه‌ی دشمن است و انسان عاقل میداند که باید آخرین حربه را از دست دشمن خارج کند نه آن که در برابر آن منفعل شود»

«اگر بتوان با روش درست، عاقلانه، ایرانی، اسلامی و عزتمندانه تحریم‌ها را برطرف کرد باید این کار را انجام داد اما تمرکز عمده باید بر خنثی‌سازی تحریم‌ها باشد که ابتکار آن به دست شما است»
سخنان رهبر در تاریخ (۲۶ / ۹ / ۹۹)

دکترین دفع تحریم رهبر معظم انقلاب  در دولتهای ۱۱ و ۱۲ به‌خوبی دیده نشد، بلکه نادیده گرفته شد. امّا اکنون با تغییر رویکرد دولت ۱۳ در بسیاری از زمینه‌ها از جمله در حوزۀ اقتصادی به این دکترین نیز عطف توجهی شده است و نتیجۀ آن برون رفت ایران از مضیقه‌های اقتصادی خواهد بود. 
این برای دشمن خسته و رو به افول یک تصویر دهشت‌آور است. طبعاً تمام تلاش خود را میکند که این حرکت‌ها را کُند کند یا به تعویق بیاندازد.

دشمن هم به خوبی میداند که با چند آشوب خیابانی ـ بخصوص در این دولت که عاقل است و انقلابی است و آینده‌ی خوبی پیش روی خود دارد ـ نمیتواند اقتدار ایران را به هم بریزد، ولی در ضمن میداند که نباید بی‌کار بنشیند و اجازه‌ی پژواک یافتن توفیقات دولت انقلابی را بدهد. و جنگ نرم البته همیشه در صدر میدان‌های نبرد دشمن با ملت قیام کرده ایران اسلامی است.

هیاهوی امروز سر حجاب و گشت ارشاد و بحث‌هایی از این قبیل نه به اندازۀ حربۀ «تحریم» وزن اجتماعی دارد و نه می‌تواند فشار چندانی به جامعه وارد کند. البته انتخاب یک موضوع چندوجهی در یک زمان بسیار بسیار سنجیده پیام‌آور این نکته است که دشمن خوابیده و خموش نیست و از روی مطالعه و با تمهیدات فراوان به عملیات می‌پردازد. 

ولی در عین حال اگر خوب به موضوع نگاه شود معلوم می‌شود دشمن فکور و چالاک و جدی ما خیلی دستش خالی شده که به این موضوع دست چندم و دارای برد پایین، این طور چسبیده است. ما در تجربه‌ی انقلاب و نظام اسلامی در موضوع زن و حجاب دست پایین و منطق ضعیفی نداریم و این طبعاً برای دشمن امر پنهانی نیست.  

این هجمه‌ی پرتکلف و این هماهنگی گسترده نشان می‌دهد که دشمن نگران فرداهای گام‌هایی است که دولت انقلابی و ایران اسلامی پیش روی خود دارد. همان طور که حضرت آقا نیز توجه دادند، تحریم دارد از نفس می‌افتد و دولت عاقل سیزدهم توجه خود را به واقعیت‌ها معطوف کرده و مسیرهایی را در پیش گرفته که طعمه را از دام دشمن فراری خواهد داد. (برداشت آزاد به همراه دخل و تصرف از اینجا)
  • حامد خواجه

پیاده‌روی اربعین از دهه ۳۰ شمسی شروع شده است و به تدریج تا دهه‌ی ۵۰ شرکت‌کنندگان زیاد شدند و به جمعیت هزاران نفری رسید.

با اوج گرفتن‌های این پیاده‌روی، دولت بعث احساس خطر کرد و مخالفت‌ها و مانع‌تراشی‌هایش شروع شد؛ در سال ۱۳۵۴ شمسی جمعیت بزرگی به سمت کربلا حرکت کرد، این جمعیت شعاری با این مضمون که «ای آقا و سرور ما اگر دست و پایمان را هم قطع کنند سینه‌خیز به‌سوی تو خواهیم آمد» داشت، در میانه‌های راه نظامیان دولت بعث برخورد شدیدی داشت و عده‌ای بازداشت شدند و حتی شش نفر از شیعیان نجف که برنامه‌ریز این حرکت بودند، اعدام شدند.

پس از این اتفاق، پیاده‌روی اربعین به صورت مخفیانه و در قالب گروه‌های کوچک دو سه نفره آن هم از مسیر‌های بیابانی انجام می‌شد؛ اگر در ایّام اربعین برنامه‌های صدا و سیما را دنبال کرده باشید، یک فیلم سینمایی هم چند سالی است در این ایام پخش می‌شود که مسافران یک مینی‌بوس به بهانه خراب بودن ماشین‌شان آن را هُل می‌دهند که پیاده به زیارت رفته باشند و در مسیر با مشکلات و برخورد‌های نظامیان بعثی مواجهه می‌شوند -هر چه در گوگل سرچ کردم نتوانستم نام این فیلم را پیدا کنم!-

در برخورد‌های صدام با این پیاده‌روی منقول است که بر سر زائرین با بالگرد قیر داغ می‌ریختند و یا تیر اندازی و ... ولی خوب بنده در این خصوص تحقیقی نکرده‌ام و شفاهی این موارد را شنیده‌ام.

در آن ایام اهالی و ساکنین روستا‌ها و آبادی‌های در مسیر زائرین، به صورت پنهانی پذیرای زوار بودند و در مواجهه با مامورین بعثی آن‌ها را میهمانان خود معرفی می‌کردند تا جان‌شان در امان باشد.

امّا خوب این‌روز‌ها می‌بینیم که یک سیل جمعیت از زن و مرد و بچه، کوچک و بزرگ، پیر و جوان در این مسیر در جریان است. چندسالی هم هست که مردم ایران استقبال خوبی از این مراسم باشکوه داشته‌اند، تا حدی که در دو سال آخر قبل از کرونا، احساس می‌شد ایران خالی شده است و دیگر کسی در آن نیست!! بماند که رفقای ما در همین سال‌های کرونایی که مرز‌ها مثلا بسته بود هم به پیاده‌روی رفتند.

در خصوص اصل رفتن یا نرفتن به زیارت اربعین و پیاده‌روی اربعین نمی‌خواهم صحبت کنم بلکه موضوع کمی خاص‌تر است؛ مسئله و موضوع این پست «حضور بانوان در پیاده‌روی و زیارت اربعین» است.

قبل از پرداختن به مسئله اصلی، می‌خواهم یک کتاب پیشنهاد کنم به همه‌ی دوستانی که تا به این‌جای پست همراه بوده‌اند؛ چه کسانی که مصمم به شرکت در این پیاده‌روی و زیارت هستند و چه کسانی که مصمم به نرفتن و چه کسانی که هنوز تصمیم نگرفته‌اند و یا کسانی که ته‌دلشان هنوز راضی نشده است و به کسانی که زیارت اولی هستند و همچنین کسانی که توفیق‌ داشته‌اند در این سفر معنوی شرکت کنند، به هر حال اگر تا اینجای کیبرد‌فرسایی‌های من دوام آورده‌ای، اگر این کتابچه‌ی حدودا ۹۰ صفحه‌ای را نخوانی، به خودت جفا کرده‌ای؛ منظورم کتاب «اربعین حسینی؛ امکان حضور در تاریخی دیگر» از استاد طاهرزاده است؛ امکان دانلود رایگان آن هم وجود دارد. اگر هنوز به خواندنش راضی نشدی، حداقل فهرست این کتاب را نگاهی بینداز!

برگردیم بر سر اصل مسئله حضور بانوان در پیاده‌روی اربعین آری یا خیر؟

همین ابتدای کار برای کسانی که حوصله خواندن ادامه متن را ندارند یک کلمه‌ای جواب بگویم: هیچ کدام بلکه باید!

بانوان باید در این حرکت تاریخی شرکت کنند، حضور بانوان در این حرکت لازم است؛ البته در حد امکان. نمی‌خواهم نسخه شخصی برای کسی بپیچم، هر کسی خود می‌تواند شرایط خود را بسنجد و وظیفه خود را بیابد ولی اگر قرار باشد حکم کلی کنیم در خصوص حضور بانوان در پیاده‌روی اربعین، بنده فقط و فقط لزوم آن را می‌فهمم ولاغیر!

به تعبیر استاد طاهرزاده اگر بانوان در این حرکت تاریخی شرکت نکنند،‌ این حرکت عقیم خواهد ماند. وجه تشبیه خوبی هم ایشان در این خصوص دارند که به حضور بانوان در صحنه‌ی انقلاب اسلامی و مبارزات تشبیه می‌کنند که در حرکت انقلاب اسلامی هم زنان پا به پای مردان حاضر در صحنه بودند.
آیا در دوران انقلاب اسلامی و دوران مبارزه قبل از انقلاب اسلامی، کسی می‌گفت زنان نباید بیاند در میدان مبارزه؟ حضرت امام به این حضور بانوان افتخار هم می‌کردند.

خوب از روی منبر بیاییم پایین و کمی هم کف میدانی مسئله را بررسی کنیم؛ بنده که این گونه محکم نظر می‌دهم البته خود در اوایل از دسته مخالفین بودم با همان استدلال‌های دیگران؛ ولی اگر آدم نظرش تغییر نکند که آدم نیست؛ بنده بعد از اینکه چندین سال توفیق شرکت در این مراسم را داشته‌ام و به عینه مسئله را در دل حادثه تجربه کرده‌ام، می‌گویم این حرف بی‌خودی است که به طور کلی می‌گویند اربعین جای زنان نیست. کسانی که بر این باور هستند، نه واقعا این حرکت را فهمیده‌اند و نه نقش زنان را در جامعه می‌فهمند! در نهایت این زنان هستند که تمدن‌ساز هستند و اگر واقعا اربعین را یک حرکت تمدنی بدانی، نمی‌توانی بر این عقیده باقی بمانی که اربعین جای زنان نیست!

