پنجره

سهمِ من زِ آسمانِ معرفتش ❁ قدرِ یک پنجره است زین دوار

پنجره

سهمِ من زِ آسمانِ معرفتش ❁ قدرِ یک پنجره است زین دوار

طلبه|دُچار کتاب|سرگرم با ‎قلم

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «آزاداندیشی توحیدی» ثبت شده است

برداشتی آزاد از فرمایش استاد آیت‌الله خامنه‌ای در ترجمه‌ی تفصیلی آیة الکرسی

دومین آیه از مجموعه‌ٔ سه آیه معروف به آیة الکرسی، در خصوص آزادی به خصوص آزادی عقیده و آیین است. «لااکراه فی الدّین» (بقره / ۲۵۶) آنچه آیین ماست، با اکراه همراه نیست. به زور و اجبار اعتقادات و تفکر خود را به جهان و جهانیان تحمیل نمی‌کنیم. معمولا به این بند از آیه بسیار تمسک شده است به خصوص از جانب روشنفکران، چه دینی و حتی غیر‌دینی. امّا در نگاه نخست به نظر می‌رسد این فرمایش قرآن کریم با دستورات و آیات مربوط به قتال و جهاد با کفّار سازگاری ندارد؛ پناه بر خدا از این که بخواهیم مدعی ناسازگاری میان آیات قرآن که تماما حق است، شویم؛ قرآن تماما حق است و تمام اجزاء این حقیقت یکپارچه حق، باهمدیگر سازگار هستند؛ امّا منظور از این ناسازگاری، آن فهم ناقصی است که از آیه وجود دارد. و مقصود از این یادداشت توضیح و اصلاح این فهم ناقص از آیه می‌باشد.

سوالی که از متمسکین به این بخش از آیه داریم این است که ادامه آیه را چرا توجه نمی‌کنند؟ چرا آیه را کامل نگاه نمی‌کنند؟ بله هیچ اجباری در پذیرش آیین و دین ما نیست و اساسا آیین و دین ما همراه با اکراه نیست و این را هم به خاطر فشار‌های امثال شما و حقوق جهانی بشر و ... نمی‌گوییم که اساسا معتقدیم این نفهته در دین ماست و آزادی را از پرتوهای توحید می‌دانیم؛ امّا شما که قصد تمسک به این فقره را دارید، چرا ادامه‌ی آیه را نمی‌خوانید؟

صورت کامل آیه از این قرار است: « لا اِکْراه فِی الدّینِ قَدْ تَبَینَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی فَمَنْ یکْفُر بِالطاّغُوتِ وَ یؤمِنْ بِاللهِ فَقَدْ اِسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقی لاَنْفِصامَ لَها وَ اللّهُ سَمیعٌ عَلیمٌ »

«لا اکراه فی الدّین» در دین اکراه و اجباری نیست، «قد تَبَیَّنَ الرُّشدُ مِنَ الغَیّ» آشکار شده است راه راست از راه گمراهی.

اینکه در ادامه «عدم اکراه در دین» بلافاصله گفته شده است، «راه راست و گمراهی آشکار» شده است؛ این علت عدم اکراه را بیان می‌کند؛ چرا اجبار و زور و فشاری همراه آیین و در پذیرش دین ما نیست؟ چون راه راست از راه گمراهی آشکار شده است و مانند روز واضح شده است که راه راست کدام است و گمراهی کدام است؛ لذا این آیه کریمه اساسا نه تنها منافی تبلیغ دین و تبیین نیست، که اساسا مؤید آن است. و در وزان تبلیغ، به جهاد اهمیت می‌دهد.

