پنجره

نگاشته‌های حامد خواجه

پنجره

نگاشته‌های حامد خواجه

طلبه|دُچار کتاب|سرگرم با ‎قلم

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «اسلام» ثبت شده است

در تاریخ نقل است که دهم ماه مبارک رمضان سالروز رحلت اول بانوی مومنة به اسلام است. حضرت خدیجه سلام‌الله علیها در واقع اول بانوی آزاداندیشِ اسلام هم بوده است؛ تبیین آن را از زبان آقا رسول اکرم صلی الله علیه و آله می‌خواهم تقدیم‌تان کنم.

مرحوم مجلسی در بحارالانوار، جلد ۴۳، صفحه‌ی ۱۲۴ روایتی را نقل می‌کند؛ روایت طولانی است اما آنچه می‌خواهم نقل کنم از میانه‌های روایت است یعنی صفحه ۱۳۱ اینچنین نقل شده است که ام‌ایمن و ام‌سلمه و دیگر همسران پیامبر برای مطرح کردن مسئله به خانه شوهر رفتن حضرت فاطمه سلام‌الله علیها نزد پیامبر جمع می‌شوند.

برای آنکه  عروس حضرت علی صلوات‌الله علیه را راهی خانه بخت کنند اینگونه سخن آغاز می‌کنند: «فَدَیْنَاکَ بِآبَائِنَا وَ أُمَّهَاتِنَا یَا رَسُولَ اللَّهِ قَدِ اجْتَمَعْنَا لِأَمْرٍ لَوْ أَنَّ خَدِیجَةَ فِی الْأَحْیَاءِ لَقَرَّتْ بِذَلِکَ عَیْنُهَا»  پدر مادرهای  ما فدای شما یا رسول‌الله! برای چیزی [نزد شما] جمع شده‌ایم که اگر [حضرت] خدیجه در قید حیات بود، حتما مایه چشم‌روشنی [و خوشحال] او بود.
ام‌سلمه می‌گوید:«فَلَمَّا ذَکَرْنَا خَدِیجَةَ بَکَى رَسُولُ اللَّهِ ص ثُمَّ قَالَ خَدِیجَةُ وَ أَیْنَ مِثْلُ خَدِیجَةَ» تا از [حضرت] خدیجه یاد کردیم و ذکر ایشان به میان آمد، رسول‌الله گریستند و کمی بعد پیامبر فرمودند: « خَدِیجَةُ وَ أَیْنَ مِثْلُ خَدِیجَة » کجا همانند خدیجه پیدا می‌شود؟!

واقعا این جای تامل دارد که اینگونه آقا رسول اکرم در خصوص ایشان می‌فرمایند «کجاست مثل خدیجه؟!» و برای او اشک می‌ریزند و گریه می‌کنند؛ بله پیامبر رحمت و مهربانی، قطعا پیوند عاطفی عمیقی با اول بانوی اسلام دارند امّا نباید این را صرفا عاطفی دید همانگونه نبی اکرم خود در ادامه فرمایشی دارند که در این نگاشته مقصود و منظور بوده است که خواننده را به توجه ویژه به آن دعوت می‌کنم:
« صَدَّقَتْنِی حِینَ کَذَّبَنِی النَّاسُ وَ وَازَرَتْنِی عَلَى دِینِ اللَّهِ وَ أَعَانَتْنِی عَلَیْهِ بِمَالِهَا »
هنگامی که مردم مرا تکذیب کردند، او مرا تصدیق کرد؛ و مرا در دین خدا حمایت کرد و با مال و ثروتش یاری‌گر من بود.

دقت می‌کنید که پیامبر اکرم در مورد حضرت خدیجه چه می‌فرمایند؟!
ایشان می‌گویند هنگامی که همهٔ مردم ایشان را تکذیب کردند و دعوت پیامبر اکرم را انکار کردند و دروغ پنداشتند، حضرت خدیجه پیامبر اکرم را تصدیق کرد و دعوت به اسلام را باور کرد و به راستی آن گواهی داد؛ و نه تنها دل‌درگرو آن حقی که یافته‌بود، داد و آن را پذیرفت؛ بلکه پای آن حق ایستاد و برای آن هزینه داد و با اموال و ثروت خود از آن حقْ حمایت کرد و پای‌کار آن ایستاد و در نهایت هم جان خود را در مسیر دفاع از این حق، در تحریم‌های شعب ابی‌طالب از دست داد.