البته با همه‌ی این‌موارد خوب باید ملاحظاتی را هم در نظر گرفت که واقعا عمده‌ی بانوان ما خود به این مسائل واقف هستند؛ منظورم سختی‌ها و مشکلات سفر اربعینی نیست، این سختی‌ها برای زن و مرد، برای هر دو هست، حالا یکی کمی بیشتر یا کمتر؛ مسئله این است که باید باور خودمان را نسبت به این سفر معنوی و این حرکت تاریخی تغییر دهیم؛ به تعبر عرفی‌تر به دنبال این نباشیم که حتما دست‌مان را به ظریح مطهر برسانیم و یا اینکه حتما در بین الحرمین وارد شویم و... شما وقتی در حال قدم زدن در این مسیر هستید، هنگامی که در ۸۰ کیلو‌متری کربلا هم هستید، باز هم در حال زیارت هستید، باز هم در محضر امام تشرف پیدا کرده‌ای، اصلا چرا می‌خواهی این پیاده‌روی را زود تمام کنی؟ چرا این‌قدر عجله داری؟ مگر دلت می‌آید وقتی در محضر امامت هستی، زود مجلس را تمام کنی؟

نگاهی به این چند خطی که در ادامه از کتاب جرعه‌هایی از زلال معنویت برای‌تان آورده‌ام، بیندازید.

وقتی دست برسینه می‌گذاریم و السلام علیک را به امام می‌گوییم یعنی به محضر ایشان مشرف شده‌ایم، این اصلی در خور توجه است که دوری یا نزدیکی و یا حیات و ممات در این گفت و گوی مستقیم و تشرف باطنی و قلبی بی‌تاثیر است.

چرا در زیارت به دنبال یک لذتی هستید که شاید اصلا توهمی باشد، چرا فقط در حرم می‌خواهید با امام ارتباط بگیرید؟ بنده منکر شرف و اهمیت مکان که در اینجا حرم مطهر باشد، نیستم، و منکر این نیستم که در حرم راحت‌تر ارتباط با امام برقرار می‌شود؛ ولی شما می‌توانید در تمام طول مسیر همان ارتباطی که در حرم با امام می‌گیرید را با امام خود داشته باشید، با همان کیفیت. این توصیه عمومی بود و مرد و زن نمی‌شناسد، امّا بیشتر متوجه بانوان مکرم است که لازم نیست حتما خود را به ضریح برسانید.

در خصوص بردن یا نبردن کودکان هم سخن بسیار است، ولی می‌دانم دیگر دارم زیاده روی می‌کنم و سر عزیزان را با حرف‌هایم درد می‌آورد؛ لذا همه‌ی دوستان را به چند پست اینستاگرامی از حمید کثیری ارجاع می‌دهم.

بچه‌ها را اربعین پیاده‌روی ببریم یا نه؟
برنامه‌ریزی پیاده‌روی اربعین همراه با بچه‌ها
وسایل مورد نیاز سفر خانوادگی اربعین
هزینه‌های سفر اربعین برای خانواده

  • حامد خواجه

اسلام با عقیده شروع می‌شود؛ عقیده‌ای که از روی تحقیق و تامل باشد و عقیده‌ی تقلیدی پذیرفته نیست. یکی از واجبات اسلام جهاد است. جهاد یعنی مبارزه برای برداشتن موانع رسیدن به حق. جهاد یعنی مقابله با هر نظام سیاسی و اقتصادی که مانع آزاداندیشیدن و مانع دعوت به حق است. جهاد مبارزه‌ای است برای آزاد کردن بشریت بر روی زمین تا آزادانه بیندیشد و انتخاب کند. در جهاد تماما رحمانیت دیده می‌شود و هیچ خشونتی در آن نیست و نباید فریب تبلیغات را خورد، از قضا جهاد برای آزادی بشریت است از قیودی که او را در بند کشیده است و او را از حق و حقیقت دور کرده است؛ که البته اکثریت این موانع از طرف نظامات سیاسی و اجتماعی و اقصادی حاکم است که اسلام با آن نظامات و حاکمیت‌ها سر ستیز دارد، چرا که آن حکومت‌ها مانع رسیدن حق و دشمن طریق رسیدن به حق یعنی آزاداندیشی هستند.

این ایده که هنوز جای کار و پخت و پز دارد در حین مطالعه کتاب «معالم فی الطریق» به قلم سید قطب به ذهنم رسید، این اثر توسط محمود محمودی با عنوان نشانه‌های راه به زبان فارسی ترجمه شده است.

در ادامه قسمت‌هایی به صورت خلاصه از این کتاب که مایه اصلی شکل‌گیری این فکر برای بنده بوده است، خدمت‌تان تقدیم می‌شود:

رهبری بشر به دست غربی‌ها روبه زوال است و ناگزیر باید رهبریِ نوینی برای بشر پیدا کرد. و برای بازآفرینی رهبری امت اسلامی بر بشریت، راه درازی در پیش است. نمی‌توان از امت اسلامی ابداعات مادی خارق العاده‌ای را توقع داشت تا بشریت گردن به کرنش در مقابل او خم کند. لذا باید وجه تمایزی که غرب از آن بی‌بهره است را جست و این وجه تمایز جز عقیده و برنامه اسلام چیز دیگری نیست.
امروزه تمام جهان به لحاظ خاستگاه پایه‌ها و نظام‌های زندگی مردم، در جاهلیت به سر می‌برد؛ جاهلیتی که ابداعات مادی از آن هیچ نمی‌کاهد.

اسلام می خواهد همزمان با ساختن عقیده، یک امت را نیز بسازد و آنگاه به فراخور بینش اعتقادی و آن واقع زندگانی که ایجاد می کند، طرز فکر خاص خود را نیز بوجود بیاورد و بنابراین در بین طرز فکر خاص و بینش اعتقادی خاص و ساختار زندگی خاص آن هیچگونه جدایی و از هم گسیختگی وجود ندارد و همگی یک کل به هم پیوسته اند.

زیربنای تئوریک اسلام در طول تاریخ «لااله الا الله» بوده که به معنای منحصر نمودن الوهیت و ربوبیت و قیمومیت و حاکمیت و سلطنت به خداوند از طریق جای دادن عقیده او در ضمیر و به جای آوردن عبادت او در شعائر و به کارگیری شریعت او در واقع زندگی است.

اسلام در حرکت خود نیز واقع نگر است. این حرکت تنها با تئوری و نظریات به مقابله با واقع نمی پردازد، همچنانکه با وسایل خشک و بی خاصیت نیز با مراحل این واقع، مقابله نمی کند.

اینگونه نیست که اسلام فقط جنگ دفاعی داشته باشد. برنامه اسلام این است که تمام طاغوتهای روی زمین را از میان بردارد و مردم را به عبادت خالصانه خداوند درآورد. البته برای به تحقق رسانیدن این هدف مردم را به پذیرفتن عقیده خود مجبور نمی سازد، بلکه تنها موانع موجود را از میان برمی دارد.
باید تمام بشریت تسلیم در برابر خداوند را بپذیرد و یا با آن به طور مسالمت آمیز برخورد کند و هیچ گونه مانعی از قبیل نظام سیاسی و یا قدرت مادی سد راه دعوت نشود.
به طوری که هرکسی بتواند بدون مانع با اراده تمام آن را بپذیرد یا رد کند. ولی نباید هیچ کس در مقابل آن بایستد.

جهاد در اسلام حرکتی است برای دفاع کردن از انسان و آزادکردن او در زمین. اگر ناچار باشیم که حرکت جهادی را یک حرکت دفاعی بنامیم، باید مفهوم کلمه «دفاع» را تغییر دهیم و آن را به «دفاع از انسان» در برابر همه آن عواملی بدانیم که آزادی او را در بند می کشند و و آزادگی او را به تعویق می اندازند.

  • حامد خواجه

تاریخ و تحلیل هویت‌ساز است. و از آنجایی که بی‌هویتی ما برای دشمنان‌مان بسیار مهم است روی این مُوَلِّدین هویت تمرکز کرده‌اند و به صورت ویژه‌ای به تحریف آن پرداخته و می‌پردازند.
این مستشرقین هستند که تاریخ ما را روایت می‌کنند تا مانع شکل‌گیری هویت ما بشوند. و در بُعد تحلیل وقایع روز هم نیز علاوه بر کم‌کاری‌های خودمان، تمرکز شده است که نارسا و گنگ باشیم؛ نارسایی حتی مانع دیدن شده است چه برسد به توان روایت کردن که به تحلیل بینجامد.
هویت‌سازی به وسیله تاریخ و تحلیل را باید بسیار جدی گرفت. در هر زمینه‌ای اگر قصد هویت‌سازی داشته باشید از بهترین راه‌ها بیان تاریخ در آن زمینه است به عنوان نمونه برای تربیت طلاب بیان تاریخ و میراث و تراث تهذیبی، راه‌کار ویژه‌ای است. حتی اگر در یک دانشی تصمیم بر هویت‌سازی باشد نیز بیان تاریخ آن دانش، شتاب زیادی به شکل‌گیری آن هویت دانشی می‌دهد به عنوان نمونه اگر هویت فقهی می‌خواهیم، باید تاریخ فقه و فقها را بدانیم.

هویت‌سازی به وسیله‌ی تاریخ و تحلیل آنقدر دارای اهمیت هست و آن قدر راهکار ویژه‌ای هست که بروی آن تمرکز شود و پایان‌نامه و مقالات متعدد در باب آن نوشته شود.