اساسا جهاد اسلامی برای برطرف کردن و برداشتن موانع هدایت است؛ که عبارتند از طواغیت و رهبان زمانه که مانع رسیدن هدایت به مردم هستند؛ مانع این آشکار شدن راه راست و راه گمراهی هستند؛ اساسا جهاد اسلامی و قِتال مقدس اسلامی برای آزادی و آزاداندیشی است؛ برای آزادی بخشی است؛ در جامعه‌ای که سردمداران کفر مانع تبین راه رشد هستند؛ مانع خوانده شدن قرآن هستند، مانع رسیدن حق به عموم جامعه هستند، با این افراد با زور و با شمشیر مقابله خواهیم کرد؛ ما برای رسیدن حق به گوش مردم و روشن‌شدن راه راست برای مردم، جان‌مان را هم می‌دهیم و به آن افتخار می‌کنیم، و این را برای خود سعادت می‌دانیم که در راه رسیدن عموم جامعه به آزاداندیشی و رها کردن مردم از بند‌ها، کشته شویم و جان دهیم؛ بله اگر دستی مانع رسیدن سخنان قرآن به مردم بشود، مانع خواندن قرآن بشود، آن دست را قلم می‌کنیم، اگر حجابی در برابر حق و حقیقت به وجود بیاورند، با افتخار آن را می‌دریم، اگر مشتی بخواهد بر سر خواننده‌ی قرآن زده شود، آن دست را قطع می‌کنیم، برای بر طرف کردن مزاحمان هدایت همیشه آماده و شمشیر به دست هستیم و این را نه تنها در تنافی با آزادی و آزاداندیشی نمی‌بینیم بلکه عین آزاداندیشی است و رقم زدن آن را در جامعه تکلیف خود می‌دانیم.

و از این باب است که این روز‌ها که درگیری‌ها و قتال تا حدودی به جبهه‌ی نرم و فرهنگی کشیده شده است، جهاد تبیین اهمیت ویژه می‌یابد؛ درگیری و قتال مستقیم تبیین برای تک‌تک مسلمانان واجب است، همانگونه که جهاد شمشیر بود؛ چرا که این‌روز‌ها کمتر با شمشیر مانع تبین رشد از غی / آشکار کردن راه راست از گمراهی، می‌شوند؛ بلکه با رسانه‌هایی انحصاری مانع این تبیین می‌شوند؛ و البته در این مقام هم هیچ ابایی از دست به شمشیر شدن نداریم چرا که «الْخَیْرُ کُلُّهُ فِی السَّیْفِ وَ تَحْتَ ظِلِّ السَّیْفِ».

  • حامد خواجه

مدرنیته از کجا شروع می‌شود؟

به نظر می‌رسد برای آشنایی با مدرنیته بهتر باشد از آغاز و پیدایی آن شروع کنیم.

مدرنیته با فرانسیس بیکن  (Francis Bacon) آغاز می‌شود؛ از اساس این تفکرات بیکن بود که دوره‌ای در تاریخ به عنوان مدرنیته پدید‌آورد؛ البته وی تنها نبوده است و مابعد او به خصوص دکارت و بعد‌تر کانت نقش بسیار مهمی داشتند؛ و دیگر فیلسوفان و اندیشمندان؛ ولی اگر بناست آغاز این پدیده‌ی تاریخی را بشناسیم و با آن آشنا شویم، باید بدانیم که از اندیشه‌های بیکن شروع شد و بعد این اندیشه‌ها توسط دکارت ریاضی‌وار شد و استحکام یافت.

مدرنیته‌ که تا نیمه‌‌ی دوم قرن بیستم ادامه داشت و حتی پس از آن هم هنگامی که منتقدین نسبت به آن ظهور یافتند، باز هم نتوانستند آن چنانکه باید آن را کنار بزنند بلکه پست‌مدرن (پست مدرنیته postmodernity) جایگزین آن شد که می‌توان گفت زایده‌ی همان مدرنیته است؛ لذا این گرفتاری‌های بشری که دیگر این روز‌ها مختص به یک منطقه‌ی مکانی نیست از آن اندیشه‌ها شروع شده است؛ گرفتاری‌هایی که الان دیگر کشور‌های غرب‌زده نیز تاحدی گرفتار آن هستند و علاوه بر غرب گرفتاری‌های دیگری نیز به خاطر غرب‌زدگی دارند.