حال سوال من این است که این آیا مگر غیر از آزاداندیشی است؟!
این کنش ایشان اوج آزاداندیشی است که در جایی که همه تکذیب می‌کردند ولی ایشان بر خلاف جو عمومی و غالب زمانه خود حقی را که یافته بود، پای آن ایستاد ولو همه مردم آن را تکذیب کنند. این فدایی حق بودن، و این‌گونه پای کار حق ایستادن، مگر جز آزاداندیشی است؟
و مگر اینچنین با صلابت و استوار پای حق ایستادن، و اینگونه هزینه دادن از غیر از آزاداندیشی هم برمی‌آید؟ حاشا و کلا!

┈••❅✾❅••┈
شاخه گلِ‌صلواتی هدیه کنیم به اول بانوی آزاداندیشِ اسلام به امید آن که به مدد ایشان در آزاداندیشی و پای حق ایستادن از ایشان الگو بگیریم و ما هم بتوانیم آزاداندیشانه پای حق بایستیم!

۲۱ اسفند ۱۴۰۳
تیه شهرک‌مهدیه - قم

  • حامد خواجه

چند وقتی بود که ضبط ماشین خراب شده بود و فرصت نمی‌کردم تعمیر کنم ولی با توجه به مسیر طولانی که برای سفر نوروزی در پیش داریم، دیروز زمانی را برای درست کردن آن خالی کردم. البته داخل پرانتز بگویم که سفر نوروزی نیست، بلکه بیشتر سر زدن به اقوام و پدر و مادر است که از آن‌ها دور افتاده‌ایم و دچار هجرت شده‌ایم.

القصه اینکه اولین مغازه تعمیر ضبط که در خیابان دیدیم را مراجعه کردم؛ معمول این مغازه‌ها سیستم‌های خفن و ضبط و پخش‌های حرفه‌ای می‌فروشند و روی ماشین‌ها نصب می‌کنند و البته در کنار آن به تعمیرات هم می‌پردازند. وارد شدم و درخواست کردم که نگاهی به ضبط ماشین ما هم بیاندازد؛ گفت که نیاز به تعمیر دارد و باید بماند و فردا بیا بگیر و شماره تماس داد که قبل از رفتن زنگ بزنم.

امروز که تماس گرفتم، گفت درست شده و می‌تونم برم ببرم؛ پرسیدم تا کی هستی؟ گفت یه سره تا افطار هستیم و میریم افطار بعد از افطار هم یه دوساعتی هستیم.

به ظاهر و قیافه و به خصوص با تتو‌ها یا خالکوبی‌هایی که روی دستش داشت نمی‌خورد روزه بگیرد؛ ولی روزه بود. و این تذکری بود برای من که باز هم پیش خود این باور را مرور کنم که مردم ایران سه انتخاب تاریخی کردند و به آن پایبند هستند و هر کس به این‌ها توجه نکند، اساسا نمی‌تواند هیچ تحلیل درستی از این مردم داشته باشد؛ و اما آن سه انتخاب که این مردم را ویژه و ممتاز کرده است، انتخاب «اسلام»، انتخاب «تشیّع» و انتخاب «انقلاب» است. در این خصوص سخن و توضیح بسیار است و در این مجال نمی‌گنجد.