  • حامد خواجه
«سلام فرمانده» متذکر فلسفه تاریخ انقلاب

تحلیل «سلام فرمانده» کار یک یا دو یا صد یادداشت نیست، کار یک یا دو یا صد جلسه هم نیست. پدیده‌ی سلام فرمانده که دیگر در حال جهانی شدن است به راحتی قابل تحلیل نیست و آنچه در فضای مجازی مطرح می‌شود بیشتر بازی با الفاظ است تا نقد و تحلیل؛ به جای واقعی به تماشای این پدیده نشستن در حال تفسیر خود هستند، نه این پدیده‌ای که عمق اثرگذاری آن و گستره نفوذ آن به حدی است که دیگر دشمنان نتوانستند آن را تحمل کنند. پدیده‌ای که این چنین فراگیر می‌شود، با گذر زمان خود را نشان می‌دهد، شاید چند صباح دیگر این سرود از یادها برود و یا جایگزین آن بیاید، امّا آنچه پدید آورده است قابل چشم‌پوشی نیست.

این سرود امید به آینده را متذکر می‌شود، امیدی در دل فلسفه تاریخ انقلاب اسلامی. ما آینده انقلاب اسلامی را به ظهور می‌شناسیم، و این سرود متذکر و زنده کننده این آرمان است. ظهوری که در همین نظام است و ظهوری که نقطه‌ی کامل این نظام است، نه اینکه ظهور حضرت چیزی جدای از این انقلاب باشد. «سلام فرمانده» باور فلسفه تاریخ این انقلاب را متذکر می‌شود و آن هم ظهور حضرت حجت است. و نهادینه شدن این باور در قلب دو یا سه نسلی که در آینده برسرکار این نظام هستند، پدیده‌‌ی نیست که بتوان به راحتی از کنار آن گذشت، حتی دشمنان هم احساس خطر کردند.

  • حامد خواجه
مهارتی برای جذب مخاطب

دقت کرده‌اید نوشته‌های بعضی از افراد را بیشتر می‌خوانیم و منتظر دوباره نوشتن‌ آنها هستیم؟ به نظرتان علت جذاب بودن قلم بعضی از دوستان چیست؟ البته که ایده‌ها و سخن‌های نو یکی از عوامل این جذابیت است؛ اما خوش‌فکری را اگر کنار بگذاریم چیزی که باعث شده است تا حدودی ما به بعضی از نوشته‌ها وفادار بمانیم؛ روان فهمیدن آن نوشته است. وقتی چیزی درست و روان و ساده نوشته می‌شود، خوانش و فهم آن روان خواهد بود.

این یک اصل است که مخاطبین، مشتری‌‌های یادداشت‌های ما هستند و اگر می‌خواهیم دوباره یادداشت‌های ما را مطالعه کنند، باید به آن‌‌ها توجه کنیم. برای در نظر گرفتن مخاطب هنگام نوشتن، مهارتی نیاز است تحت عنوان «خود را جای دیگری گذاشتن». باید از چشم مخاطبین خود، متن را بخوانیم. این مهارت کم‌یاب، آموختنی است؛ باید با تمرین و تلاش این مهارت را افزایش داد والا دودش بیشتر به چشم خودمان می‌رود.

فقط در نوشتن نیست که باید خود را جای مخاطب گذاشت بلکه این مهارت در خیلی از کار‌های دیگر هم لازم است؛ مانند: معلمی، مشاوره، سخنرانی و ... پس بهتر است برای اثر گذاری بیشتر، این مهارت را در خود تقویت کنیم.

  • حامد خواجه

┄┅•••==✧؛❁؛✧==•••┅┄

سهمِ من زِ آسمانِ معرفتش

قدرِ یک پنجره است زین دوار


بسم این پنجره است اگر گاهی

ماهم آید کنارم از اغیار


احمد محبی آشتیانی

  • حامد خواجه

مقام معظم رهبری: یک "جنگ نرم وسیع متنوع" در جریان است. ۱۹دی۱۴۰۰


لَّا یَسْتَوِی الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ غَیْرُ أُولِی الضَّرَرِ وَالْمُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ فَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِینَ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ عَلَى الْقَاعِدِینَ دَرَجَةً وَکُلًّا وَعَدَ اللَّهُ الْحُسْنَىٰ وَفَضَّلَ اللَّهُ الْمُجَاهِدِینَ عَلَى الْقَاعِدِینَ أَجْرًا عَظِیمًا(سوره نساء آیه95)


ترجمه:

ﺁﻥ ﮔﺮﻭﻩ ﺍﺯ ﻣﺆﻣﻨﺎﻧﻲ ﻛﻪ ﺑﺪﻭﻥ ﺑﻴﻤﺎﺭﻱ ﺟﺴﻤﻰ [ ﻭ ﻧﻘﺺ ﻣﺎﻟﻲ ، ﻭ ﻋﺬﺭ ﺩﻳﮕﺮ ، ﺍﺯ ﺭﻓﺘﻦ ﺑﻪ ﺟﻬﺎﺩ ﺧﻮﺩﺩﺍﺭﻱ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﻭ ] ﺩﺭ ﺧﺎﻧﻪ ﻧﺸﺴﺘﻨﺪ ، ﺑﺎ ﻣﺠﺎﻫﺪﺍﻧﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺧﺪﺍ ﺑﺎ ﺍﻣﻮﺍﻝ ﻭ ﺟﺎﻥ ﻫﺎﻳﺸﺎﻥ ﺑﻪ ﺟﻬﺎﺩ ﺑﺮﺧﺎﺳﺘﻨﺪ ، ﻳﻜﺴﺎﻥ ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ . ﺧﺪﺍ ﻛﺴﺎﻧﻲ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺍﻣﻮﺍﻝ ﻭ ﺟﺎﻥ ﻫﺎﻳﺸﺎﻥ ﺟﻬﺎﺩ ﻣﻰ ﻛﻨﻨﺪ ﺑﻪ ﻣﻘﺎم ﻭ ﻣﺮﺗﺒﻪ ﺍﻱ ﺑﺰﺭﮒ ﺑﺮ ﺧﺎﻧﻪ ﻧﺸﻴﻨﺎﻥ ﺑﺮﺗﺮﻱ ﺑﺨﺸﻴﺪﻩ ﺍﺳﺖ . ﻭ ﻫﺮ ﻳﻚ [ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺩﻭ ﮔﺮﻭﻩ ] ﺭﺍ [ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﻭ ﻋﻤﻞ ﺻﺎﻟﺤﺸﺎﻥ ] ﻭﻋﺪﻩ ﭘﺎﺩﺍﺵ ﻧﻴﻚ ﺩﺍﺩﻩ ، ﻭ ﺟﻬﺎﺩﻛﻨﻨﺪﮔﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺧﺎﻧﻪ ﻧﺸﻴﻨﺎﻥِ [ ﺑﻲ ﻋُﺬﺭ ] ﺑﻪ ﭘﺎﺩﺍﺷﻲ ﺑﺰﺭﮒ ﺑﺮﺗﺮﻱ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ.


پی‌نوشت:

چقدر خود را برای مبارزه آماده کرده‌اید؟ آیا احساس می‌کنید که در میدان نبرد هستید؟

  • حامد خواجه

چرا مقر فرماندهی مختل است و چرا فرمان آتش به اختیار صادر شد و چرا از بازسازی ساختار فرهنگی سخن می گوییم؟

خطاب بیانیه گام دوم به چه کسانی است؟ و چه مطالباتی دارد؟

بازسازی مقر فرماندهی وظیفه کیست؟ همان مقرّی که به دلیل اختلال در آن، فرمان آتش به اختیار صادر شد!

چه کسی می خواهد ساختار فرهنگی کشور را تحول بخشد؟

امیرمومنان علی (ع) چگونه بسیاری کارها مانند اجرای عدالت، تغییر فضای فرهنگی و آماده کردن مردم برای جنگ را در دوران حکومت خود انجام می داد؟ 


شما را به مطالعه یک مصاحبه دعوت می‌کنم و خوش‌حال می‌شوم نظرات شما را در خصوص این مصاحبه بخوانم.

خبرگزاری ایرنا (خبرگزاری جمهوری اسلامی)
  • حامد خواجه

آیا تا به حال در مورد «متدلوژی شکنجه خاموش» چیزی شنیده‌اید؟ و یا تا به حال اسم «ژنرال ویلیام مایر» به گوش‌تان خورده است؟


بعداز جنگ آمریکا با کره، حدود هزار نفر از نظامیان آمریکایی در کره، در اردوگاهی زندانی شده بودند که از استانداردهای بین المللی برخوردار بود. زندان از همه‌ی امکانات رفاهی طبق قوانین بین الملل برخوردار بود. و تا حدودی محصور هم نبود و امکان فرار نیز تاحدی فراهم بود. آب و غذا و امکانات به وفور یافت می‌شد. و از هیچ یک از تاکتیک‌های شکنجه استفاده نمی‌شد.

اما با وجود این همه امکانات فراوان، بیشترین آمار مرگ زندانیان از این اردوگاه گزارش شده بود؛ عجیب هم اینکه با وجود راه‌های فرار، زندانیان به مرگ طبیعی می‌مردند. اکثر آن‌ها شب می‌خوابیدند و صبح بیدر نمی‌‌شدند.