امّا اگر بخواهیم به اندیشه فرانسیس بیکن به عنوان آغازگر مدرنیته نگاهی داشته باشیم، شاید بتوان گفت ریشه و اصل آن اندیشه‌ها این بود که خدا را کاملا حذف کرده بود و در تعامل و مقابله با کلیسا، پای وحی را به صورت کامل قطع کرده بود و به تعبیری دیگر وصل به «آسمان» نبود و از آن بریده شده بود؛ اینکه خارج از حیطه مشاهدات حقیقتی نیست؛ علم بر انسان و جهان تسلط دارد؛ اینکه باید بر طبیعت تسلط یافت و آن را به استخدام گرفت و … همه ریشه در حذف خدا دارد؛ در واقع درپی‌ حذف خدا اینگونه اندیشه‌ها پدید می‌آید.

با این توصیفات حال شاید راحت‌تر بتوان در مورد اینکه «آزاداندیشی» مسئله‌ای توحیدی است یا مدرن یا به تعبیری دیگر آزاداندیشی توحیدی کاملا با آزاداندیشی مدرن متفاوت است، را مورد تامل قرار داد.

آزاداندیشی توحیدی، غیر از آزاداندیشی مدرن

باتوجه به اینکه مدرنیته با کنار گذاشتن خدا و بریدن اتصال به آسمان آغاز می‌شود؛ در این آب و هوا است که اندیشه و تعقل و در ادامه تجربه مهم و پررنگ می‌شود. و این گمان پدید آمد که برای درست بکارگیری این فکر باید آن را از دین و سنت آزاد کرد؛ و لذا «آزاداندیشی» مطرح شد؛ این آزاداندیشی در واقع یعنی رهایی از دین و سنت گذشته بود که در واقع منظور دین مسحیت بوده است. حال اینجا سوالی که مطرح می‌شود این است که این آزاداندیشی تا چه اندازه می‌تواند مسئله‌ی یک موحّد باشد؟ آیا اساسا «آزاداندیشی» با «توحید» قابل جمع است؟ و به تعبیر دیگر آیا می‌توان ادعای «آزاداندیشی اسلامی» کرد؟ آیا «آزاداندیشی اسلامی» تعبیری پارادوکیسکال نیست؟

اجمالا اینگونه می‌توان پاسخ داد که «آزاداندیشی مدرن» و «آزاداندیشی توحیدی» تنها مشترک لفظی هستند؛ «آزاداندیشی» مانند دیگر شعار‌های فطری و بشری، توسط غرب مستکبر دزدیده شده است و در خدمت استعمار قرار گرفته است.

دین مبین اسلام، نه تنها اندیشیدن و تفکر را جایز می‌شمارد، بلکه تکلیف بر آن می‌کند؛ و در کنار وجوب اندیشیدن، بر رهایی از قیود در هنگام اندیشیدن نیز تاکید می‌کند؛ لذا «آزاداندیشی» آنگونه که در غرب مدرن مطرح می‌شود، اساسا در اسلام مطرح نیست؛ چرا که اسلام خود از ابتدا به اندیشیدن و آزاداندیشی دعوت می‌کند و ممانعتی برای اندیشیدن ندارد که نیاز به آزاداندیشی برای رهایی از آن باشد؛ بلکه نیاندیشیدن را هم زشت می‌پندارد.

ارتداد

شاید بتوان حکم «ارتداد» در اسلام را اینگونه توضیح داد که برای مبارزه با رویکردی است که یا به «دنبال حق نیست» و یا «نمی‌اندیشید»؛ و حدودی که در ارتداد به آن حکم می‌شود از باب بازدارندگی و مبارزه فرهنگی این دو رویکرد اجتماعی است؛ ارتداد در این مبارزه است، نه آنگونه که بعضی روشنفکران -در گرته برداری از فضای مسیحیت غربی- در مبارزه با اندیشیدن می‌بینند. در باب ارتداد اگر توفیق باشد بیشتر از این خواهم نگاشت، اینجا صرفا از باب یک اشاره مطرح شد.

  • حامد خواجه
پنجره


✦ هرکس می‌خواهد ما را بشناسد داسـتان کـربلا را بخواند! "شهید آوینی"
┄┅••==✧؛✿؛✧==••┅┄
● طلبه | دُچار کتاب | سرگرم با ‎قلم
و در آرزوی فرهنگ آزاداندیشی
┄┅════┅┄

آخرین نظرات