به هیچ وجه نمی‌توان هویت حسینی را از این مردم گرفت؛ هیچ کس نمی‌تواند آرمان‌های انقلابی را از این مردم بگیرد. نمی‌گویم که جامعه‌شناسان فقط به شب‌های قدر، اربعین، عاشورا و محرم نگاه کنند که صد البته نباید از آن‌ها غفلت کرد و نباید در تحلیل‌ها آن‌ها را نادیده گرفت بلکه کافی است سر از کتابها -که عمدتا طوطی‌وار حرف‌های غربی‌ را را تکرار کردند- بیرون بیاورند و کمی با این نگاه که چقدر هویت دینی این مردم ریشه‌ای است در کف جامعه بچرخند؛ فقط به این توجه کنند که در هربار خرید - هر خریدی - چند بار «خدابرکت‌بدهد» می‌شنوند.
دوستی به شوخی می‌گفت طرف وقتی مشروبات الکلی هم می‌فروشد، می‌گوید خدابده برکت!

  • حامد خواجه
کدام محرم و صفر اسلام را نگه داشته است؟

جمله «محرّم و صفر است که اسلام را نگه داشته است» از مشهورات زمانه‌ی ما است ولی در معنای آن کمتر تامل می‌کنیم؛ اینکه کدام محرّم و صفر است که اسلام را نگه داشت؟ یا اینکه کدام اسلام با محرم و صفر زنده ماند؟

به خاطر عشق و شوری که به سیدالشهدا صلوات الله علیه داریم و درپی آن به دستگاه هیئت و عزاداری، معمولا اجازه نمی‌دهیم که عقل وارد این وادی شود و اشتباهات ما را گوش زد کند، نه تنها اجازه‌ی ورود عقل داده نمی‌شود که گاها از ورود «شرع» هم در این وادی ممانعت می‌شود؛ گاها حتی خودمان اجازه نمی‌دهیم که در این باب تامل کنیم و تقدسی مانع می‌شود که از خود بپرسیم این کدام عزاداری یا کدام محرم و صفر است که اسلام را نگه می‌دارد؟ اگر هر مجلس‌عزایی این کارکرد را دارد که اولین مجلس عزا را دشمنان سیدالشهدا گرفتند؛ اینکه اهل بیت علیهم السلام از بعد از قیام عاشورا، مدام توصیه می‌کردند یاد و نام حرکت امام حسین زنده نگه داشته شود، چه منظوری داشتند؟ آیا صرف عزاداری‌ها را توصیه می‌کردند؟ 

حتما شنیده‌اید که هیئت‌ها نقش خوبی در انقلاب اسلامی داشتند و عزاداری‌های آن زمان چقدر در کمک به انقلاب فعال بودند؛ اما این هم شنیدنی است که بودند هیئت‌هایی که مورد حمایت مادی و معنوی شاه ملعون بودند؛ هیئتی که از آن مبارزه، ظلم‌ستیزی، قیام و ... بیرون نیاید، چه کارکردی دارد؟ اینگونه هیئت‌ها چقدر می‌توانند به «اَحیوا اَمرَنا» حضرت امام صادق علیه السلام جامع عمل بپوشانند؟

در ادامه توجه شما را به بخشی از فرمایشات حضرت آقا در دیدار با مداحان در تاریخ ۳ بهمن ۱۴۰۰ جلب می‌کنم:

یک نکته‌ی مهمّی در باب هیئت هست و آن این است که امام -همان ‌طور که عرض کردم- در این دو روایت میفرمایند: اَحیوا اَمرَنا؛ مسئله‌ی ما را، مکتب ما را زنده نگه دارید یا زنده کنید. خب، امروز برای شما که در محیط شیعی، در محیط جمهوری اسلامی، در کشور مسلمان و شیعه نشسته‌اید، شاید اصلاً خیلی مفهوم نیست آن وقتی که امام صادق میگویند «اَحیوا اَمرَنا»، یعنی چه. در آن دوره‌ای که امام صادق فرمودند: اَحیوا اَمرَنا، احیای امرِ اهل‌بیت جزو سخت‌ترین و خطرناک‌ترین کارها بود؛ یک جهاد عظیم بود. حالا آن زمانهایی که ما در این زمینه زیاد بحث میکردیم، کار میکردیم -که آن حرفهای چهل پنجاه سال قبل ظاهراً چاپ شده و در اختیار افراد هست- [توضیح داده‌ایم.] زندگی مبارزاتی ائمّه و مبارزه‌ی اصحاب ائمّه جزو خطرناک‌ترین‌ها بود؛ چطور است که همه‌ی ائمّه به شهادت میرسند؟ چرا امام جواد در ۲۵ سالگی، امام عسکری در ۲۸ سالگی به شهادت میرسند؟ چرا اینها را میکُشند؟ چرا موسی‌بن‌جعفر (علیه السّلام) را چند سال به زندان می‌اندازند و در زندان به شهادت میرسانند؟ زندگی، زندگی مبارزه بود. در یک چنین شرایطی امام میفرماید: اَحیوا اَمرَنا؛ شما که می‌نشینید در آن جلسات هیئتی، احیای امر ما را بکنید؛ یعنی امام بزرگ‌ترین مبارزات را، خطرناک‌ترین مبارزات را، از اینها مطالبه میکند. پس هیئت جای چیست؟ جای جهاد. هیئت، کانون جهاد است؛ هیئت، کانون جهاد است؛ جهاد فی‌سبیل‌الله، جهاد در راه احیای مکتب اهل‌بیت، مکتب امام حسین (علیه السّلام)، مکتب شهادت. خب ائمّه (علیهم السّلام) چه جور جهادی میکردند؟ ائمّه جهاد نظامی که نمیکردند؛ جز معدودی -فقط حضرت امیرالمؤمنین، امام حسن‌ مجتبیٰ و حضرت امام حسین با شمشیر جنگیدند- بقیّه‌ی ائمّه که با شمشیر نجنگیدند؛ جهادشان چه بود؟ «جهاد تبیین»؛ همین که بنده مکرّر تکرار میکنم تبیین یا جهاد تبیین، تبیین کنید، روشنگری کنید. هیئت، محلّ جهاد تبیین است. به نظر من از این «اَحیوا اَمرَنا» این نکته‌ی بسیار مهم استفاده میشود.

حضرت آقا می‌فرمایند که هیئت جای جهاد است؛ اصلا کانون جهاد است. آن هم جهاد تبیین؛ روشنگری؛ والّا پرورش احساسات و عواطف و صرفا اشک گرفتن؛ که البته گریه بر حسین ارزشمند است؛ چقدر می‌تواند اسلام را نگه دارد؟ این گریه با معرفت است که اسلام را نگه می‌دارد؛ این گریه‌ای که مقدمه قیام است، اسلام را نگه می‌دارد؛ تبیین و روشنگری‌ها است که در بقای اسلام نقش داشتند و دارند.

  • حامد خواجه

اسلام با عقیده شروع می‌شود؛ عقیده‌ای که از روی تحقیق و تامل باشد و عقیده‌ی تقلیدی پذیرفته نیست. یکی از واجبات اسلام جهاد است. جهاد یعنی مبارزه برای برداشتن موانع رسیدن به حق. جهاد یعنی مقابله با هر نظام سیاسی و اقتصادی که مانع آزاداندیشیدن و مانع دعوت به حق است. جهاد مبارزه‌ای است برای آزاد کردن بشریت بر روی زمین تا آزادانه بیندیشد و انتخاب کند. در جهاد تماما رحمانیت دیده می‌شود و هیچ خشونتی در آن نیست و نباید فریب تبلیغات را خورد، از قضا جهاد برای آزادی بشریت است از قیودی که او را در بند کشیده است و او را از حق و حقیقت دور کرده است؛ که البته اکثریت این موانع از طرف نظامات سیاسی و اجتماعی و اقصادی حاکم است که اسلام با آن نظامات و حاکمیت‌ها سر ستیز دارد، چرا که آن حکومت‌ها مانع رسیدن حق و دشمن طریق رسیدن به حق یعنی آزاداندیشی هستند.

این ایده که هنوز جای کار و پخت و پز دارد در حین مطالعه کتاب «معالم فی الطریق» به قلم سید قطب به ذهنم رسید، این اثر توسط محمود محمودی با عنوان نشانه‌های راه به زبان فارسی ترجمه شده است.