دلیل این رویداد، سال‌ها مورد مطالعه قرار گرفت و ویلیام مایر نتیجه‌ی تحقیقات خود را به شرح زیر ارائه کرد:

‏۱. در این اردوگاه، فقط نامه‌هایی که حاوی خبرهای بد بودند به دست زندانیان می‌رسید و نامه های مثبت و امیدبخش تحویل داده نمی‌شد.
۲. هرروز از زندانیان میخواستند در مقابل جمع، خاطره یکی از مواردی که به دوستان خود خیانت کرده‌اند یا میتوانستند خدمتی بکنند و نکرده‌اند را تعریف کنند.
۳. هرکس که جاسوسی سایر زندانیان را می کرد، سیگار جایزه می گرفت. اما کسی که در موردش جاسوسی شده بود هیچ نوع تنبیهی نمی‌شد. همه به جاسوسی برای دریافت جایزه (که خطری هم برای دوستان‌شان نداشت) عادت کرده بودند.

تحقیقات نشان داد که این سه تکنیک در کنار هم، سربازان را به نقطه مرگ رسانده است. با دریافت خبرهای منتخب (فقط منفی) امید از بین میرفت. با جاسوسی، عزت نفس زندانیان تخریب میشد و خود را انسانی پست می یافتند. با تعریف خیانتها، اعتبار آنها نزد همگروهی ها از بین میرفت.

و این هر سه برای پایان یافتن انگیزه زندگی، و مرگ های خاموش کافی بود. این سبک شکنجه، «شکنجه خاموش» نامیده می‌شود.


این روزها همه فقط خبر‌های بد را به گوش‌مان می‌رسانند و همگی در فکر زیرآبزنی هستیم. نقل و نبات محافل‌مان ـ چه خانوادگی و چه دوستانه ـ صحبت از خبر‌های بد و بدبختی و نا‌امیدی است. البته من منکر مشکلات نیستم، اما تا این حد فقط مشکلات را دیدن و اصلا از اتفاقات خوب خبری نداشتن، نشانه سندرم « شکنجه خاموش » است؛ اگر دوباره به ما نمی‌گویید توهم توطئه دارید.

خبر‌هایی که از درستی آن مطمئن هم نیستیم را به راحتی برای دیگران می‌فرستیم و نقل می‌کنیم و حتی احساس تکلیف می‌کنیم که باید این اخبار را به گوش هم وطنانمان برسانیم؛ امّا از اثرات آن اصلا آگاه نیستیم.

این روزها نه تنها هیچ کس به فکر عزت نفس جامعه نیست، بلکه مدام تخریب هم می‌شود؛ که ما ایرانی ها زیرکار دررو هستیم، کارگر می‌خوایی فقط افغانی. ایرانی‌ها هیچ هنری ندارند. ما دانشمند و آدم حسابی نداریم و ...
در همین محیط مجازی چقدر به هخودمان بد می‌گوییم و با مسخره کردن اقوام لذت می‌بریم. به خودمان فحش می‌دهیم و  صغیر و کبیر ایرانی را مسخره می‌کنیم.

بیایید کمی از اخبار منفی که در فضای مجازی منتشر می‌شود، فاصله بگیریم و تا می‌توانیم به خود و اطرافیان‌مان امید بدهیم، به یک دیگر احترام بگذاریم، تواصی به صبر داشته باشیم و مدام آیه یأس نخوانیم. البته پر واضح است که این رفتار به معنای گول‌زدن خود و ندیدن مشکلات و عدم برنامه‌ریزی برای رفع آن‌ها نیست.

در کنار این‌ها باید اخبار خوب را هم بشنویم، از موفقیت‌ها با خبر بشویم. برای این خصوص یک صفحه در اینستاگرام به شما معرفی می‌کنم. در این مدتی که من پی‌گیر مطالب آن بودم، اخبار موفقیت‌ها و امیدبخش را منتشر کرده است. صفحه‌ی خبر خوب؛ برای ایران ما به این آدرس : khabar khoub (@khabar_khoub) • Instagram photos and videos

  • حامد خواجه
مستند《معضل اجتماعی》

حضرت علی علیه‏ السلام دوران نوجوانی را از سه جهت بسیار حسّاس بیان می‏‌کنند: اوّل اینکه قلب نوجوان مانند زمین، خالی و مساعد است که هرچه در آن بکاری همان را درو می‌‏کنی: «انّما قلب الحدث کالأرض الخالیة مهما اُلقی فیها من کلّ شی‏ء قبلته» و دوم اینکه دوران نوجوانی را زودگذر می‏‌دانند و گوشزد می‌‏فرمایند سریعاً آن را دریابید: «بادر شبابک قبل هرمک و صحتک قبل سقمک» سوم اینکه شیطان در این زمان به نوجوان زیاد روی می‌‏آورد و لازم است برای آن پناهگاه خوبی در نظر گرفت.

و مسئولین و سردمداران فرهنگی ما اینگونه نوجوانان عزیزمان را رها کرده‌اند، انگار بویی از این معارف به‌آن‌ها نرسیده است! چقدر خوب بود اگر تقوایش را داشتند تا هنگامی که توان و تخصص منصبی را ندارند، به اهلش بسپارند! و یا حداقل در مسیر کسب توانایی قدمی بردارند.

عزیزان ما در فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعیِ یَلِه و رها به خاطر بی‌لیاقتی مسئولان غرق بودند و کرونا و آموزش مجازی این امر را تشدید کرده است. و مسئولین هنوز هم به فکر اینترنت ملی نیستند و گوش‌شان بده‌کار امر ولی فقیه نیست. کاش به جای توئیت بازی‌ها کمی هم درد مردم را داشتند.

در این دوران که بعضی‌ها می‌گویند از عصر اطلاعات و انفجار اطلاعات گذشته‌ایم و به عصر ضد اطلاعات -اطلاعات دروغ- رسیده‌ایم این قبیل مباحث در غرب زیاد مورد بحث و توجه است. و البته خوب طبیعی است که آن‌ها که زود‌تر به این تکنیک‌ها دست‌یافته‌اند، زود‌تر هم با معایب و مشکلات آن برخورد داشته باشند؛ امّا اینکه ما این مشکلات را همین حالا نمی‌بینیم و گمان می‌کنیم که باید خودمان به مشکل برخورد کنیم تا بعد در مورد آن تصمیم گیری کنیم، جای بسی تعجب است! -هر چند که همین روز‌ها هم کم مشکل برای‌مان ایجاد نکرده‌اند، فقط به خاطر مستی تکنولوژی الان چشم‌هایمان را به روی آن بسته‌ایم-  از طرفی می‌گوییم که باید تکنولوژی را از غرب بگیریم و در نگاه افراطی‌تر می‌گویند که باید مدرنیته را از غرب بیاوریم. و اصلا متوجه مشکلاتی که مدرنیته پدیدآورده است نیستند.

مستند معضل اجتماعی هم از این قبیل مباحث است که شدیدا شما را به تماشای آن توصیه می‌کنم. از نان شب آن را واجب‌تر می‌دانم. حال خود دانید. البته در مورد این مستند باید این را بگویم که ریتم تندی دارد و از آن دسته فیلم‌هایی نیست که بشود با لم دادن جلوی تلویزیون و احیانا تخمه شکستن تماشا کرد؛ بلکه باید به صفحه نمایش میخکوب شد. تا به‌حال چندین مستند درباره جنبه‌های مختلفی از تاثیرات منفی فضای مجازی به خصوص شبکه‌های اجتماعی و سوشال مدیا‌ها بر روی زندگی انسان‌ها ساخته شده‌اند، اما هیچ‌کدام این‌قدر کلی به موضوع نگاه نمی‌کردند.

هر چند این مستند را نتفلیکس که یک شرکت رسانه‌ای حامی دموکراتهاست یا بهتر بگویم دموکرات‌ها این شرکت رو حمایت می‌کنند و این مستند کاملا در جهت برآوردن یک هدف سیاسی و به قصد تخریب ترامپ تهیه و تدارک دیده شده، اما فارغ از این مسئله مشتمل بر محتوایی متنی از زیست امروز آمیخته ما با شبکه‌های اجتماعی است. اگر هم می‌گویید به این شدت هنوز در جامعه ما زیست آمیخته با شبکه‌های اجتماعی وجود ندارد که البته من تا حدی منکر هستم ولی باز هم می‌گویم باشد، این فردای ما را نشان می‌دهد. فردایی بسیار نزدیک که شاید بهتر است بگوییم بعداز ظهر  یا شب ما را نشان می‌دهد. و آنچه ما در پیش داریم دیگرانی آن را تجربه کردند. البته در خود همان غرب هم آن چنان این تفکر رواج پیدا نکرده است و به حد گفتمان نرسیده است و هنوز راه در پیشرو دارد تا به خواسته جمعی و انقلاب برسد.

برای مطالعه بیشتر و بهتر در مورد این مستند به این مقاله از روزنامه فرهیختگان نگاهی داشته باشید. هر چند می‌دانم اگر مستند را تماشا کردید آنچنان در بهت فرو می‌روید که ناخواسته به سمت این مقاله کشیده می‌شود تا کمی بیشتر از آن بدانید. امّا به هر حال اگر هنوز تحریک به تماشای این مستند نشده‌اید، این مقاله را بخوانید.

و سخن آخر اینکه اگر این مستند را دیدید به این نکته هم توجه داشته باشید که چه کسانی این مستند را ساخته‌اند و چه کسانی این حرف‌ها را می‌زنند؟ توجه داشته باشید که سنت‌گرایان نیستند که این مستند را ساخته‌اند بلکه این مستند با پشتیبانی دموکرات‌ها ساخته شده است. یعنی خودشان می‌گویند که چه بلایی بر سر جامعه بشریت آورده‌اند.

