پنجره

سهمِ من زِ آسمانِ معرفتش ❁ قدرِ یک پنجره است زین دوار

پنجره

سهمِ من زِ آسمانِ معرفتش ❁ قدرِ یک پنجره است زین دوار

طلبه|دُچار کتاب|سرگرم با ‎قلم

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تفکر» ثبت شده است

به یاد داشته باشید که کارهای بزرگ اندیشیدن بزرگ می‌خواهد...
موضوع بسیار بزرگ است و اگر متفکرانه به آن نپردازیم، تبدیل به حالتی عادی می‌شود که ما با یکی از دو طرف جنگ همراه می‌شویم و این مسئله‌ی ما را حل نخواهد کرد...

بخشی از فرمایشات استاد طاهرزاده در گفتگو درباره طوفان الاقصی با عنوان غزه و حضوری فراسوی نیک و بد

آری باید زیاد در مورد این رویداد مهم و بزرگ دوران‌ بیاندیشیم؛ باید روزانه و مستمر به آن فکر کرد و این البته توفیق می‌خواهد؛ هر کس به راحتی نمی‌تواند این توفیق را داشته باشد. مگر به راحتی می‌توان به چنین معجزه‌ای اندیشید؟! باید روزانه مراقبه داشت، تا خدایی نکرده این توفیق سلب نشود.

  • حامد خواجه

در «آزادی اندیشه» گفته می‌شود که اندیشیدن جایز است یا نه؟ بلکه ارتقایی هم می‌توان زد اینکه آیا اندیشیدن مطلوب هم هست ؟ و فراتر از این به وجوب اندیشیدن هم می‌توان فکر کرد؛ به تعبیری آزادی اندیشه که هیچ، بلکه وجوب اندیشیدن.

امّا قبل از آنکه جواز اندیشیدن را صادر کنیم، شاید بهتر باشد در این تامل شود که آیا اساسا امکان ممانعت از اندیشیدن وجود دارد؟ و یا اینکه وقتی سخن از «آزادی اندیشه» می‌شود، سخن از بروزات اجتماعی اندیشه است، والّا اندیشیدن بدون هیچ بروز و ظهوری و یا صرفا بروزات فردی، توانایی ممانعت از آن نیست.

پس شاید بتوان گفت اندیشیدن را نمی‌توان سلب کرد، بلکه کسانی هم که نفع‌شان در نیاندیشیدن دیگران است، از اندیشیدن ممانعت نمی‌کنند، بلکه اندیشیدن را به انحراف می‌کشانند. و به تعبیری ما بیشتر از آنکه به «آزادی اندیشه» نیاز داشته باشیم، به «آزاداندیشی» نیاز داریم. و شاید بتوان گفت صرف داشتن یک جامعه فکور شاید کمالاتی داشته باشد، ولی آنچه که مطلوب است و رشد آفرین، یک جامعه «آزاداندیش» است.

  • حامد خواجه

در میان اتوبان سوار ماشین در حال حرکت. به آن که  آهسته‌تر از ما می‌راند، می‌گوییم: گاریچی برو کنار راه رو بند آوردی!  و آن که پشت سرمان چراغ و بوق می‌زند که راه بدهیم و از ما سبقت بگیرد، می‌گوییم: چه خبرته سر آوردی! مگه میدون مسابقس؟! (البته چون خانواده درون ماشین است، از الفاظ رکیک استفاده نمی‌کنیم).

این یک نمونه از حق به جانبی ما است، اگر کمی دقت کنیم؛ نمونه‌های زیادی از این حق به جانبی پیدا می‌کنیم. نمی‌دانم چرا همیشه خودمان را حق و درست می‌دانیم؟ چرا همیشه باید حق با ما باشد؟

آن‌قدر خودمان را حق می‌دانیم، که تحمل شنیدن حرف مخالفمان را هم نداریم. چه برسد به پذیرفتنش! حتی محیط اطرافمان را هم به نحوی محیا می‌کنیم که بروفق حق‌مداری من و نظر من باشد! چه در فضای حقیقی و چه در فضای مجازی.
تنها با کسانی معاشرت می‌کنیم که موافق ما باشند و ما را تایید کنند و یا حتی در انتخاب روزنامه هم اول به دیدگاه خود نگاه می‌کنیم بعد روزنامه می‌خوانیم. با کسانی که نظری مخالف ما دارند، اصلا باب گفتگو را باز نمی‌کنیم که حداقل حرف‌شان به گوشمان خورده باشد. مخالفانمان را برچسب می‌زنیم و با کلماتی چون بی‌سواد، مرتد، متحجّر، کافر و ... از خود می‌رانیم و حتی حوصله شنیدن حرف‌های‌شان را هم نداریم! در فضای مجازی تنها افراد و کانال‌های موافق را دنبال می‌کنیم. هوش مصنوعی تکنولوژی هم که می‌فهمد از چه محتوایی خوش‌مان می‌آید و همان‌ها را برایمان ردیف می‌کند.

بیایید کمی به خود بیاییم! گاهی، احتمال اشتباه کردن هم بدهیم کمی روی حرف طرف‌مان فکر کنیم،نگفتم همیشه، فقط گاهی!!! اصلا فکر کردن هم پیش کش، گاهی اجازه بدهیم کمی حرف مخالف هم به گوش‌مان بخورد.

  • حامد خواجه
پنجره


✦ هرکس می‌خواهد ما را بشناسد داسـتان کـربلا را بخواند! "شهید آوینی"
┄┅••==✧؛✿؛✧==••┅┄
● طلبه | دُچار کتاب | سرگرم با ‎قلم
و در آرزوی فرهنگ آزاداندیشی
┄┅════┅┄

آخرین نظرات