در ادامه قسمت‌هایی به صورت خلاصه از این کتاب که مایه اصلی شکل‌گیری این فکر برای بنده بوده است، خدمت‌تان تقدیم می‌شود:

رهبری بشر به دست غربی‌ها روبه زوال است و ناگزیر باید رهبریِ نوینی برای بشر پیدا کرد. و برای بازآفرینی رهبری امت اسلامی بر بشریت، راه درازی در پیش است. نمی‌توان از امت اسلامی ابداعات مادی خارق العاده‌ای را توقع داشت تا بشریت گردن به کرنش در مقابل او خم کند. لذا باید وجه تمایزی که غرب از آن بی‌بهره است را جست و این وجه تمایز جز عقیده و برنامه اسلام چیز دیگری نیست.
امروزه تمام جهان به لحاظ خاستگاه پایه‌ها و نظام‌های زندگی مردم، در جاهلیت به سر می‌برد؛ جاهلیتی که ابداعات مادی از آن هیچ نمی‌کاهد.

اسلام می خواهد همزمان با ساختن عقیده، یک امت را نیز بسازد و آنگاه به فراخور بینش اعتقادی و آن واقع زندگانی که ایجاد می کند، طرز فکر خاص خود را نیز بوجود بیاورد و بنابراین در بین طرز فکر خاص و بینش اعتقادی خاص و ساختار زندگی خاص آن هیچگونه جدایی و از هم گسیختگی وجود ندارد و همگی یک کل به هم پیوسته اند.

زیربنای تئوریک اسلام در طول تاریخ «لااله الا الله» بوده که به معنای منحصر نمودن الوهیت و ربوبیت و قیمومیت و حاکمیت و سلطنت به خداوند از طریق جای دادن عقیده او در ضمیر و به جای آوردن عبادت او در شعائر و به کارگیری شریعت او در واقع زندگی است.

اسلام در حرکت خود نیز واقع نگر است. این حرکت تنها با تئوری و نظریات به مقابله با واقع نمی پردازد، همچنانکه با وسایل خشک و بی خاصیت نیز با مراحل این واقع، مقابله نمی کند.

اینگونه نیست که اسلام فقط جنگ دفاعی داشته باشد. برنامه اسلام این است که تمام طاغوتهای روی زمین را از میان بردارد و مردم را به عبادت خالصانه خداوند درآورد. البته برای به تحقق رسانیدن این هدف مردم را به پذیرفتن عقیده خود مجبور نمی سازد، بلکه تنها موانع موجود را از میان برمی دارد.
باید تمام بشریت تسلیم در برابر خداوند را بپذیرد و یا با آن به طور مسالمت آمیز برخورد کند و هیچ گونه مانعی از قبیل نظام سیاسی و یا قدرت مادی سد راه دعوت نشود.
به طوری که هرکسی بتواند بدون مانع با اراده تمام آن را بپذیرد یا رد کند. ولی نباید هیچ کس در مقابل آن بایستد.

جهاد در اسلام حرکتی است برای دفاع کردن از انسان و آزادکردن او در زمین. اگر ناچار باشیم که حرکت جهادی را یک حرکت دفاعی بنامیم، باید مفهوم کلمه «دفاع» را تغییر دهیم و آن را به «دفاع از انسان» در برابر همه آن عواملی بدانیم که آزادی او را در بند می کشند و و آزادگی او را به تعویق می اندازند.

  • حامد خواجه
پنجره


سهمِ من زِ آسمانِ معرفتش ❁ قدرِ یک پنجره است زین دوار
┄┅════┅┄
✦ هرکس می‌خواهد ما را بشناسد داسـتان کـربلا را بخواند! "شهید آوینی"
┄┅••==✧؛✿؛✧==••┅┄
● طلبه | دُچار کتاب | سرگرم با ‎قلم
↻ در جستجوی «مکتب امام»
♡ و در آرزوی فرهنگ آزاداندیشی
...

آخرین نظرات