لینک دانلود مستقیم مستند با زیرنویس فارسی:
https://dl.karanmove.ir/film/khareji/6-99/The.Social.Dilemma.2020.720p.WEB-DL.mkv

  • حامد خواجه

در ۹ مرداد ۱۳۷۵ رهبر انقلاب بازدیدی سرزده از سازمان صدا و سیما داشتند که در سایت khamenei.ir که مسئولیت حفظ و نشر آثار معظم‌له را بر عهده دارد تنها خبر این بازدید وجود دارد. و سخنان ایشان در این بازدید در سایت یافت نمی‌شود. از جمله سخنان ایشان که در جمع اهالی موسیقی در این بازدید بوده است نیز در این سایت یافت نمی‌شود. چند جمله‌ای از این سخنان برایم در مکان‌های مختلف نقل شده بود که باعث جلب توجه من به این سخنان شده بود. مثلا اینکه مقوله موسیقی را یکی از ویژگی‌های مثبت غرب می‌دانند و یا اینکه در کنار موسیقی‌های لهوی غرب، موسیقی معناداری هم وجود دارد که انسان عارف واقف خردمندی، می‌تواند بلیط تهیه کند و به سالن کنسرت برود و از آن لذت ببرد. و از این قبیل جملات دیگر که با توجه به مرجع تقلید بودن و وجه‌ی‌ حوزوی و روحانیت داشتن ایشان، این جملات توجه آدمی را به خود جلب می‌کند. لذا بر آن شدم که خلاصه‌‌ای از این سخنان را خدمت‌تان تقدیم کنم و همچنین در پایان فایل pdf کامل این سخنان را قرار می‌دهم برای کسانی که نسخه کامل را می‌خواهند. البته این فایل همان فایلی است که در فضای مجازی منتشر شده است و با یک سرچ در گوگل می‌توانید پیدا کنید؛‌ امّا در سایت khamenei.ir وجود ندارد که بتوان از لحاظ اعتبار سند به آن استناد کرد؛ ولی با این وجود از لحن کلام می‌توان فهمید که این سخنان از ایشان صادر شده است.

موسیقی؛ هنری دقیق؛ تلفیقی از دانش، اندیشه و فطرت
اساسا موسیقی، که در تقسیم‌بندی‌های علوم قدیم، از شعب ریاضی است، و چون با دقت و محاسبه و اندازه‌گیری دقیق سر و کار دارد، جزو بخش‌های دانش ریاضی محسوب می‌شود، هنر دقیقی است. به تعبیری دیگر، هنر موسیقی، محاسبه متکی به طبیعت و فطرت بشری است؛‌ که خرد انسانی، آن محاسبه را براساس تجربه استخراج کرده و برای آن، پیشرفت قواعدی - موازینی گذاشته است.
هنر موسیقی، تلفیقی از دانش، اندیشه و فطرت خدادادی، در درجه اول، حنجره انسان‌‌ها و در درجه دوم، سازهایی است که به دست انسان‌ها ساحته شده است. پس می‌بینید که پایه، پایه‌ی الهی است.

این هنر را در راه خدا مصرف کنیم
در عالم واقع صدایی که از حنجره خواننده صادر می‌شود، با یک پایه الهی و خلقی که مربوط به خدای متعال است، مانند بنایی مستحکم و وسیع، پرجاذبه و رنگین شکل می‌گیرد. من این نکته را می‌خواهم به شما آقایان -اعم از خواننده، نوازنده، آهنگساز و موسیقی‌دان- عرض کنم که این هنر ساخته و پرداخته نعمت‌‌های الهی را که بر اساس یک ذوق و قریحه ذاتی و یک نظم و انتظام خردمندانه شکل می‌گیرد، و در واقع جان دادن به بی‌جان‌هاست، در راه خدا و رضای او مصرف کنید.

موسیقی‌هایی که یک ملت را نجات داده
البته ما از دوران جوانی خودمان حرف‌های برخی از اهالی هنر را می‌شنیدیم، که روشنفکر مآبانه و واقعا بی‌پایه و اساس، معتنی به این نکته بود که « ما هنر را در راه فکر و پیش‌بینی و سیاست به کار نمی‌بندیم». آن‌ها که ادعاهایی چنین داشتند، هنرشان -اعم از شعر و دیگر فنون- بیش از سایرین در خدمت سیاست قرار می‌گرفت. هر کاری که متکی به اراده انسان است، باید برای هدفی انجام گیرد. هرچه هدف متعالی‌تر باشد، آن کار یا هنر ارزشمندتر می‌شود.
تاریخ موسیقی ایران در طول قرون متمادی -چه قبل و چه بعد از اسلام- را خوانده‌ام، و از سیر و سرنوشت موسیقی عرب -بخصوص بعد از اسلام- مطلعم. آنچه براساس مطالعات خود می‌توانم بگویم، این است که موسیقی در منطقه ما، برای هدف‌های متعالی به کار نرفته است و این، به خلاف سر موسیقی در اروپاست. می‌دانید که من به‌طور طبیعی از جمله آدم‌های غرب ستیزم. چنانچه هیچ ویژگی غرب، مرا مبهوت نمی‌کند. در عین حال ویژگی‌های مثبت غرب را از روی محاسبه تایید می‌کنم. یکی از این ویژگی‌ها مقوله موسیقی است.
درست است که در غرب، موسیقی رقص و لهو و سایر موسیقی‌های منحط وجود دارد، امّا در همان نقطه از جهان، از دیرباز موسیقی‌های آموزنده و معنا‌دار هم بوده است؛ موسیقی‌ای که برای گوش سپردن به آن، انسان عارف واقف خردمند، می‌تواند بلیت تهیه کند، در سالن اجرای کنسرت بنشیند و ساعتی از آن لذت ببرد. در غرب موسیقی‌هایی که گاهی یک ملت را نجات داده و گاهی یک مجموعه فکری را به سمت صحیحی هدایت کرده، کم نبوده است.

موسیقی را نجات دهید
در شرق -محدوده جغرافیایی ایران و کشور‌های عرب- موسیقی عبارت از آهنگ‌ها و آلات و ادوات لهو بوده؛ که فقها از آن به «موسیقی لهوی حرام» تعبیر کرده‌اند. فرض بفرمایید فلان خلیفه، شبی دچار بی‌خوابی می‌شده است. موسیقی‌دان‌ها همراه با کنیزکان مغنی، بایستی می‌آمدند تا اسباب طرب او را فراهم کنند. موسیقی‌دان باید خود را می‌شکست تا خلیفه از حالت افسردگی که لازمه خونریزی‌ها، قساوت‌های وی بود، بیرون آید. عین همین قضیه در مورد سلاطین ایران هم صدق می‌کند. پادشاهانی که اهل موسیقی لهو بوده،‌کم نیستند. از جمله آن می‌توان به دربار قاجار و پادشاهان آن اشاره کرد.
توجه می‌کنید که موسیقی در خدمت چه جریان‌ها و کسانی بوده است؟! اینکه می‌بینید در کلمات فقها، موسیقی مقوله‌ای حرام و ممنوع است، به همین خاطر است. در منطقه‌ای که تاریخ موسیقی ما شکل گرفته است، موسیقی معنای صحیح ندارد. شما باید به آن معنا و مفهوم صحیح بدهید و در واقع باعث نجات آن شوید. حرف من با موسیقی‌دان‌ها این است که موسیقی را به سمت معنا و هدف‌های متعالی ببرید؛ هدف‌هایی فراتر از هدف عیاشی فلان عاشق کذایی که بهمان معشوقه کذایی‌تر را دوست می‌داشته و چون مورد بی‌اعتنایی وی قرار گرفته و دلش شکسته است، می‌خواهد پای ساز بنشیند و اشکی از ره فراق بریزد.
چنین هدفی در استعمال موسیقی ارزشمند نیست.چه ارزشی دارد که به خواهش دل یک نفر بسازند و بخوانند و بنوازند و آن اندیشه ریاضی و محاسبه علمی و منطقی را چنین خوار و ذلیل کنند؟
موسیقی متعالی، موسیقی است که برای هدف متعالی باشد. اگر چنین باشد، می‌شود موسیقی را پاک و مقدس نامید. آن وقت می‌شود ما هم مثل غربی‌ها کنسرت داشته باشیم که مردم -اعم از معمولی و متدین- بلیت تهیه کنند و برای شنیدن به آن محفل بیایند.

همه آنچه از صدا وسیما پخش می‌شود، تایید نمی‌کنم
بنده آدمی نیستم که اگر موسیقی حرامی نواخته شد، بنشینم و به آن گوش بسپارم. آنچه در این مقوله حرام بوده، هنوز هم حرام است.
اخیرا در پاسخ به سوال برخی از دوستان گفتم همه آنچه را که از صدا و سیما پخش می‌شود، از حیث بلااشکال بودن شرعی، تایید نمی‌کنم. بعضی از نواها، واقعا اشکال دارد. مسلما آهنگ‌هایی که از آرشیو صدا و سیما بیرون می‌آیند، حرام است. این آهنگ‌ها زمانی به رسم دربار هارون الرشید، برای افرادی ازخاندان قاجار و پهلوی ساخته شده است. در این آهنگ‌ها ذره‌ای وجه حلیت نیست.

کلام از محسنات موسیقی ماست
اصلا نقطه قوت در موسیقی فارسی و عربی وجود کلام به صورت اغلبی است. در بعضی اوقات کلامی که با آهنگ نواخته شده همراه است، وجه هدایتگری دارد. و این وجه، در معنای عرفانی، اخلاقی، اجتماعی یا سیاسی کلام، نهفته است. آن وقت است که می‌توان گفت: کلام هدایتگر، موسیقی را دارای جهت متعالی می‌کند. این هنر شما است که بگردید و شعر‌های خوب را پیدا کنید.شعری پیدا کنید که حقیقتا معنای عرفانی یا اخلاقی داشته باشد؛ مثل خیلی از غزل‌های صائب.

موسیقی را معنادار کنید
خوشبختانه به خاطر محدودیت‌های قهری انقلاب، آن ابتذال‌ها از پیکر موسیقی فرو ریخت. تنها به اینکه آن ابتذال‌ها از بین برود، قانع نیستم. بلکه می‌گویم در همین موسیقی غیرمبتذل سنتی عالمانه هم، شما وظیفه دارید جهت‌گیری درست ایجاد کنید. توقع من از شما هدف‌دار کردن موسیقی است. من این توقع را هم از آقایان خواننده و هم از آقایان آهنگ‌ساز و موسیقی‌دان، دارم. من دعوت به غم‌انگیز بودن و بی‌ذوقی نمی‌کنم؛ بلکه دعوت من، به تعالی شدن و پدیده موسیقی را از ابتلائات مادی بشر بیرون کشیدن و فراتر آوردن است.
در زمینه موسیقی، باید آثاری پدید آورد که برای ملت‌ها و انسان‌های صاحب اندیشه و خردمند، راهگشا باشد. والّا اینکه هر آدم بی‌سر و پا و هر لات عرق خوری از موسیقی التذاذ ببرد و خیال کند ویژه او ساخته شده است، ارزش و اهمیتی ندارد. موسیقی ارزشمند است که انسان‌های خردمند و صاحب اندیشه از آن بهره ببرند و استفاده کنند.

دانلود فایل کامل سخنان رهبری

  • حامد خواجه
فیلم ۱۹۱۷

مدرنیته و نفسانیت امانیسم عامل تمام بدبختی بشر امروز است، نمونه بارز جنایت‌های مدرنیته کشتار‌های بی‌سابقه جنگ جهانی اول و دوم است و حتی این ویروس کرونا هم ریشه در آن دارد؛ که در آینده مشخص می‌شود جنگ جهانی سوم بوده است یا نه!

اسکافیلد و بلیک دو سرباز جوان انگلیسی در مأموریتی غیر ممکن باید با پیغام بردن برای گردان دوم جان ۱۶۰۰ نفر را نجات دهند. آن‌ها زمان بسیار کمی‌دارند و عقربه‌ها به سرعت پیش‌ می‌روند و آن‌ها باید خود را سریع‌تر به گُردان برسانند تا این گردان در تله‌ای که برای‌شان آماده شده نروند. و از طرفی بلیک یک انگیزه شخصی هم دارد؛ برادرش. برادر بلیک در این گردان خدمت می‌کند و جان او هم در خطر است.

خط داستانی نسبتا جذابی دارد بخصوص که تلاقی‌های مرگ و زندگی در آن جریان دارد. امّا اگر بخواهم بگویم آموزنده بود، نمی‌توانم بگویم؛ حداقل برای من آموزنده نبود و ارزش وقت‌گذاری نداشت، به‌خصوص در این مقطع که فرصت‌هایم خیلی محدود شده است. امّا نکته‌ای که به نظرم جالب آمد و شما هم اگر این فیلم را تماشا کردید به آن توجه کنید این است که در هر صحنه‌ای از این فیلم،‌ خاطراتی که از دوران دفاع مقدس شنیده‌ام، به ذهنم تداعی می‌شد، البته نه به خاطر شباهت بلکه به خاطر تضاد بسیاری که داشتند. حتما فیلمی و یا کتابی از دوران دفاع مقدس خوانده‌اید؟ وقتی در مقام مقایسه برمی‌آییم واقعا تفاوت را احساس می‌کنیم و معجزه بودن ۸ سال دفاع مقدس خودمان را درک می‌کنیم. مثل وقتی که کتاب در غرب خبری نیست و یا کتاب وداع با اسلحه را می‌خوانیم.

  • حامد خواجه
فیلم «زندانی‌ها»

فیلم «زندانی‌ها»یِ ده‌نمکی به فوق العادگی دیگر فیلم‌هایش نبود، امّا ارزش دیدن و وقت گذاشتن را داشت. می‌دانید وقتی ما ده‌نمکی را با سری اخراجی‌هایش که هنوز هم که هنوز است جذاب است می‌شناسیم، توقع بالاتری از او داریم.(هر چند که به اخراجی‌ها هم نقد‌هایی داریم).

درون‌مایه و تم فیلم زندانی‌ها خوب است مخصوصا که با نگاه طنز با آن برخورد شده است ولی توقع از ده‌نمکی بیشتر بود که چیز بهتری از آب دربیاورد ... البته این‌بار آقای ده‌نمکی به مفهومی روی آورده بود که کسی در سینما به آن نمی‌پردازد، به اعتقادات دینی و انتظار. و خوب طبیعی است که در جریان سینما هنوز در این زمینه تجربیات کم است و رشد کمی داریم و نمی‌شود توقع فیلمی آنچنان قوی داشت. به هر حال قدم خوبی بود که امیدوارم ادامه داشته باشد. و دیگر فیلم‌سازان کشورمان قدم در این عرصه بگذارند.
ولی از همه‌ی این‌ها گذشته در پایان احساس می‌کنم که این فیلم می‌تواند تاثیر گذار باشد و ارزش تماشا کردن دارد.
  • حامد خواجه

جشن ۲۲ بهمن در مدارس به مسابقه ماست‌خوری می‌گذرد البته کار فرهنگی هنری هم می‌کنند منظورم تئاتر است؛ تئاتری که هیچ نمی‌آموزد و فقط به دنبال لوده‌گری و دلقک‌بازی هستند.
 بی‌انصافی هم نکنیم، گاهی گروه سرود هم اجرا دارد ... ان‌شاء الله که سرود انقلابی اجرا می‌کنند.
اگر یک مدیر مدرسه خیلی انقلابی باشد و به خواهد گذارش خوبی رد کند، به حاجاقا می‌گوید که برای بچه‌ها حرف بزند ... که شما تصور کنید دانش‌آموزان ابتدایی را که مجبورا حرف‌هایی را بشنود که هیچ درکش نمی‌کنند... حتی دبیرستانی‌هایش هم این‌‌روز‌ها حوصله گوش‌دادن ندارند!
 
یک روز مدرسه را برای جشن تعطیل می‌کنند و همه‌اش به لودگی می‌گذرد ... بدون هیچ کار هنری که با به نمایش گذاشتن باور‌های انقلاب، سطح شعور بچه‌ها را بالا ببرد... آیا نمی‌توان با یک کار فکر شده و هنری تاریخ معاصر را با زبان ساده برای کودکان روشن کرد؟ تا مجبور نباشیم مسابقه ماست‌خوری برگذار کنیم؟
 
این‌گونه است که وقتی از میانگین سنی اغتشاشگران و فریب خوردگان بنزینی آمار گرفته می‌شود بین ۱۸ تا ۲۲ سال هستند.(این‌را شاید بعدا بیشتر در موردش بنویسم)
وقتی از گفتمان انقلاب با جوانان‌تان صحبت نکنید و در فضای آکادمیک قبل از دانشگاه هم که هیچ برنامه‌ای برای آن نداشته باشید چه توقعی دارید؟ دانشگاه هم که اساسا وقتی از آن خارج شدی، اگر بی‌دین نشده باشی، حداقل سکولار شدن روی شاخش است. البته منکر استثنا‌های انگشت‌شمار نیستم.
از آموزش دانشگاه‌ها که ناامیدم؛ وقتی مبنای علمی شدن، ملحد شدن است، چه توقعی دارید؟ مگر آنکه جوانان خود دست به کار شوند ... همانطور که در گوشه و کنار مجاهدت‌های‌شان به گوش می‌رسد.

به مناسبت ۲۲ بهمن ۹۸ نوشته شده است و اکنون منتشر می‌شود.
  • حامد خواجه
چرنوبیل؛ هزینه دروغ یا هزینه تبرئه

آخرین باری که سریالی را به صورت کامل دیدم، مربوط می‌شود به زمانی که همه فرار از زندان می‌دیدند. کامل و با شوق زیاد با همراهی دوستان دنبال می‌کردیم. بعد از آن کمتر می‌شد که سریالی ببینم، چه برسد که آن را دنبال کنم و کامل آن را ببینم. حتی سریال‌های صدا و سیما هم پراکنده می‌دیدم. آن زمانی هم که سریال‌های اینترنتی و سریال‌های مهران مدیری مثل قهوه تلخ و شوخی کردم و ... طرفدار داشت، من نمی‌دیدمشان.

امّا وقتی که چرنوبیل سر و صدا کرد و این همه حرف در موردش در فضاهای مختلف پراکنده شده بود، قلقلک شدم که ببینمش. اتفاقا یک حجم اینترنتی رایگان هم نصیبم شد که در اولین فرصت دانلودش کردم. و چند ساعت پشت سرهم فرصتی دست داد که تمام ۵ قسمتش را در یک نشست تماشا کنم.

در مورد فرم و مباحث فنی فیلم که تخصصی ندارم، و  ظاهر آن برای یک مخاطب عام در این زمینه که من باشم، خوب بود؛ حتی می‌توان گفت که عالی بود. البته بعید هم نبود که این چنین باشد.

امّا در اینکه آمریکا و انگلیس که سازندگان این فیلم بودند، قسمتی از حقیقت را پوشانده‌اند شکی نیست. به خاطر سابقه این کشور می‌گویم. وگرنه از حادثه اطلاعات دقیقی ندارم که با سند و مدرک بگویم کجاها را دروغ گفتند و البته وظیفه من نیست، چرا که این یک فیلم در مورد ایران نیست و کسانی که این وظیفه را بر عهده دارند، گفته‌اند که فیلمی در پاسخ این فیلم خواهند ساخت. روسیه را می‌گویم. و البته باید دید که از عهده آن برمی‌آیند یا نه؟!

ولی نکته‌ای که برای من جالب بود این است که دروغ‌گو ترین کشور‌ها هزینه‌ای زیاد را متحمل می‌شوند تا مخاطب را متوجه هزینه دروغ کنند! و حتی در جایی که از بدی دروغ حرف می‌زنند باز هم خود از دروغ دست برنمی‌دارند.

نکته‌ی دیگر اینکه احساس می‌کنم این سریال هم مثل خیلی از کتاب‌ها که با هدف مشهور می‌شوند برای اغراض خاص، با هدف مشهور شد با غرض ورزی‌های خاص. به خصوص وقتی که در ایران شهرت پیدا می‌کند.

و بعضی از سکانس‌ها هم جالب بود، مثلا سکانسی که ربات آلمانی را برای حل مشکل می‌آورند. البته اگر حقیقت داشته باشد.

به دوستانی که این سریال را دیده‌اند و یا قصد دیدنش را دارند پیشنهاد می‌کنم مستند « من مرگ میشوم » را هم ببینند. شاید بعد از تماشای این مستند بتوانند درک کنند که چرا آمریکا اینقدر برای ساخت این سریال هزینه می‌کند. بالاخره باید برای تبرئه خود هزینه کرد.

  • حامد خواجه

در میان اتوبان سوار ماشین در حال حرکت. به آن که  آهسته‌تر از ما می‌راند، می‌گوییم: گاریچی برو کنار راه رو بند آوردی!  و آن که پشت سرمان چراغ و بوق می‌زند که راه بدهیم و از ما سبقت بگیرد، می‌گوییم: چه خبرته سر آوردی! مگه میدون مسابقس؟! (البته چون خانواده درون ماشین است، از الفاظ رکیک استفاده نمی‌کنیم).

این یک نمونه از حق به جانبی ما است، اگر کمی دقت کنیم؛ نمونه‌های زیادی از این حق به جانبی پیدا می‌کنیم. نمی‌دانم چرا همیشه خودمان را حق و درست می‌دانیم؟ چرا همیشه باید حق با ما باشد؟

آن‌قدر خودمان را حق می‌دانیم، که تحمل شنیدن حرف مخالفمان را هم نداریم. چه برسد به پذیرفتنش! حتی محیط اطرافمان را هم به نحوی محیا می‌کنیم که بروفق حق‌مداری من و نظر من باشد! چه در فضای حقیقی و چه در فضای مجازی.
تنها با کسانی معاشرت می‌کنیم که موافق ما باشند و ما را تایید کنند و یا حتی در انتخاب روزنامه هم اول به دیدگاه خود نگاه می‌کنیم بعد روزنامه می‌خوانیم. با کسانی که نظری مخالف ما دارند، اصلا باب گفتگو را باز نمی‌کنیم که حداقل حرف‌شان به گوشمان خورده باشد. مخالفانمان را برچسب می‌زنیم و با کلماتی چون بی‌سواد، مرتد، متحجّر، کافر و ... از خود می‌رانیم و حتی حوصله شنیدن حرف‌های‌شان را هم نداریم! در فضای مجازی تنها افراد و کانال‌های موافق را دنبال می‌کنیم. هوش مصنوعی تکنولوژی هم که می‌فهمد از چه محتوایی خوش‌مان می‌آید و همان‌ها را برایمان ردیف می‌کند.

بیایید کمی به خود بیاییم! گاهی، احتمال اشتباه کردن هم بدهیم کمی روی حرف طرف‌مان فکر کنیم،نگفتم همیشه، فقط گاهی!!! اصلا فکر کردن هم پیش کش، گاهی اجازه بدهیم کمی حرف مخالف هم به گوش‌مان بخورد.

  • حامد خواجه

بعضی وقت‌ها کتابی در نیمه راه رها می‌شود، و تا مدت‌ها بعد سراغی از دیگر کتاب‌های آن نویسنده نمی‌گیریم، البته اگر تا مدت‌ها کتاب زده نشده باشیم. بعضی از این کتاب‌ها اتفاقا از شاهکار‌ها هستند؛ ولی این بلا را بر سر ما می آورد. و این به خاطر انتخاب یک ترجمه بد است. بله ترجمه‌ها هم بسیار مهم هستند، بعضی از کتاب‌ها هستند که بیش از ۴۰ ترجمه دارد، مثل شازده کوچولو که بعضی از مترجمان آن از افراد سرشناس هستند، مثل اقای رحمان‌دوست. و البته همه‌ی کتاب‌ها به این اندازه ترجمه ندارند، و البته مترجمان مشهوری هم آن کتاب را ترجمه نکرده است؛ پس ما باید چه کنیم که به توانیم ترجمه‌ای خوب انتخاب کنیم تا دچار کتاب‌زدگی نشویم؟

چند نکته‌ای که معمولا خودم از آن استفاده می‌کنم را برای‌تان می‌‌نویسم:

اول اینکه سعی کنید انتخاب‌تان از مترجمان کاردرستی که قبلا چیزی از آن‌ها خوانده‌اید، و یا حرفی درباره‌ی آن‌ها شنیده‌اید و یا دوستی، آشنایی از کار‌های آن مترجم به نیکی یاد کرده است، باشد.

دوم اینکه معمولا ترجمه‌هایی که به زمان حاضر نزدیک‌تر باشد، قابل فهم‌تر است، با توجه به رشد و تغییر زبان‌ها در طول تطوّر تاریخ.

سوم بعضی از مترجم‌ها بخش‌هایی از متن اصلی را نمی‌آورند، حال یا لازم نمی‌دانند، یا آوردنش به ضررشان تمام می‌شود. ولی من ترجیح می‌دهم تمام حرف را بخوانم.

و چهارم اینکه دوستانی که عضو گودریدز هستند راحت‌تر هستند و آشنایی بیشتری دارند، بلاخره کتاب‌خوان‌هایی در آنجا گرد آمده‌اند.

پنجم هم اینکه به بعضی از انتشاراتی‌ها که قبلا از آن‌ها کار خوبی دیده‌اید، اعتماد کنید و اینکه معمولا نشرهای مشهور و معروف با چاپ ترجمه بد، برند خود را لکه‌دار نمی‌کنند.

و ششم کار اگر باز هم نتوانستید تصمیم بگیرید و دوستی نداشتید که در این زمینه از او راهنمایی بگیرید، از علامه گوگل بپرسید!

و در پایان اینکه اگر مجبور شدید ترجمه خوب را با هزینه بیشتر بخرید، بدانید که صرف هزینه در اینجا ارزش دارد؛ چرا که ممکن است این خسیس بازی و دنبال ارزانی رفتن آنچنان به ضررتان تمام شود که نه تنها از آن کتاب و دیگر آثار آن نویسنده زده شوید، بلکه از اصل کتاب و کتابخوانی دور شوید و دل‌تان از کتاب زده شود.

  • حامد خواجه

در سال ۲۳ میلیون ایرانی به مشهد می‌روند و همچنین ۴ میلیون از خارج از کشور عازم مشهد می‌شوند. این امر باعث شده تا صاحبان قدرت و سرمایه طمع‌ورزی کنند. و بخواهند با خدعه از این فرصت استفاده کنند و به ثروت اندوزی هرچه بیشتر بپردازند. تفکر سرمایه‌داری که برای اهداف خود از هر چیزی سوء استفاده می‌کنند و قداستی در این تفکر وجود ندارد؛ لذا برای خالی کردن جیب‌ها -البته این‌روز‌ها باید گفت: خالی کردن کارت‌های بانکی- دست به اقداماتی زده‌اند که مخالف با انسانیت و دین است. به بهانه شادی و تفریح جوانان، می‌خواهند پول به جیب بزنند. (اگر به فکر جوانان هستید، مشکلات کار و مسکن و ازدواج‌شان را حل کنید!)

و بعضی از مدیران و مسئولان این شهر احساس می‌کنند که باید خوش خدمتی به این سرمایه‌داری کنند و در راستای اهداف آن‌ها در تلاش‌اند که فرهنگ‌ها را تغییر دهند. زائر را به گردش‌گر تبدیل کنند و مجاور را به شهروند! 

اگر از هریک از این مسافران که پای در مشهد می‌گذارند بپرسید برای چه این همه راه را آمده‌اید؟ قطعا خواهید شنید که برای امام رضا علیه السلام. به قصد زیارت حضرت خورشید. 
هر مشهدی به همجواری با امام رضا علیه السلام، افتخار می‌کند. افتخار می‌کند که بگوید : من مجاور امام رضا هستم.

این یک زاویه دید نسبت به تغییر فرهنگی است، که نخستین گام آن تغییر زائر و مجاور به گردش‌گر و شهروند است. 

امّا از یک زاویه دیگر هم می‌توان به این تغییر فرهنگ نگریست. از آن‌جایی که دشمنان همیشه بیشتر از خودمان به سخنان رهبران ما توجه دارند، ملتفت این حرف امام خمینی هستند که مرکز ایران مشهد است و این عنایت امام رضا است که این انقلاب به پیروزی رسیده است. لذا برای تغییر فرهنگی این شهر سرمایه‌گذاری کرده‌اند، و این تغییر فرهنگ زائر و مجاور هم از دسیسه‌های دشمنان است که البته مانند همیشه خودی‌ها هم به آن دامن می‌زنند.

  • حامد خواجه

جنرال وسلی کلارک رئیس سابق ستاد ارتش آمریکا و فرمانده سابق ناتو در سال ۲۰۰۷ با صراحت اعلام کرد که حادثه ۱۱ سپتامبر بهانه‌ای برای ویران کردن لبنان، عراق، سوریه، لیبی، سومالی، سودان و ایران بود. این جنرال کهنه کار آمریکا ادامه داد: تمام ۷ کشور به غیر ایران با جنگ نابود شدند. ولی به دلیل قدرت نظامی ایران، استراتژی به نابودی نرم تغییر کرد.

او همچنین گفت تحریم‌ها ۲ هدف دارند. یا ایران دچار آشوب می‌شود، که پروژه سوریه (جنگ داخلی) اجرا می‌شود. یا ایران تسلیم مذاکره می‌شود که پروژه عراق و لیبی (خلع سلاح و حمله نظامی) اجرا می‌شود. ایران راهی جز پیروزی در جنگ اقتصادی ندارد. یا پیروز می‌شود و ابرقدرت می‌شود یا شکست می‌خورد و نابود می‌شود.
منبع:کتاب " برج های دوقلو...نوشته : خوان آنتونیوسارین...استاددانشگاه شیکاگو (+)

چند سال از انتشار این گفتگو گذشته است؟ آیا لحظه‌ای دشمنان از تحریم‌ها دست برداشته اند؟ حتی وقتی با کلید‌داران به سمت جام تلخ برجام رفتیم و در خیابان‌ها به پای کوبی و جشن پرداختیم باز هم دست از تحریم و جنگ اقتصادی برنداشتند. وقتی ترامپ با تمام دیوانه‌بازی‌هایش رئیس جمهور می‌شود آیا جز این فهمیده می‌شود که نبرد پیش‌رو اقتصادی است؟ نکند باور دارید که مردم آمریکا ترامپ را انتخاب کردند؟!

ای کسانی که برای تحمیل برجام بر پیکر ایران صد‌ها سکه طلا پاداش می‌گیرید، بدانید اگر نیمی از این وقت را که در راه برجام تلف کردید در راه اقتصاد صرف می‌کردید، حال این اوضاع اقتصادی کشور نبود. در اوج جنگ اقتصادی وزیر اقتصاد نداشتن  چه معنایی دارد؟

از این گفتوگو سالها می‌گذرد و کشورمان، ایران توانست مقابل شدیدترین تحریم‌های اقتصادی مقاوت کند و از  تهدیدهای نظامی هم عبور کند. البته کشورمان به همّت و تحمل مردمانش این پیروزی را دارد؛ نه مسئولانی که چشم امید به غرب بسته‌اند. و آن‌هایی که چشم خود را بسته‌اند بدانند که صبر این مردم عزیز بی‌نهایت نیست! 

اکنون این ایران است که سرنوشت منطقه غرب آسیا را تعیین می‌کند و به یک قدرت جهانی تبدیل شده است. و آن هم تنها به خاطر مردم این خاک است. مردمی که در این جنگ اقتصادی هم مانند ۸ سال دفاع مقدس، مجاهدت می‌کنند.

  • حامد خواجه
کتاب «تمدن‌زایی شیعه»

انسان از نظر ساختار به گونه‌ای است که اگر بخواهد نیاز‌هایش به طور کامل برآورده شود، ناچار به زندگی اجتماعی است. و اجتماع هم تنها وقتی پاسخگوی کاملی برای نیاز‌های بشر است که دارای قانون باشد، و آن قانون باید دارای منشا قدسی باشد و از طرف خالق عالم و آدم فرستاده شده باشد تا پاسخگوی تمام ابعاد بشر گردد.

اما غرب جدید - تو بخوان مدرنیته - خواست بدون قانون قدسی زندگی اجتماعی خود را اداره کند، در نتیجه دچار بحران وضع کنونی شد.

عنایت دارید که فرهنگ‌ها و تمدن‌ها مابازای خارجیِ اندیشه‌ی انسان‌ها هستند. لذا باید مواظب بود که تکنیک غرب ما را مقهور خود نکند، چرا که این غرب جدید که از عالم قدس بریده است، خود را پشت تکنیک پنهان کرده است. و از طرفی تکنیکِ موجود برخاسته از همان فرهنگی است که غرب برای خود انتخاب کرده است. فرهنگ بریده از قدس. 

و هر تمدنی فرهنگ و ابزار مخصوص خود را می‌سازد و استفاده از آن ابزار ناخودآگاه فرهنگ مخصوص به خود را به همراه دارد. شما نمی‌توانید ادعا کنید که از ابزار استفاده می‌کنید و فرهنگ نهفته در آن هیچ اثری در شما ندارد!

و تمدن غرب به خاطر وهم‌زدگی‌اش مقابل قداست‌های الهی می‌ایستد و به همین دلیل هم در نهایت نابود می‌شود.  و آنچه در نهایت در تاریخ می‌ماند تمدن دینی است با قرائت تشیع از اسلام. و انقلاب اسلامی شروع و طلوع آن تمدن است. 

گفتگو از تمدن اسلامی، آن هم به صورتی که مدّ نظر شیعه است علاوه بر آنکه مانع انحراف از اهداف اصلی می‌گردد، ان شاء الله عامل ظهور بابرکت امام معصوم علیه السلام خواهد شد.

سلسله مباحث این کتاب در صدد است در شرایطی که بشریت از فرهنگ مدرنیته سرخورده است و به فکر راه چاره‌ای اساسی است، او را متذکر فرهنگی نماید که عاقبت زمین و زمینیان باید به سوی آن فرهنگ باشد تا وعده‌ی اقامه‌ی حق صورت بالفعل به خود بگیرد. و هرچه زودتر جهت‌گیری بشر به سوی آن تمدن شروع شود، بشر به همان اندازه زودتر به بلوغ خود نزدیک‌ می‌گردد.

لذا برای فهم کتاب، آشنایی با فرهنگ مدرنیته و غرب لازم است، پیشنهادم کتاب‌های همین نویسنده است. (لینک کتابها)

و آخر سخن اینکه بدانید این همه دشمنی و کینه غرب بی‌دلیل نیست، کودکی که در خواب می‌دیدند به دنیا آمده و موسی وار رشد می‌کند و آن‌ها اطمینان دارند که به دست این موسی نابود می‌شوند. 

لذا در این سال‌ها، افت خیز‌های اجرایی نباید ما را از جایگاه تاریخی انقلاب اسلامی غافل کند و از جهت‌گیری آن به سوی تمدن اسلامی ناامید نماید. تمدنی که با انکشاف ابعاد پنهان طبیعت باعث نابودی تمدن غرب می‌شود که فقط به سلطه برطبیعت می‌اندیشد.

و با این توصیف‌ها تو خود فکرش را بکن وقتی یک انسان به ۴۰ سالگی می‌رسد، می‌گویند به پختگی نسبی رسیده است؛ حال این انقلاب کودکی که تولدش لرزه بر تمدن غرب انداخت اینبار به ۴۰ سالگی رسیده و از ترسی که هیبت ۴۰ سالگی در دل تمدن غرب انداخته، شلوارش کثیف شده است. و البته که به این راحتی دست از سر ما و انقلاب ما بر نخواهد داشت، بلاخره بحث فنا و نابودی است.

  • حامد خواجه

به گمان‌ما فلسفه‌ی اسلامی به ویژه در اسلوب و محتوای حکمت صدرایی، جای خالی خویش را در اندیشه‌ی انسان این روزگار می‌جوید و سرانجام آن را خواهد یافت و در آن پا برجا خواهد گشت.
ما ایرانیان بیش از همه به این فلسفه‌ی الهی وامدار و بیش از همه در برابر آن مکلفیم!

رهبری  ۱/ خرداد / ۷۸

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ

پی‌نوشت:

پس برای عقب نماندن از این قافله اندیشه، باید به فلسفه صدرا یا همان حکت متعالیه بپردازیم، چرا که زبان آیندگان است.
  • حامد خواجه

صـدبـار اگــر از دسـت تـوام خون رود از دل
از در چـو درآیــی، هــمـه بیــرون رود از دل

لـیـلـی همـه در خـنـده و بـازیـسـت، چـه دانــد
کـز دیــده چـه ها بـر سـر مجـنـون رود از دل

گــر قـصـه عـشــق مـن و یــــارم بـنـگـارنـــد
صـد لـیـلـی و مجـنـون همه بیـرون رود از دل

گفتی که برون کن غم من از دل و خوش باش
آه؛ ایـن سخـن سخـت، مـرا چـون رود از دل؟

در قـتـل مـن ای مـه، بکـش آهستـه کـمـان را
حیـف اسـت کـه پیکـان تـو بیـرون رود از دل
  • حامد خواجه
شعر: خدا کند که کسی تحبس الدعا نشود

خدا کند که کسی حالتش چوما نشود
ز دام خال سیاهش کسی رها نشود

خدا کند که نیفتد کسی ز چشم نگار
به نزد یار چو ما پست و بی بها نشود

به حق رخت غلامی خدا کند که کسی
چو ما ز سفره ارباب خود جدا نشود

جواب ناله ی ما را نمی دهد دلبر
خدا کند که کسی تحبس الدعا نشود

به خانه ی دل ما پا نمی نهد دلبر
خدا کند که دلی خانه ی جفا نشود

شنیده ام که از این عبد یار خسته شده
خدا کند که به اخراج ما رضا نشود

مریض عشقم ما را طبیب لازم نیست
خدا کند که مریضیِ ما دوا نشود

کبوتر دل من جَلدِ بام خانه ی توست
خدا کند که دلی خانه ی جفا نشود

شعر از امام خامنه‌ای

  • حامد خواجه
پنجره


✦ هرکس می‌خواهد ما را بشناسد داسـتان کـربلا را بخواند! "شهید آوینی"
┄┅••==✧؛✿؛✧==••┅┄
● طلبه | دُچار کتاب | سرگرم با ‎قلم
و در آرزوی فرهنگ آزاداندیشی
┄┅════┅┄

آخرین نظرات